دو آب نبات، دو گل میخک. تاریخ واقعی حرص و طمع مرد

Anonim

حرص و طمع احمقانه، مهر و موم، اجباری و حتی حرص و طمع است. و گاهی اوقات به سادگی مسخره است. بعدا به یاد می آورم و شما نمی فهمید - و چه چیزی بود؟ ما از خوانندگان ما خواسته ایم که در مورد موارد حرص و طمع پوچ از بچه ها و مردان خود صحبت کنند.

دو آب نبات، دو گل میخک. تاریخ واقعی حرص و طمع مرد 39851_1

ما نارنجی را تقسیم کردیم

به نحوی شوهر یک زن و شوهر از پرتقال و لیمو را به خانه برد. در شب، پدرم به من در امور آمد و گفت که مادر من گرفتار شد، و من آن را به مامان نارنجی و لیمو با او تحویل دادم. هنگامی که شوهر از کار برگشت و دید که تنها یک نارنجی در یخچال و فریزر دروغ می گوید، او رسوایی را به من رساند: "من هیچ چیزی برای رقیق کردن محصولات ندارم."

به عنوان یک نتیجه، من در شب، در زمستان، من در حال حاضر در آرام ترین منطقه شهرستان در جستجوی شبانه شبانه با میوه به آرامش شوهرش.

آیا باید بگویم که شوهر اکنون - سابق است؟

متفکر

دوست پسر یک بار اجازه نداد من به خرید آب در گرما، زیرا او پولی نداشت. وقتی که من هنوز خریدم ("به من، به خاطر آنچه که شما پول ندارید رنج می برد؟!") ... 10 روبل از دست دادن امتیاز!

دومین دوست پسر را نه تنها من را دیدم و برای این واقعیت مشهور بود که یک بانوی تنها چیزی را خریداری نکرده بود. یک بار، منجر به یک دوست دختر گذشته گذشته با بستنی، من خیانت به "من خرید بستنی، اما شما سرفه!" دوست دختر به طور طبیعی سالم بود.

شما هیچ قلب ندارید

داستان من نیست، بلکه یک نسل است. او در مرد جوان خود، بسیار دلپذیر بود، به نظر می رسد که به نظر می رسد شایسته است، با برخی از کارهای خوب. او واقعا او را دوست داشت، و او قبلا از این که چگونه رمان خود را به خوبی توسعه می دهند، رویای خود را.

او او را صدا زد، و تقریبا همیشه معلوم شد که او در کار بسیار مشغول بود و نمی توانست پاسخ دهد. بنابراین، او تماس های خود را انداخت، و سپس به یاد می آورد. آنها صحبت کردند، موافقت کردند که جلسه، ملاقات، و غیره. به طور کلی، همه چیز خوب است.

و هنگامی که او او را در یک لحظه زمانی که او کاملا رایگان بود، و او به تماس خود پاسخ داد. و بعد از آن او گوش داد: "چرا شما پاسخ دادید؟ چرا شما به من نگفتید؟ اگر شما به عقب برگردید، من از تلفن پول نمی گیرم! و بنابراین پول من از تلفن حذف خواهد شد! "

دو آب نبات، دو گل میخک. تاریخ واقعی حرص و طمع مرد 39851_2

محاسبه شد

من به نحوی از فروند من پشیمان شدم، اما من 15 بطری آب توالت از 3 یورو دادم. آنها می گویند، آنها می گویند، آنها بیشتر می روند. همه چیز به سطل زباله رفت، فروند.

نیاز به انتخاب، اهدا

یکی از مرد جوان من شرکت کوچک خود را داشت، یعنی مخالف نیست. در یکی از پیاده روی، از او خواسته بودم شکلات شکلات را بخرم. او خریداری کرد به زودی لازم بود به خانه برویم به دلایلی، حمل و نقل عمومی در آن لحظه نبود، و من خواسته بودم به من یک تاکسی بفرستم. به من پاسخ داد، چه نوع شکلات به من خرید، پس هیچ پولی برای یک تاکسی وجود ندارد.

ناخن

مدتها پیش بود، اما هنوز هم. او برای من مراقبت کرد و با تمام خانواده ام آشنا شد، خواستار تولد مادربزرگ شد. با دو گرگ بود. با دو، کارل !!! برای تولد به شخص مسن تر !!! من پاسخ دادم که چگونه خرید یک گرگ را ناراحت کننده بود، من یک پا پیدا نمی کردم، و سه خرید - آن را کمی گران قیمت خواهد بود. علاوه بر این، من حتی همسرم نیستم و سپس من، البته.

بهترین ها چیست؟

یک لمس در تاریخ اول گفت که گل ها باید سزاوار باشند. این آخرین بود.

این روز شماست عزیزم!

داستان من نیست، اما من نمی توانم مقاومت کنم.

8 مارس. تماس با درب، دوست دختر به باز کردن و تعجب می رود در آستانه دوست خود را می بیند. در دستان او یک جعبه آب نبات دارد.

اگر او در اسکیت لباس پوشید، یا بر روی شتر سوار شد، او کمتر شگفت زده خواهد شد. مرد جوان حریص بود، آن را به آرامی گذاشت. و پس از آن من با شیرینی ها آمدم و گفت: یک سخنرانی احساس: من به هشتم ماه مارس تبریک می گویم، من به شما آرزوی شادی و موفقیت می کنم (نمی دانم که آیا آرزو داشتم که زیبا و زنانه باقی بمانم، اما قبلا جزئیات آن بود).

پس از آن، جعبه را باز کرد، او دو آب نبات را به او داد و رفت - به دیگر خانم های آشنا تبریک گفت.

اما صادقانه

خواهر با یک پسر، 30 ساله توسط او، به هر حال، از هم جدا شد. با هم نیم سال زندگی کرد. ترک، او به آرامی تمام حوله های بالغ اهدا شده را به اشتراک گذاشت؛ او خود را یکی از دو جام حذفی کولا و مستقیما از فریزر به دست آورد - پچ Dumplings. خوب، جایی که در یک زندگی مستقل یک مرد بالغ بدون نیمی از بسته های dumplings!

Greedy03.

اتوبوس را بنویسید

در دانش آموز، ما با همکلاسی برای کارآموزی به اسپانیا رفتیم. در آنجا، از زمان به زمان، Tusali با یک رفیق محلی - آنها به سادگی گیر، بدون هر گونه flirts وجود دارد. و هنگامی که او آن را پنج یورو پرتاب کرد، اتوبوس از دست رفته یا چیزی شبیه به آن بود. و سپس، پس از مدتی، قبل از خروج ما، من به طور جدی سعی کردم مذاکره کنم، همانطور که ما به او بازگشت می کنیم - انتقال بانکی یا به عنوان آن باید باشد. امن هوشمند پسر ...

ترس

به عنوان یک مقدمه، ما رفتیم تا دوش بگیریم. بخش، بوسیدن، مرطوب، گرم، گرم ... برای ژل برای حمام به وابسته به عشق شهوانی به فوم. و سپس او به طور جدی می گوید: "آیا شما ژل بسیار زیاد است؟ Cappers برای فوم به اندازه کافی کافی است، من چک کردم. " اگر من یک عضو داشتم، آن را در طبقه قرار می گرفت و سقوط کرد.

توپ ها

پسر من بسیار امن بود (در چشم دانش آموز)، برای شب دیسکو، می توانست سه ماهه محترم داشته باشد - حدود 9000 روبل، 15 سال پیش، این شایسته بود. به هر حال، ما به من یک عاشقانه جمع آوری کردیم تا ترتیب دهیم و به سوپرمارکت تبدیل شویم. شراب، سوسیس خرید. ناگهان این توپ های تنیس را در بسته می بینم، 3 قطعه، هزینه 130 روبل. و من فقط در برخی از مجله برای دختران خوانده ام که شما نیاز به شستن ژاکت پایین با آنها را بخوانید. ما محصولات را در جایی 5000 خریداری کردیم، و توپ برای من برای او خیلی گران بود !!! چگونه آن را ناراحت کرد !!! خوب، چیزی اتفاق افتاده است. نه به خاطر توپ، البته ... و شاید به خاطر آنها.

نه حامی

من 19 ساله بودم، من در پسرش دوست داشتم - 31 (من توجه دارم که، چون دانش آموز ضعیف است، می خواهم، شاید ببخشمت). او کرم و شیر را برای حذف آرایش خریداری کرد - چیزی شبیه گارنیر مدرن. و سپس اظهار داشت که او آن را خریداری کرده است، به طوری که من فقط در خانه هستم، زیرا او قصد ندارد یک حامی مالی باشد.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

عکس ها: Shutterstock

ادامه مطلب