19 داستان حاملگی واقعی و خنده دار

Anonim

نه نه، و فقط باعث ایجاد یک فرد جدید می شود. لحظات ناامید کننده به زنان از حس شوخ طبعی استفاده می کنند. PICS.RU داستان های طاعون در مورد بارداری و زایمان را جمع آوری کرد، که مادران خود را به اشتراک گذاشتند.

آموزش فیزیکی

من به شوهرم می گویم: "و من اینجا را در اینترنت خواندم که اگر گوش را به معده وصل کنید، می توانید بشنوید که چگونه قلب در کودک ضربه می زند!" شوهر به من نگاه کرد و گفت: "لطفا به من قول بدهید که این کار را انجام ندهید!"

لحظه ای رسمی

من تصمیم گرفتم حمام بگیرم، من می روم، و در اینجا آب از بین می رود، من باور نمی کنم، اما آب هنوز ریختن است. این ترسناک بود، روی صندلی و VOI بلژیک نشسته بود. خیلی تلخ سپس من به اتاق می روم، همه تکان می خورم، نور را روشن می کنم، فریاد می زنم به کل سرمایه: "من تولد!" شوهر پرش می کند، درخواست یک دوربین فیلمبرداری، فریاد می زند: "بنابراین، دوخت من می شود تولد!" - و شروع به شلیک من می کند eh، پس از آن صبر من پشت سر هم.

همه مورد نیاز است

rukz
در یک وحشت، من شروع به چسبیدن همه چیز که ممکن است در زایمان نیاز داشته باشید و پس از کوله پشتی شوهر، فقط از کمپین بازگشت. در اتاق پذیرش، آنها حتی شگفت زده نشدند، و فقط میلو پرسیدند، آنها می گویند، چرا من نیز چادر در بیمارستان زایمان دارم، به نظر می رسد به اندازه کافی. و من متوجه نشدم که آن را به طور منظم در طرف دیگر کوله پشتی گره خورده بود.

در راه به بیمارستان

من همه چیز را انجام دادم که پلیس های ترافیکی ما را متوقف می کنند. من در حمام رانندگی می کنم (به طوری که همه چیز را در اطراف خیس شوم) با مبارزه و آب، خواهر من در کنار کتاب "تولد"، باز در فصل "مبارزه" در یک دست و با یک کرونومتر در یک دیگر، در صندلی عقب مسالمت آمیز مسالمت آمیز شوهر!

هنر بدن

روز تولد یک هفته بود، آب و هوا فوق العاده بود، و ما تصمیم گرفتیم در کباب ها با دوستان بوییم. ما افتخار افتادیم، یک جلسه عکس احمقانه بود، با apotheosis که شکم من با گواش سبز و قهوه ای به شکل هندوانه رسیده است. در نهایت، آنها حتی دیسکو تصمیم گرفتند تا ترتیب دهند، به عنوان یک نتیجه، یک پنبه را در قسمت بعدی قرار داد و آب را منتقل کرد. شوهر من با ترس من را گرفت و به سرعت در بیمارستان زایمان کشیده شد ... ماماها از هم جدا شدند. آنها گفتند که این اولین بار در تاریخ بیمارستان است تا آنها را به دلیل تولد هندوانه به دست آورد.

بیمارستان زایمان با کیفیت بالا

افزایش به بخش زایمان، قرار داده شده در بخش جداگانه. و سکوت خیلی دور است ... همانطور که من تنها هستم. من می پرسم: "چرا فریاد نمی زنم؟" ما به من عجیب نگاه کردیم و گفت: "ما از لحاظ فرهنگی زایمان داریم."

توجه، در حال حاضر سقوط دمپایی!

در حال حاضر، آنها با قدرت و اصلی و پزشکان شروع به کار کردند، همانطور که نبود، و نه ... و فریاد زد و رشد کرد - همه چیز هیچ معنایی ندارد. ظاهرا، زمانی که چای در مواد مرطوب نوشیدنی، گوش به طور کامل دروغ می گوید. در ناامیدی، دمپایی هایم را گرفتم و یک تصادف را روی درب انداختم. خوب، که می دانست که در کسری از یک ثانیه، درب باز خواهد شد و پزشک طولانی مدت در آستانه بوجود می آید ...

دکتر خوب

ضربه زدن
دکتر با یک گونه وحشی، من را زیر بینی از اندازه های وحشتناک مشت و فریاد زد: "آیا شما آن را دیدید؟ و به شما صدمه می زند ؟؟؟ چگونه می خواهید تولد کنید؟ و سر کودک مثل آن است! .. "- و او در یک دایره هوا، به شکل که قلب من متوقف شد، نوشته شده است. خدا، در 20 سال من حتی چنین سر بزرگ را نداشتم!

خواهر در شادی

از جعبه باز او یک دختر مرموز ترسناک شنیده بود: "اوه، چقدر صدمه دیده است! من نمی خواهم تولد کنم "، و صدای آرام دکتر در پاسخ پاسخ داد:" البته! اکنون ما به سرعت به زایمان و دیگر نمی خواهیم. "

توو توو

"نفس گیر !!! من صحبت می کنم، نفس بکشم !!! " "چطور؟ ..." "قطار!" "Chuh-Chuh-Chuh ..." ... در اینجا ماماها تقریبا از خنده سقوط کردند.

شاهکار پزشکی

اسناد
همسایه من DSKED! دکتر می گوید: "بیا! سر تقریبا قابل مشاهده است! " او دکتر فقیر را در پاسخ به یک مکان علی گرفت و بی سر و صدا گیر کرد: "من نمی خواهم ... من درک نمی کنم؟!" دکتر برای اولین بار راه می رفت، سپس بی سر و صدا گرفتار شد، سپس او را در رنگ bathrobe سبز کرد، اما او به آرامی می گوید: "اسم حیوان دست اموز، شما نیاز دارید!"

پس از بیهوشی

هنگامی که من شروع به ترک اتاق عمل پس از سزارین، من چشم هایم را باز کردم، همه چیز شناور و چرخش، من یک نگاه گلدان را دفن می کنم - هیچ کس! من فکر می کنم: "در حال حاضر با صدای بلند گریه می کند، تماس با دکتر علی پرستار، حداقل مانند Lyalya را پیدا کنید." در حقیقت، به جای گریه با صدای بلند، به عنوان او می خواست، Syprel، آرام و آهسته وجود دارد: "Lyuyuyudyiaiii !!! auuuuuuuuuuuu، آیا شما در جایی ؟؟؟ !!! در حال اجرا یک متخصص بیهوشی درست بالای سر خود شنیده شد (من چشمانم را به سمت بالا نرفتم)، و همان پاسخ خروجی: "ما هنوز هم هستیم!"

اخلاق پزشکی

من در صندلی دروغ می گویم، دکتر دوخته شده است. و در اینجا کسی او را از راهرو می نامد: - النا پتروونا، کجا هستید؟ - اینجا! - جایی که؟ او (پس از تفکر کمی و سرفه): واژن! دیده می شود، من می خواستم به قافیه پاسخ دهم، اما او شرمنده بود.

پدر می تواند

مبارزه طولانی، زن در کار می کند یک مات خوب، رنج می برند. شوهر در خاک عصبی هنگامی که برگشت کرد، سیگار کشیدن را آغاز کرد، او به جعبه مادرانه رفت، اما او در راهرو کنار ورود به جعبه و از آنجا نشسته بود، شنیدن ناله همسرش، او را فریاد زد: "نگه داشتن ، ایمان! من با تو هستم، خوبم، عزیزم، عزیزم !!! " بنابراین او از لحاظ اخلاقی از او حمایت کرد تا پرستار به او نگفت: "اینجا چی هستی؟ همسر شما مدتها به دنیا آمده است و او را به بخش دیگری برد! " و دیگر تولد وجود دارد ...

و Jeedle Zverly

قورباغه
- Nuuu ... چه کسی است؟ - قورباغه من! - زن چه می گوید، شما یک پسر را به دنیا آوردید!

ما در زنان کار می کنیم

پس از سزارین، من به راهرو منتهی می شوم، من نگاه می کنم - شوهر و پسرش بر روی دستان خود ایستاده اند - چنین. آنها به او آوردند، متوقف شدند. او می پرسد: "چگونه احساس می کنید؟" من: "به طور معمول، فقط به شدت تکان می خورد." شوهر دکتر می پرسد: "چرا او تکان دادن است؟" او خیلی جدی پاسخ می دهد: "به زودی به زودی!"

زنان در بیمارستان های روسی وجود دارد

همه چیز در مه بود. من فقط چوب را از تخت آهن به یاد می آورم، که من به طور تصادفی شکسته شدم و سعی کردم پنهان شوم.

ارزشمند nakhodka

سپس من تا بعد از زایمان گرفته شدم و تا روز دوم فراموش شدم. من از یک خانواده هوشمند بودم و همیشه آرام بودم. او تا زمانی که متوقف شد، رنج می برد، سپس شروع به ناهار کرد، و پس از فریاد به طوری که او بهداشت بهداشتی فرار کرد. من به من نگاه می کنم: "چه کسی هستی؟" "من در ساعت 5 صبح به دنیا دادم، می خواهم به توالت بروم، می خواهم بخورم ..." او با گریه در راهرو پرواز می کند: "Momka پیدا شد، او فرار نکرد! دختران، ***، به پلیس مراجعه کنید، مادر را پیدا کردم !!! "

تحت تاثیر

پس از چند ساعت پس از زایمان، من اس ام اس را از شوهرم دریافت می کنم: "آیا می توانید خنده؟" . من جواب می دهم: "حتی نیاز دارد، موضوع چیست؟" - من شما را ترک کردم، بر روی واسکا راه می رفت - و سپس چه؟ - بر روی یک مینی بوس به مرکز منتقل شد -؟ - سپس او در کافه شام ​​خورد - و چه خنده دار است؟ - سپس در مترو آمد و ... - و؟ "و یک نوع مرد به من گفت که من در چکمه بودم." منبع: forum.say7.info.

ادامه مطلب