اگر خمیر دندان کفش را تمیز کنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ داستان های خنده دار از زندگی

Anonim

همانطور که همه ما می دانیم (و شما نیز می دانید!)، تجربه - پسر اشتباهات دشوار است. و تجربه اقتصادی یک مادر واقعی است! پس از همه، تعداد کمی از ما در سراسر شیر سوزانده نشده، به طور تصادفی تخم مرغ شکسته شده و یا به طور کامل فراموش شده و غیر فعال شده بر روی یک جرثقیل کامل.

اما این همه، شما می گویید، برخی از اشتباهات قابل فهم، بسیار بومی و ساده لوح. و شما درست خواهد بود بنابراین، امروز ما شما را به رفع حماسی واقعی از افراد زنده که قبلا رشد کرده اند، ارائه می دهیم، اما همچنان ادامه دارد. و برخی - به اندازه کافی در دوران کودکی، به طوری که آنها فقط به یاد داشته باشید: o)

معجزات Smekalky

به نحوی، در جوانان خود، تصمیم گرفتیم با دوست دخترم لباس های سیاه را دریافت کنیم. ما پارچه سیاه نداشتیم، ورق های قدیمی وجود داشت. سفید راه راه رنگ برای پارچه نیز نبود (دهه دهه نود وجود داشت).

ما قضاوت کردیم که پارچه الیاف است. و مو نیز الیاف است. بنابراین رنگ مو کاملا نورد است. و خرید باسم نقاشی شده در حمام

حمام باید افزایش یابد - رنگ قهوه ای سبز نمی خواست با او برود. ورق ها تغییر نکرده اند

اوه

هنگامی که من فقط باغ خود را گرفتم، مادر من به من بذر آورد تا کاشت و گفت که جعفری بود. من او را دیدم، او صعود کرد، اما کمی مانند برگ های جعفری نبود.

من فکر کردم این نوعی از نگاه خاصی بود. بوی به طور کلی غایب بود، جعفری مشخص تر بود. اما من را متوقف نکردم من از این جعفری تمام تابستان با اضافه کردن به سوپ، بورچت و غیره استفاده کردم. و کاملا خورد!

و در پاییز، جعفری من ریشه های نارنجی را به دست آورد و تبدیل به هویج شد.

قلابی

یک زن باردار وجود داشت، تصمیم گرفت تا پلوف "راست" را در ژاکت زرق و برق دار بریج پخت و پز آماده کند. درباره "روغن نورد" و IDA آغاز شد.

روغن گرفتار آتش گرفت و تصمیم گرفتم آن را خاموش کنم ... با آب! ستون آتش سوزی خاموش کردن قفسه های نزدیک نزدیک و یک لکه سیاه روی سقف را ترک کرد. کل آپارتمان در دود بود.

من یک کودک یک ساله را در یک اتاق طولانی تخلیه کردم و شروع به تماس با شوهرم کردم. و این بدبختی، گوش دادن به مونولوگ دو طرف من، پرسید: "بنابراین من نمی فهمم - پلوف خواهد شد یا نه؟".

سوپاپ

وقتی که من از اولین سفر خود با ترکگر برگشتم، تصمیم گرفتم از خانواده با مهارت تازه به دست آمده برای آماده شدن بپردازم. برای تظاهرات سوپ نخود را انتخاب کرد. اما نخود زیادی به پانل معمولی ریخت، همانطور که در سطل در سطل 30 نفر پنهان می شویم.

کنسانتره نخود ناشی از آن، ما برای مدت طولانی، مقدس، یخ زده و کافی را کاهش می دهیم.

بعد از نقاشی

گربه پد مورد علاقه را مشخص کرد. من او را غرق کردم تا دستگاه را بشویید. او در این فرآیند اپیکده شد و شستشو دوم را با صفحات باستانی از این واقعیت که پرهای آن وجود داشت، پر کرد. من ترسیدم و ماشین را در تخلیه دوباره مرتب کردم.

ماشین عجله کرد، خجالتی، اما رد کرد، اما رد کرد و درب را باز کرد. من مجبور شدم دو ساعت صرف کنم، آب را از طریق دریچه پایین تر کاهش دادم. یک سگ کاملا خاموش دوخته شده و خود را در ویرایش گذاشت.

تخم مرغ

هنگامی که من حدود 9 یا 10 سال بود، پس از مدرسه مادر من، من به من در تلفن توضیح دادم که چگونه ناهار را آماده کنم. هنگامی که محصولات در یخچال و فریزر به جز تخم مرغ تبدیل نشد. مامان توصیه کرد: "تخم مرغ های سواری، 5 دقیقه و آماده".

در شب، مامان کشف گرسنه و سطل کامل تخم مرغ خام شکسته را کشف کرد. من آب سرد را به یک تابه ریختم، تخم مرغ را بریزید، اجاق گاز را روشن کرد، 5 دقیقه منتظر بود، تخم مرغ را برداشت، شکسته شد، شکست خورد، و پرتاب شد. و بنابراین با ده بالا

دستیار پاپینا

پدر در یک رویداد مهم بسیار عجله داشت. من خواسته بودم شلوار را سکته کنم زبان، به شدت از طریق گاز پانسمان، وضوح فلش در امتداد حاکم لگاریتمی موجود است.

فلش ها معلوم شد - شما کامل نخواهید شد! اما در داخل شلوار، از آنجا که من به طرز محسوسی شلوار پیچ خورده است. پدر این را اداره کرد

لنین درست بود

در کوره من تمام انواع را ذخیره می کند. و هنگامی که ناگهان معلوم شد، کاغذ پخت. قبل از روشن شدن گاز، ورق پخت خارج شد، اما مقاله را متوجه نشد. او آتش گرفت. من اجاق را پوشانده ام و منتظر بودم تا زمانی که تابه نشود. و سپس تصمیم گرفتم به عنوان جارو برقی سریع جمع آوری کنم.

پدربزرگ لنین درست بود! شعله از جرقه فرار کرد. درست در جارو برقی در کیسه. من مجبور شدم شوهرم را بگویم - او توصیه کرد که روی مبل دروغ بگوید و قبل از ورود او چیزی را لمس نکنید. فقط در مورد

خط قرمز

والدین سه روز باقی مانده بودند، من را با خواهرش در مزرعه ترک کردند. ما تصمیم گرفتیم کوکی ها را "گل رز" بسازیم، مانند شاخه ها. و همه چیز خیلی بزرگ شد. فقط در پایان، زمانی که زغال اخته از آرد سوخته ایستاده بود و Chadila، من تصمیم گرفتم که آن را خنک نگه داشت. من با دقت نرفتم چگونه به جوش آوردن روغن هنوز روغن یک لیوان آب سرد از آب سرد.

خوب، من موفق به گزاف گویی !!! نقاطی از روغن اسپری روغن، کل آشپزخانه را پوشانده اند. بدترین چیز روز قبل از سقف بود. من سعی کردم با گواش و گچ رنگ کنم، اما خیلی موفق نیستم. تمام زمان های باقی مانده قبل از مجازات، ترس وحشت زده بود.

تلاش کرد

یک روز، مادر من دستور داد که گردن را از بین ببرم، و من نادر و کمبود را نابود کردم، فقط خزانه های دریایی را کشتم که والدین از طریق روابط در نوعی موسسه تحقیقاتی باغبانی بودند. یک اتوبوس باقی ماند، هر چند سعی کردم او را بسیار ضرب و شتم کنم. خوشبختانه، کلاهبرداری در حال حاضر بسته شده است.

قتل با تشدید

هنگامی که آن گرسنه بود، و من یک سگ بزرگ داشتم، من به مناسبت یک سر کل گاو خریدم. ارزان و زیبا من در مورد یک چیز فکر نمی کردم - این امر به نحوی ضروری است. من سه ساعت در اطراف این توپ تاسف بار پریدم، و سپس متوجه شدم - شما نیاز به ریز ریز کردن!

سر خود را در حمام پر کنید، مدفوع را با یک هیئت مدیره بزرگ قرار دهید و تصمیم بگیرید در تبر. و در آن لحظه، زمانی که من قبلا آن را انجام دادم، نوعی پلیس را در درب نامید.

ارزش آن، به طوری زیبا در شکل، و در مقابل او دختر، در خون، مکان های گوشت و با تبر. و از پشت درب خجالتی، Senbernar به نظر می رسد و دست های خود را به آرامی لیس می زند.

من مجبور شدم یک پلیس را در حمام انجام دهم و مغز گاو و تقاضای دیگر را نشان دهم.

پوست

وقتی از آپارتمان مادر نقل مکان کردم، پوست یك را گرفتم. او را به عنوان یک هدیه از آسیا به ارمغان آورد. پوست بسیار زیبا، متر یک و نیم در متر، خز ضخیم طولانی است.

به تازگی تصمیم گرفت آن را در یک ماشین لباسشویی بکشید. در خروج، لازم بود که پوسته های خز را از بین ببریم تا پوسته های خز را از بین ببریم و پایه چرم به شاخه ها برود و به معنای واقعی کلمه ناپدید شد. و چند ساعت با شکوه من صرف کردم، ذرات میکروسکوپی پوسته پوسته از شستشوی درام سوراخ شده ...

کودکان ذرت

در طول جوانان من، هنوز نمیدانیم که چگونه پاپ کورن را طبخ کنم. من توسط کت ذرت داده شد. قرار دادن یک ظرف و گاز. درب پوشش نمی دهد

پنج دقیقه بعد، یک گلوله واقعی از دانه های گرم شروع شد! من مجبور شدم از آشپزخانه عقب نشینی کنم و تا زمانی که همه چیز به پایان برسد، پشت درب پنهان شود.

گاو را تضمین کرد

آماده سازی گوشت گاو خریداری شده در بازار. Saleserwoman، خیلی زیبا لبخند برای من، شرمنده به فروش گوشت گاو بلاروس.

من آن را چند ساعت در چند تکنیک لمس کردم، اما آن را نودم. شوهر، تروریست آشپزی، مخلوط کن خود را در سیب زمینی پخت، اما پوره نیز نبود. از جرم حاصل می شود ممکن بود سوپ سوخته و سپس کیک را صاف کنید. بنابراین از آن استفاده کردیم.

کمپوت

پس از تعطیلات، تصمیم گرفتم که نارنگی "ناپدید شدن" را نجات دهد. کمپوت جوش داده شده او معلوم شد بلافاصله از دست رفته است. اما من اشتباه نکردم براندی را به عنوان آن را باید و دیدم.

pelmeshki

لیسانس در خوابگاه موسسه، تصمیم گرفت تا دمپایی را سرخ کند. بله، این آسان نیست، اما تغییر - در نفس عمیق! او یک لیتر روغن گیاهی را گرفت، به یک ظرف پخته شد و به جوش آورد.

او شروع به پرتاب dumplings در آنجا کرد، و آنها را قبل از چشمانش سیاه می کردند. پان و زیر جریان آب او را برداشت. نوع خنک کننده را تایپ کنید و سپس کلاسیک ژانر. آب در جفت، روغن اسپری بر روی تمام سطوح اطراف، ترسناک ترسناک!

بدون هود، بنابراین من اجرا می کنم برای باز کردن درب برای نگه داشتن آشپزخانه برای تهویه. همه این ها از بین می روند و ... سنسورهای آتش را فعال می کنند. Epoles در سراسر خوابگاه خشک می شود، آسانسور مسدود شده و تهویه جوش می شود. ضربات به طوری که غیر ممکن است برای باز کردن درب به پله ها.

در آسانسور، هیچ کس تنها با شانس خالص گیر نمی شود.

در چیزهای کوچک

بازدید از همه به ضربه و طبخ در قهوه شرقی. نمک های اضافه شده بر اساس یک قاشق چای خوری بر روی یک فنجان نوشیدنی اضافه شده است. "همه" شگفت زده شده است.

در جوانان من لباس های کپرون را گرفتم. و جوراب شلواری، و آهن، البته، خراب شده است.

من کفش های دندانپزشکی (نه کفش کتانی) را تمیز کردم. خوب، پوسیدگی کفش تا کنون نیست.

یک دوست دختر 26 ساله به طور کامل یک بار چاقو در ظرف تخم مرغ - چک شده، جوش داده شده یا نه. او گفت: "خب، سیب زمینی خیلی چک شده است!"

من به بورچ سرکه به شدت پراکنده شدم که غیرممکن بود. من فکر کردم، سودا را به دست آوردم تا به دزدکی حرکت کنم. و خورد.

سه بار یخچال را با یک چاقو زد. در سه فریزر مختلف. عجله کن تا یخ زده شود هیچ چیز زندگی من را نمی آموزد

به جای زنجبیل، به طور تصادفی در بخور سوپ ماهی ریخته شد. معلوم شد نه خیلی عاشقانه، همانطور که در آیات.

آجیل با شیر آب پز شده با یک دوست دختر تحویل داده شده است. شیر تغلیظ شده دو ساعت پخته شده بود. همانطور که معلوم شد، آن را می توان از خورش بود.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب