"من در مورد چنین طول عمر خواب ندیده ام،" به عنوان مامان مقابله با منفی

Anonim

در ساعت دوم شب، من در یک آشپزخانه نیمه دیجیتال ایستاده ام، من اسکله بعدی را بافته ام - او به ماشین ظرفشویی مناسب نیست. در خانه، سکوت و صلح، تنها یک پیشنهاد صلح آمیز از سه فرزند جوان و پدر خانواده با آنها است. و در سر من بی سر و صدا، به طور کلی: بر روی خسته کننده و مکان های نظارتی، مونولوگ در آن چرخید.

timeMom01

"من زندگی من را تصور نکردم ... چگونه خسته شدم ... من نیاز به کمک زیادی دارم، اما هیچ کس نمی آید ... چقدر می توانم ... چقدر می توانم ... آنچه که من سال های من هنوز جوانم را صرف می کنم ... این گلدان ها و پوشک ها در کبد نشسته اند ... من اشتباه اشتباهی نکردم؟ .. من می خواهم کاری مورد علاقه خود را انجام دهم، کاری را انجام می دهم که می تواند دیده شود و ارزیابی شود ... چگونه همه چیز را دریافت کردم. .. "

بخار سمی از نارضایتی و ناامیدی، ناامیدی و ناامیدی بر روی آتش آهسته، چاشنی با حسادت تیز و تیز در مورد بسیاری از آشنا که موفق به موفقیت در زمینه های حرفه ای، پرستار بچه، لباس، شغلی، تیراندازی، نشریات، هزینه های بالا، پیروان، سفر، دستاوردها، چاشنی شده است.

بخشی از من بقایای عقل سلیم را از دست نمیدهم و برای این کوکتل جهنمی از طرف شگفتی تماشا نکردم. من از خودم پرسیدم: "با شما چیست؟ نقطه ای در این بلوز چیست؟ خود را در دست بگیرید و از بین بردن، جمع آوری کنید! " نه می گویند که این تجدید نظر به شدت کمک کرد - من خودم واضح بودم که من در منفی بودم، من برای اولین بار از دست دادم.

وضعیت واقعا ناخوشایند بود. من 24 ساعت در روز برای کودکان بودم. در حالی که دختران 3 و 5 سال در مدرسه بوده اند، پسر یک ساله را سرگرم کردم، پس ما رفتیم تا بعد از درس آنها را انتخاب کنیم، و سپس "Rubilovo" واقعی شروع شد.

من یک زن خانگی خانگی و یک انیماتور بسیار با استعداد نیستم، بنابراین با سازمان اوقات فراغت کودکان، به جز محافل و بخش ها، من یک چیز بد را انجام می دهم. مبارزه های اجتناب ناپذیر و جداسازی بین کودکان من را از لحاظ احساسی از بین می برد و نیاز به "خدمت" در حالت بدون توقف است: پرتاب گلوله ای-گلوله-کمربند - کمربند با دست و پنجه نرم، به طور کامل بدون نیروهای جسمی.

TiredMom03.

من خیلی خوشحال خواهم شد تا برای برخی از پروژه های هیجان انگیز برای تماس و علاقه مند به پرستار بچه ها کار کنم: "بچه ها چگونه است؟" اما تا کنون این گزینه در همه مورد در نظر گرفته نشده است.

علاوه بر این، تعطیلات کریسمس پیش رونده، و این (Achtung! akhtung!) تقریبا سه هفته بدون مدرسه. و ما دوباره به هیچ وجه نمی رویم، شوهر همچنان به کار می رود، و بنابراین، باید با سرگرمی و سازماندهی اوقات فراغت به من، بدون خروج از دفتر جعبه، برگزار شود.

در زمین بازی - آه، این سایت ها از طریق من اسلایدها و نوسان! - فیزیولوژی لاغر من یکی دیگر از مادر سه مدرسه ما را متوجه شد.

- چطور هستید؟

- Nuuu، Figov، - من با اسید معدن پاسخ می دهم. - من در مورد تعطیلات آینده فکر می کنم ... من فقط این هفته ها را زنده نمی کنم.

- و شما می دانید، من هم همینطور بودم. و سپس به خودم گفتم که هیچ Proc وجود ندارد. این امر سازنده نیست: از نارضایتی درونی آسان تر نمی شود، فقط در این همه بیشتر.

و او شروع به گفتن در مورد کتاب معروف "ذهنی" (در ترجمه روسی "آگاهی"، نویسندگان مارک ویلیامز و دنی پنییم)، در مورد سمینارها با دانش آموزان جان کیو، که او در آفریقای جنوبی بازدید کرد، در مورد تغییرات در زندگی او برای کوتاه مدت رخ داده است.

و من نمی دانم چرا، اما همه کلمات او به طور مستقیم به هدف - دیده می شود، این را می توان دید، محل همزمان، زمان و شرایط من. حداقل، از استاندارد بسیار متفاوت بود "شما باید رنج ببرید، کودکان به زودی رشد می کنند،" "چه فکر می کنید زمانی که من به سه سال تولد دادم؟"، "و چه کسی آسان است؟" تشویق "بستن

من ناگهان آن زمان را به یاد می آورم زمانی که آن را در یک وضعیت مشابه، خفه کردن در محل کار. "من خسته شدم ... من تمام زندگی ام را از دست دادم تا در دفتر عمو کار کنم ... من هرگز یک خانواده نخواهم داشت ..." من نیز سعی کردم راهی پیدا کنم، من در مورد تعادل خواندن، "کل زندگی" را از پوسته به پوسته منتقل کرد و حتی یک فیلم کاملا مبهم "راز" را نگاه کرد (مادر من، عقلانی از عقلانی، حالا چشمان کوه را ساخت). به هر حال، آن را کمک کرد: هفت ساله یک خانواده وجود دارد، و چه چیز دیگری!

به طور کلی معلوم می شود، پرونده در هر شرایطی نیست. برای داشتن یا عدم رضایت و رضایت با زندگی فقط انتخاب ما است. در داخل من به عنوان اگر نور روشن بود، و در آن لحظه من تصمیم گرفتم: دیگر ناله. من از زندگی یا دیگران شکایت نخواهم کرد. من هر مونولوگ بیتلند را در اولین عبارت قطع خواهم کرد. من فقط به خوبی، با تمام توان من تمرکز خواهم کرد.

tiredMom02

من نمی گویم این فقط. این خواستار کنترل قابل توجهی بود. من نگران بودم که موفق نشدم: دنباله ای در اجرای تصمیمات گرفته شده، اسب من نیست. اما برخی از معجزه ها موفق شدند.

در واقع، قوانین بازی ساده بود: برای از بین بردن همه چیز منفی به تنهایی، تمرکز فقط به خوبی. هر روز متشکرم: خودت اطراف، زندگی. و دوباره دوباره و دوباره.

و سپس تغییرات آغاز شد. آنها خیلی واضح بودند که غیرممکن بود که شگفت زده نشوید. تعطیلات کریسمس ما اشباع شده و گرم بود و هیچ احساس خستگی از اقامت دائمی با کودکان وجود نداشت. شوهر آزادانه و شاد بود، زیرا من آن را با یک منفی متوقف کردم. در اوایل ماه ژانویه فرصتی بود تا چهار ساعت در روز به کودک به باغ کمک کند. چهار ساعت آزادی - فوق العاده ارزشمند است!

علاوه بر این. ناگهان، ممکن بود که در سرگرمی های مورد علاقه شرکت شود - موسیقی، آن را به یک ضربه واقعی از هوای تازه تبدیل شد، به من انرژی خلاقانه، که بلافاصله تحقق یافت. من سرانجام داستان های کودکان را که بیش از یک سال در سر من زندگی می کردند نوشتم. من تصمیم گرفتم به حرفه اولیه روزنامه نگار و سردبیر بازگردم - و پیشنهادات برای کار شروع به دریافت کامل از هیچ جا. بنابراین من به من بخش مهمی از زندگی خودم بازگشتم، دیگر 100٪ جذب خانواده و کودکان نبودم.

من به هیچ وجه متخصص در تفکر مثبت نیستم. و از من، البته، شکسته و گرسنگی هنوز اتفاق می افتد. اما در حال حاضر من دقیقا مطمئن هستم دقیقا. هنگامی که بد است، زمانی که غمگین، تنها، ناامید - ما می توانیم به خودمان کمک کنیم. اگر امکان کمک از خارج وجود نداشته باشد، مطمئن باشید: تمام قدرت و حکمت در ماست، شما فقط باید به روح خود نگاه کنید.

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب