ویتگنشتاین در مدرسه: آیا یک نابغه می تواند یک معلم باشد؟

Anonim

vigg2.
Ludwig Wittgenstein، یکی از تاثیر گذار ترین فیلسوفان قرن بیستم، برای شش سال به یک معلم روستایی در مدرسه ابتدایی کار کرده است. این تجربه نه تنها بر فلسفه خود تأثیر می گذارد، بلکه نشان داد که آیا فردی با هوش پدیده ای می تواند یک معلم خوب باشد.

هنگامی که در سال 1919، ویتگنشتاین تصمیم گرفت تا به یک معلم روستایی تبدیل شود، خواهرش هرمنا گفت: "برای ارائه آن، با ذهن فیلسوف آموزش دیده خود، به عنوان یک معلم مدرسه ابتدایی، آن را مانند دیدن جعبه های چوبی به عنوان یک ابزار طلا و جواهر".

در این زمان، Ludwig در حال حاضر از طریق جنگ جهانی اول گذشت و معروف "رساله فلسفی فلسفی" خود را نوشت - یک مقاله، بدون آن غیر ممکن است تصور کنید توسعه تفکر فلسفی قرن بیستم.

در "رساله منطقی-فلسفی" استدلال می شود که "مرزهای زبان به معنای مرزهای جهان است": همه چیز که نمی تواند در زبان حقایق بیان شود به شکل نوع پیشنهادات "وضعیت نیز همان و این است که "- طوفان یا بی معنی است. از این رو پایان نامه "آنچه که غیر ممکن است صحبت می کنند، در مورد آن باید سکوت شود." به عنوان مثال، اخلاق را نمی توان توصیف کرد یا توجیه کرد: حقایق اخلاقی را نمی توان بیان کرد - فقط برای نشان دادن.

با این حال، رساله هنوز منتشر نشده است، اما هر کس (به ویژه، معلم او Berran Russell) مشخص بود که فردی با توانایی های استثنایی وجود دارد.

نه هوی و ایدئولوژی

1942_15_dbi298.
تصمیم ویتگنشتاین برای تبدیل شدن به یک معلم روستایی، یک کشیش ناشناس نبود. اولا، این بخشی از سنت خانوادگی بود: یکی از خواهرانش درگیر فقیرنشینان بود، دیگر در جامعه صلیب سرخ کار کرد. ثانیا، چنین آزمایش هایی برای ذخیره شدن از افسردگی مداوم مورد نیاز بود.

ویتگنشتاین متقاعد شده، ویتگنشتاین به دنبال آرمان های ظاهری بود: یک ارث عظیمی که از پدرش تحویل داده شد - فولاد بزرگ - او از بستگان عبور کرد یا به خیریه داد. تمام عمر او تلاش کرد تا خود را تا حد امکان محدود کند که در این واقعیت که او به راحتی شخصی خود مربوط می شود، نبود و نه لوکس.

علاوه بر این، تصمیم او، ظاهرا، بر اصلاحات مدرسه تأثیر گذاشت، که در این زمان در اتریش آغاز شد.

اگر امپراتوری Habsburgs قوانین مربوط به خداحافظی و خداحافظی را به ارمغان آورد، اما تحت تأثیر قرار گرفت، اما دولت جدید دموکراتیک توسط شهروندان مورد نیاز بود که می توانست به طور انتقادی فکر کنند و به طور مستقل عمل کنند. اگر چه Wittgenstein و خندیدن در شعارهای اصلاحات، او به طور جدی به موقعیت های اصلی خود را درمان کرد.

سلام، روستا!

768px-puchberg_am_schneeberg-view_1
ویتگنشتاین به گذرگاه های معلمان ابتدایی مراجعه کرد، ویتگنشتاین به آلپ رفت، جایی که شش سال بعد در چهار محل سکونت کوه ناشنوا گذشت. ویتگنشتاین به شدت خواستار خود و دیگران بود، شاید شخص عجیب و غریب از کسانی بود که قادر به دیدن او به دانشجویان روستایی بودند.

در مدرسه، ویتگنشتاین همه چیز را آموزش داد - از ریاضیات به طراحی و علوم طبیعی. یکی از اصول رویکرد جدید، آموزش یکپارچه بود: هر موضوعی باید به نحوی مربوط به دیگران باشد.

روز معمولا در دو ساعته ریاضیات آغاز شد، که بعضی از دانش آموزان بعدا با وحشت به یاد می آوردند. کودکان ده ساله مجبور بودند ساختارهای جبری پیچیده را جذب کنند، که اکنون تنها در دبیرستان تدریس می شود و نه همیشه.

با یک کلاس، او در گشت و گذار به نزدیکترین شهرها - وین و گوزنیتز - جایی که او به کودکان از کوه های اطلاعاتی در مورد سبک های معماری، مکانیسم های مختلف و سازگاری ها ریخته بود، قوانین فیزیک را توضیح داد. در راه بازگشت، راه خود را از طریق جنگل، شاگردان نمونه های سنگ ها و گیاهان را جمع آوری کردند. همه چیزهایی که قبلا می توانستند جلسات مدرسه را بدانند، در نمونه های خاص توضیح داده شد: تجربه و مشاهدات دریافت شده توسط کودکان در زندگی روزمره، مواد برای یادگیری بود.

بسیاری از شاگردان ویتگنشتاین را تحسین می کردند، به رغم این واقعیت که او یک معلم عصبی و بسیار مورد نیاز بود. با بیشترین توانایی آنها، او اغلب دیر کرد که موجب اضطراب والدین دهقانان شد: آنها مشکوک به جرات کودکان از کار کشاورزی و نقل مکان در شهر شدند.

ویتگنشتاین واقعا سعی کرد پس از فارغ التحصیلی برخی از شاگردان را در وین بفرستد، اصرار داشت که "تحصیلات دریافتی، آنها و کود خوشمزه" را دریافت کنند. اما او در این موفق نشد. به طور کلی، با والدین و دیگر معلمان در ویتگنشتاین، روابط شکل نمی گیرند:

من هنوز در Trattenbach هستم، و در اطراف، همانطور که همیشه، بدبختی نیز حاکم است. من درک می کنم که در بیشتر موارد، مردم در همه جا ناچیز هستند، اما در اینجا آنها بسیار واضح تر و غیر مسئولانه تر از هر کجا هستند.

و نه همه چیز خوب بود با کودکان: ویتگنشتاین سریع تر بود و اغلب به آنها بی رحمانه اعمال شد. علیرغم اصول پیشرفته یادگیری، کودکان را با طناب ها ضرب و شتم، سپس هنوز به ترتیب چیزها وجود داشت. اما ویتگنشتاین، ظاهرا، برخی از مرزها را گذراند: به قدرت فیزیکی متوسل شد، نه تنها برای رفتار بد، بلکه برای دروغ (او نمیتوانست دروغ بگوید و او خود را بی نظیر، حتی ترسناک صادقانه)، خشکسالی برای گوش او و پاره شدن دانش آموزان مو

در نهایت، یک حادثه رخ داده است، که ویتگنشتاین را مجبور به ترک پست معلم: پس از چند ضربه در سر، یکی از دانش آموزان خود را از دست داد آگاهی. ویتگنشتاین بلافاصله مدرسه را ترک کرد و بعدا به دادگاه جذب شد. دادگاه او را توجیه کرد، اما 10 سال بعد، لودویگ خود را به شاگردان سابق خود آمد تا از رفتار بی رحمانه اش عذرخواهی کند.

دهقانانی که او در روستاها دیدند، آرمان های Tolstovsky را نداشتند - آنها تبدیل به تنبل و محدود کردن افراد با تفکر باریک، غوطه ور شده در بقایای گاه به گاه و مراقبت. همچنین در کودکان، به نظر می رسد فاقد پاکیزگی، باز بودن و وضوح تفکر باشد. این او را ببخشید یا دیگر.

نبوغ و دانش آموزان

Witt-School_1.
در کمبریج، جایی که ویتگنشتاین چندین سال یک سمینار را رهبری کرد، با مخلوطی از لذت و ترس تقریبا مذهبی درمان شد: سریع بودن و شیوه ای که او یک بحث را مطرح کرد، یکی از دانشجویان را حتی یک شعر شاعرانه ای را به عهده داشت:

او هر یک از ناسی را پس از آن، برنامه های گسترده تر را متوقف می کند. این با صدای بلند استدلال و سر و صدا - خلق وحشتناک! مطمئنا این درست است، و با این واقعیت که حق ...

اگر ویتگنشتاین سوالاتی را مطرح کرد، به احتمال زیاد خودشان به احتمال زیاد خودشان بودند - دیگران در اندیشه های خود دچار مشکل شدند و نظر شخص دیگری را تنها به عنوان یک جسم برای انتقاد وجود داشت - یا در همه جا وجود نداشت.

بسیاری از او برای دخالت در فلسفه مخالفت کردند، با توجه به آن زمان صرف وقت صرفا: برخی از دانش آموزان مشاوره او حتی به کار در کارخانه رفتند. کار فیزیکی، سخنگوی ویتگنشتاین، برای رشد مغز و شخصیت مفید است و فیلسوفان در معرض پوسیدگی قرار می گیرند، که در واقع چیزی را تحمل نمی کند.

به نظر می رسد او اسکیزوفرنی بود

در "مطالعات فلسفی"، دومین کار جدی ویتگنشتاین، که در سال 1953 منتشر شد، بسیاری از آثار تربیتی خود را پیدا کردند: تکنیک های آموزشی، آزمایش های روانی متعدد و نمونه هایی از زندگی روزمره. ویتگنشتاین از اندیشه زبان علمی که می تواند به طور ایده آل واقعیت را توصیف کند، ویتگنشتاین به "فلسفه یک زبان عادی" نقل مکان کرد - به نحوه لذت بردن از سخنرانی ها در عمل.

"زندگی عادی" برای او وجود نداشت - همه چیز به یک دلیل برای تحقیق و بازتاب تبدیل شد. اطراف آن بسیار دشوار بود که در نزدیکی چنین فردی زندگی کنیم:

هر مکالمه ای با ویتگنشتاین مانند یک روز دادگاه وحشتناک بود. وحشتناک بود. هر کلمه، هر فکر باید از بین برود، مورد پرسش و تست حقیقت قرار گیرد. و این نه تنها فلسفه، بلکه همچنین زندگی به طور کلی بود.

ویتگنشتاین، ظاهرا، تمام عمر خود را از اسکیزوفرنی لاغر رنج می برد، و اکنون احتمالا حتی به مدرسه راحت نخواهد بود.

بی رحمانه و خواستار خود، او می تواند منبع الهام و تحسین باشد، می تواند آغاز جهات جدید فلسفه را برطرف کند و بر تمام توسعه دانش بشردوستانه تأثیر بگذارد، اما معلم خوبی نداشت. معلم واجد شرایط باید خود را از وظایف خود جدا کند، به شدت مربوط به رسمی و تقاضای دیگران بیش از حد است.

ویتگنشتاین، که همچنین در طول عمر خود نمونه ای از نابغه نامیده می شد، به طور کامل سرمایه گذاری کرد و به سادگی نمی توانست آن را بپردازد.

ارسال شده توسط: Oleg Bocarnikismer مقاله: NewTonew

ادامه مطلب