"هر حمله تروریستی که من آن را تشخیص می دهم، کمی با من اتفاق می افتد"

    Anonim

    حمله تروریستی بسیار ترسناک است. وحشتناک است که بدانید که شما دیگر امن نیستید، بدانید که فردا می تواند در هر کجا اتفاق بیفتد، از جمله کنار شما. PICS.RU متن Barbara Torova را منتشر می کند، در مورد آنچه که آن را دارد و چگونه با آن زندگی می کنند.

    "من در حمله تروریستی در توشینین بودم، می دانم که چه چیزی است. من این روز را مانند دیروز به یاد می آورم

    او می گوید: "گوش دادن، بیایید برویم، eh؟ Nafig Tushino است، این روز خوب است، به نوعی رودخانه بهتر رفت؟ "

    من می گویم: "نه، من می خواهم به آنجا، و یک دسته از دوستان و در مرحله و به طور کلی، جشنواره راک، سرد، خوب، بیایید بروید!".

    ما به مترو می رویم، سپس به McDonalds می رویم تا Kocacolu را بخریم، زیرا تمام چادرها بسته می شوند و گرما وحشتناک است و می خواهید بنوشید. ما مدت ها در McDonalcda در خط بوده ایم و من بزرگترین کوککولوس را خریداری می کنم. سپس ما در گرما ایستاده ایم.

    سپس من او را یک kocacolu، که من فقط می توانم دو دست نگه دارم، شیشه بیش از حد بزرگ است، و آن را به شدت ناراحت کننده است، و تماس Yarotkom، بپرسید، آیا هیچ جایی برای رفتن به نوبه خود وجود ندارد، ما، در اصل، در حال حاضر در وسط این صف، اما آن را به شدت داغ است و من می خواهم به موسیقی گوش، Yarotsky نمی تواند کمک کند و هیچ اعتباربخشی وجود دارد.

    سپس Kocacolu را می گیرم

    و سپس صدای بلند وجود دارد، من یک ثانیه صعود کردم

    و هنگامی که چشمانم را باز می کنم، می بینم که در اطراف مردم به مرگ می رسند، خون و برش های زیادی را می بینم

    و من فکر می کنم: "این کوکا کولا من منفجر شد، هیچ کس نمی داند که چه کاری انجام شده است و احتمالا نوعی واکنش شیمیایی از گرما وجود دارد، من گناهکار هستم، من مردم را کشتم."

    و پس از آن من می بینم که کریل در خون است، و من نمی فهمم، او از این واقعیت که هیچ چشم دیگری وجود ندارد یا فقط از پیشانی او جریان دارد، و من می بینم که دامن کتانی سفید من است همه در خون دیگر،

    و من هنوز هم درک می کنم که به من خودم - نه یک خراش، به طور کلی، به طور کلی، به طور کلی.

    و اطراف مردم مرده.

    و سپس به طور ناگهانی معلوم می شود که من کاملا در موقعیت های شدید آرام هستم، و من از سیریل خارج می شوم، و من کاملا آرام هستم، کاملا روشن است که چه باید بکنم، جایی که باید انجام شود، و به عنوان مثال، من بیا به رانندگان مینی بوس که در فاصله سیگار می کشند، و من هر پولی را برای آنها پیشنهاد می دهم تا آنها را از آنجا بیرون بیاورند، زیرا آمبولانس به هیچ وجه نمی رود، اما آنها می گویند: "نه، من نمی روم مرکز."

    و سپس Kirill در بیمارستان قرار داشت و خیلی بیشتر بود، و من درک می کنم که صف در McDonalds زندگی ما را نجات داد،

    و به هر دلیلی، همیشه زمانی که من عطسه می کنم، من بوی یک پوست آرام را احساس می کنم، به طوری که او همیشه در گوشه ای از بدن من نشسته بود، آن را همیشه همیشه نشسته و گاهی اوقات شکسته می شود

    یک زن و شوهر جوان وجود داشت. و مرد جوان به خرید یک سیگار رفت. و هنگامی که او بازگشت، دختر او درگذشت. و پس از آن او چند روز در آسفالت نشسته بود، گریه کرد و با گچ "کتیا نوشت، من را ببخش."

    این می تواند در هر کجا اتفاق بیافتد، حمله تروریستی می تواند در هر کجا اتفاق بیفتد و اتفاق خواهد افتاد. و ترسناک در این نه تنها چیزی است که برای زندگی خطرناک است، بلکه این واقعیت است که شما را به طور دائم از احساس خانه محروم می کند، احساس امنیت، شما را از عقب محروم می کند. نه بیشتر از هیچ عقب، بیشتر "همه چیز به ترتیب" وجود ندارد، یک خط مستمر از جلو وجود دارد.

    و برای همیشه این بوی در بینی است.

    هر حمله تروریستی، که من آن را می شناسم، کمی با من اتفاق می افتد. "

    منبع

    ادامه مطلب