8 زن

Anonim

در اینجا، همانطور که در هر زیرنویس شایسته، باید چند خط در مورد آنچه شما در انتظار شما، اگر شما تبدیل به خواندن، در واقع متن. اما، صادقانه، ما هیچ کلمه ای نداریم. فقط در گلو داستان های هشت زن از جولیا Maximova Aka Biobalast (http://bibalast.livejournal.com/).

و من به او می گویم: - تمام وقت کار می کنید، من را درک نمی کنید. شما فقط خالص و ناهار از سه ظروف. ما با هجده دقیقه در روز صحبت می کنیم. و من امور دارم، من در پایان یوگا دارم. من به پاریس به این سمینار نیاز دارم و شما پول، پول. من با شما علاقه مند نیستم "و او به من نگاه می کند و فریاد می زند:" و من با شما تعجب می کنم! " و من، BL *، من تعجب می کنم! *** هر کس صحبت کرد، او مرا پرتاب کرد. من سال او بزرگتر هستم هیچ فرزندی وجود ندارد و او دارای زنان است، من گریه کردم، همیشه به دنبال او در کبک بود. من خودم یک پیچ گوشتی را پوشش خواهم داد. ضرب و شتم نبود، نه راه رفتن من فکر کردم شما گاو را می شکند و هنگامی که آن را در قوس ما برای کشتن فولاد، چاقو، باتوم است. و من به او با یک سگ، کت خز می روم. سپس همه چیز در خون، سفید ... زنده ماند، مانند همیشه زنده ماند. بابا او را سوار کرد. سپس من پرداخت می کنم، البته، اما هیچ کس، شما نمی فهمید، هیچ کس نمی داند. هنگامی که او صبح از خواب بیدار می شود و می گوید: Lenka، خوب، من بدون تو کار کردم. و جایی که تمام پونت برو، اسپری زندان او. و به عنوان یک کودک پس از آن، قطعه و صورت بی دفاع. *** آن سال Zyud-West اتفاق افتاد. و او چچن. به دنبال او همیشه گفت، شما درک می کنید، من نمی توانم ازدواج کنم. برای من هر شب می تواند بیاید خوب، شما دختر را می شناسید، همه درباره ما می دانند. من همه چیز را باور نکردم، خوب، چرا من چیزی شبه نظامی دارم. و هنگامی که Zyud West در تمام کانال ها و دوست دخترم گفته شد: سگ ها، خب، به خوبی، عوضی، آنها را انجام می دهند، نزدیک به آن نشان داده شده است که سرنگ ها در اطراف چچن های مرده پراکنده اند، سرنگ ها پراکنده هستند و غرفه های برنج پراکنده می شوند. عوضی، موضوعات سفید ... چه؟ و دوست دختر روس ها، فقط از تمام صفحه نمایش ها ... پس از آن شرارت ها وجود داشت. من به او گفتم، البته. من به دخترانم افتخار میکنم و او را در یک اوها خرد کرد و گفت: از من دور شوم، من تو را دوست ندارم نه، من در مورد او فکر نمی کنم. نه، ازدواج نکرده *** و من عاشق شدم من فکر می کنم در عشق به شدت افتادم، لازم است طلاق بگیرم. نه صادقانه او به او گفت، و او هیچ چیز نیست. همچنین می گوید من شما را برای مدت طولانی دوست ندارم. تاریخ طلاق را تعیین کرد. من به کار خود می روم و او در سونا کار می کرد. خوب، من تماس می گیرم - Khrena. و در اینجا من تصور می کنم که او قرص های خواب مست شده و غرق در استخر. و در حالی که من اکنون تماس می گیرم - او در آنجا شناور است. سه روز و تورم. من Alkash را از بازار رانندگی کردم، آن را به پنجره صعود کرد. زنده، فقط با خم شدن. همه چیز را خرد کرد و من به او نگاه می کنم و فکر می کنم، خدا را شکر، زنده است. بیایید، بگو، طلاق. و او: Katka، ما چه کار می کنیم؟ البته طلاق گرفته است. *** من واقعا او را می خواستم. در یک فروشگاه جنسی، حتی پودر هیجان انگیز هیجان انگیز در تاریخ اول. و سپس من نفرت داشتم او هنگامی که سوپ می خورد، قطره خود را از جریانهای پایین لب و بر روی چانه آویزان می شود. خوب، من بیمار بودم، البته. وقتی رفتم رفتم، او به ایستگاه مرده نگاه کرد. من احتمالا متوجه شدم بعدا متوجه شدم، او را ترک کرد. در zazhopinsk نوعی. من به طور معمول احساس کردم فقط آنها می گویند هرگز خنده ندارند دو سال خندید *** RESURD رمان که شما! بله، و من به آن نیازی نداشتم او به شمال برگشت و بلافاصله ازدواج کرد. من در مورد او فکر کردممن متوجه شدم که بیهوده. احمق، البته. ولی؟ بلند، بله من به طور کلی این را برای مدت زمان طولانی انتخاب می کنم. شما می بینید ... اگر او یک دهقان معمولی بود، هوشمندانه، او تماس گرفت، یا اس ام اس فرستاده شده در آنجا. حداقل یکی. و به این ترتیب معلوم می شود که من خودم آمدم، اما او فقط به نظر می رسید ... آیا شما با او در ساحل رقصید، تصور کنید؟ اما بوسیدن، MMMM. فرزند دختر؟ بله، در حال حاضر در درجه سوم، متشکرم. *** بله، معمولا او را نام برد. تفاوت در چیست؟ خوب، اجازه دهید هنری باشد. و من هجده ساله و پاریس و همه چیز در اطراف ... در Snot صورتی، از جمله پاریس. و من پس از آن نرم شدم. شاهزاده خانم خودش را احساس کرد. هر کس در انسان ما بود، عروسی برنامه ریزی شده است. سپس یک برگ بر روی میز پیدا کردم. و لیستی از هزینه های دیروز وجود دارد. سبزیجات - 15 فرانک، عروس حلقه - 5000 فرانک، مرغ - 35 فرانک، و امتیاز بیشتر شش. و بنابراین من به چیزی بین بادمجان و مرغ آسیب می رسانم. و رفت. حلقه بازگشت، به هر حال. نه، من داستان های پری را دوست ندارم خوب، بله، در مورد حدود هجده سال. *** نه، هرگز چک نشد و کابینه قرار نداد، در اینجا من چک کردم. مغرور. من چی هستم؟ من فقط با این استخوان در اسکایپ معاشقه هستم Zakislah، من درک می کنم، با این کاهش. و او دیروز از کار می آید و می گوید. شما می دانید، ناتاشا، من Divecha را خوانده ام. یک جفت وجود داشت. شوهر، همسر، زندگی طولانی. او او را بسیار دوست دارد. او همچنین دوست دارد، فقط یک رویاپرداز، تمام رمان ها را می خواند. و یک روز او آن را در Turuputevka ارسال می کند، یکی. و او عاشق وحشتناک است اتفاق می افتد. علاوه بر این، زیبا، بدون رابطه جنسی، برخی از لمس و خویشاوندی دوش. او تنها احساس می کند. گشت و گذار، سواحل. و چگونگی ترک این Chiruchnaya می گوید که او نمی تواند او را نمی بیند. هرگز. نکات در ماسون ها، سیاست ها و منافع دولت. اما عشق تمام زندگی خواهد بود. و هر سال در روزنامه محلی، یکی از اعلامیه های معروف خود را منتشر خواهد کرد. و گل های تحویل و بیست سال. هر سال، در روز تولد او - یک دسته گل و اعلامیه. او البته خوشحال است او دارای رمز و راز و زندگی کامل است. و هنگامی که شوهر مرد، او مقالات را پیدا کرد. به نظر می رسد که این شوهر همه چیز را مطرح کرده است. و Zhigolo خود را استخدام کرد. به طوری که او عشق است. نه عاشق او می دانست که خانواده اش ازدواج کرده اند تا از بیرون بیایند و هرگز او را دوست نداشتند ... و سپس او پس از آن یک بنای تاریخی بود. تایپ تاج محل

ادامه مطلب