رعیتی شاداب

Anonim

دین یک چیز جدی است. و ارتدکسسی، به نظر می رسد، و به هیچ وجه نباید هر گونه شوخی شوخی کند. با این حال، در واقع، همه چیز کاملا متفاوت است. Batyushki با Matushki فکر نمی کنم به شوخی، و parishioners پشت سر آنها نیست. و چند داستان خنده دار در هنگام ورود اتفاق می افتد - خواندن نداشته باشید.

به Pevichy می گوید

ما به معبد رفت و آمد مؤسسه Darishioner Ducle Kolya رفتیم. یک مرد خوب، اما من دوست داشتم نوشیدم و اغلب تحت مدرک تحصیلی بودم. بنابراین او به نوعی در گرداب بسیار زیاد بود - آن را به آرامی در نزدیکی نزدیک تر، به خواب می رود. و در اینجا مینکار می گوید: "گوش های خود را بگذارید!" عمو کالیا به طور ناگهانی بیدار شد، به کاننناک و کاک ریوچس تبدیل شد: "مانند یک فیل!". همه چيز! من تنها محرک را به تنهایی آواز خواندم ....

در یک معبد، Deacon خدمت کرد - Michman سابق، آماتور برای پیوستن به سفید. یک بار، پس از یک نشانه خاص، در تمام خواب به جای تعجب "بازسازی!" او فریاد زد: "ناامید!"

هنگامی که جلسه، Juvenia، کودکان از مدرسه یکشنبه در ورودی به معبد ساخته شد، آنها مجبور به خواندن "مسیح افزایش یافت".

شما خودتان را درک می کنید - بچه ها به لرزش ها نگران هستند. Renunal Counced: "نگران نباشید، عجله با صدای بلند، شاد و دوستانه - شما هنوز هم به خاطر برج بل شنیده نمی شود."

بحث و گفتگو

من به خانه برگشتم، مرد مرد مرده. همه چیز به نظر می رسد، معمولا، تنها مرد مرده بر روی تخت است. خوب، پاپ فکر می کند، شاید تابوت خریداری نکرده باشد، آنها به مراسم تشییع جنازه خریداری خواهند کرد. او شروع به طول کرد. این به نام آمده است. Batyushka می پرسد:

- نام آن چیست؟ و سپس مرد مرده چشم هایش را باز می کند و می گوید:

- سرگئی

پاپ شیطان ضربه:

- چه باید بکنی شما نیاز به جسورانه دارید، او هنوز زنده است!

کسانی که در پاسخ هستند:

- ما مردم تاریک هستیم، چیزی را نمی دانیم، شما خودتان، Batyushka مشاهده ...

خوب، شروع به جسورانه کرد. و در اینجا یک خانم حاضر از طریق اشک است:

- آه، پدر، شما خیلی خوب هستید، همه ما همه چیز را انجام می دهیم. شاید من همزمان مسمومیتم؟

بابولی در ورود به حیاط کلیسا ایستاده است. در جاده گودال و ماشین یکی از آنها را پراکنده می کند.

- AH شما انگل! آه، شما پناهگاه هستید به طوری که شما رشد می کنید!

- پس این خداوند است!

- آه، فضل آنچه ...

ما یک پدر بزرگ پدر نیکولای در یک معبد داریم. او به نحوی مردم را می بیند. و اکنون پیرمرد برای او مناسب است.

- آیا صبح خوردید؟ - پدر نیکولای می پرسد

- Kushal، Batyushka!

او ترسناک در چشم کشیش می بیند و بلافاصله "رفع":

- اما کمی کمی!

- و چه چیزی بخورید؟ - در حال حاضر امیدوارم از پدر بخواهد.

- Kuuurochka

پدر نیکلاس ظاهرا، چشم ها بسیار بزرگ هستند، و زن پیر پیدا کرد که چگونه توجیه می شود.

- اما مرغ لاغر، بسیار لاغر !!!

یک پدر در روستا خدمت می کند. معبد - تریلر فلزی. در زمستان، سرد است، و در تابستان چنین مدفوع است که شمع ها ایستاده اند - ذوب. و بالاتر از ورود به کتیبه تریلر: "و در جهنم، آنها خداوند را ستایش می کنند!"

پدر به آمبون می رود و شروع به خدمت می کند:

- Brachius و خواهران! زندگی ما ... - دست خود را در جیب کنتراست پیاده روی می کند تا متن آماده تدریس خود را دریافت کند.

- زندگی ما ...، -Spalleki نیست

- زندگی ما این است ...، "او دوباره می گوید، متلاشی کردن تمام جیب های خود را، - زندگی ما ...

اما هیچ متن وجود ندارد، پس او دست خود را تکان داد، می گوید:

- در شلوار های قدیمی باقی مانده است.

و از بین می رود

دانش آموزان به کلیسا منجر شد. چیزی که آنها به آنها گفتند، نشان داد، سپس توضیح داد که شمع هایی که در آن قرار دارد. خوب، آنها تنظیم شدند. روز بعد. والدین کودکان در هیستریک، به نوبه خود به معلم کلاس می روند - پول نقد کودکان شمع را با تمام خانواده برای بقیه قرار می دهد، نیمه دیگر به یاد نمی آورد که در آن تنظیم شود. تماس های سرد به پدر ما، وضعیت را توضیح می دهد. پدر حکم را می گیرد: "همه چیز به ترتیب است. خدا خود را درک خواهد کرد! "

یکی از کارمندان معبد، زمانی بود که در نوآوری ها از CAHORS آمدند، او دوست داشت یک خورشید بخورد. یک روز یک تعطیلات بزرگ بود، اما من در نوآوری شراب نداشتم. او پس از خدمات ایستاده است، شمعدان را به قتل رسانده و با صدای بلند به آیکون باکره خرد می شود: "اینجا یک تعطیلات است و هیچ چیز برای نوشیدن وجود ندارد." و پدر از محراب شنیده و می گوید: "بنده خدا، نوشیدن - گناه ..." به او خجالتی مبهم: "و من با شما صحبت نمی کنم، اما با مادر خود را ..."

راهبان می گویند

ما به صومعه به همکار سابق خود وارد شدیم، و در حال حاضر راهبان، دوستان هنرمند. نشستن در جدول با تمام برادر صومعه، آنها می گویند کلمات گرم به یکدیگر، به اشتراک گذاری برداشت خود را. یک بازیگر همچنین می خواست چیزی خوب بگوید: "و شما می دانید، من امروز توسط جورجیا-اژدر تجاری ... دعا دعا می کنم ... خنده مشترک در جدول. Trapeza ویران شد

شهر Kozelsk در منطقه Kaluga وجود دارد. قابل توجه است که این واقعیت است که دو کیلومتر از او یک صومعه از کویر Optina وجود دارد که در قرن XV بازسازی شده است. Abbot از این صومعه Archimandrite Venedict. این رقم بسیار جذاب است. به طور طبیعی، همانطور که در هر، خود احترام به صومعه، یک شرکت کل شرکت تازه کار در اینجا خدمت کرده است، آماده زندگی خود را به خدمت به خداوند.

بنابراین، یکی از آنها، ظاهرا، برجسته، کار بر روی محوطه سازی قلمرو، چهره به چهره با Abbot یافت می شود. آن را بر روی زانوی خود می افتد و می گوید:

- برکت، پدر viny ... vini ... vini ...

همکار فقیر از هیجان فراموش کرده است که نام اصلی چیست. اما او همچنین معلوم شد که اشتباه نیست، نه به امور دنیوی بیگانه و مهمتر از همه، نه بدون حس شوخ طبعی.

- من شما را برکت می دهم، خوک!

با کشیشان صحبت کن

پدر دیمیتری Dudko به نحوی به داستان یک تبدیل گفت. این مرد به کاتولیک ها آمد - آنها دوستانه ملاقات کردند، در ردیف اول روی نیمکت قرار دادند. سپس او به باپتیست ها نگاه کرد - آنها چای را نوشیدند، و عروس وعده داده شد تا پیدا کند. او به معبد ارتدوکس آمد - تنها یک زن قدیمی به اطراف نگاه کرد، دوباره فریاد زد و دوباره دور شد. "Batyushka، من یک اقتصاددان هستم، گفت:" این مرد به پدر Dimitry گفت: "و من می دانم که کالاهای خوبی برای تحمیل وجود نخواهد داشت."

پخش عید پاک از Tobolsk کرملین. برای صحنه ها دو نظر - یک روزنامه نگار و یک سمیناری ارشد. کشیش آینده شروع به بحث می کند:

- زمان بین پست ها گوشت نامیده می شود، اگر چه همه این اصطلاح را نمی دانند. در حال حاضر پست بزرگ به پایان می رسد ...

- و کباب بزرگ می آید؟ - صادقانه به یک روزنامه نگار علاقه مند است.

ادامه مطلب