خود دفاع: وحشی ترین موارد سوء استفاده و شکوه

Anonim

اوبو

برای محافظت از خود و همسایگی، نیاز به قدرت، شجاعت و ابزارهای خاص. اما گاهی اوقات عوامل دیگر متصل می شوند - به عنوان مثال، زوال عقل و شجاعت، آب نبات و چتر ... ما داستان های واقعی را جمع آوری کرده ایم که اثبات می کنند: زندگی نه تنها کلید!

رابین از Sherwood

من در امتداد خیابان مرکزی راه می رفتم - و در منطقه کیوسک های گل، یک جار سالم را در یک کت به طور سکوت از یک نوجوان دیدم. مردم اطراف جمع شده و به نظر می رسد. من این مرد را با یک سوال تبدیل کردم: "آیا شما یک قطعه پسر را مجازات می کنید؟!" و ضربه به قفسه سینه ... ما زمان برای ارسال، چگونه گشت پلیس شجاع پرواز کرد. و در طول مراحل، آنها تاسیس کردند ... که در حالی که این مرد (چتربازر، لرزیدن ... او قوی، مهربان است)، که در پیش بینی تاریخ عاشقانه باقی ماند، گل ها، دوست پسر تلفن همراه است. اما گرفتار شد و اینجا من، مانند رابین از شروود!

درباره مزایای پنومات

مورد واقعی پنوماتیک دفاع موفقیت آمیز. یا نه - 654. بازگشت به خانه رفیق در بعد از ظهر من MP-654 را خریدم، در شب، به طور کلی، به طور کلی با Kum بسته شد، مست بود، با تپانچه در یک کوله پشتی پشت سر خود راضی بود. ناگهان - Sugostates در راه، از پول و چیزها بخواهید. رفیق از تعجب و غم انگیز ناامید کننده یک کوله پشتی را تکان داد. فراموش کردن حدود هفتصد گرم آهن. و در صحت سر سرپرست اصلی ترک خورده. بله، آن را به خوبی ترک خورده - با یک بحر و بوفگون. سوپواستات دوم تصمیم به عقب نشینی کرد و به سرعت به غروب ناپدید شد ... اما رفیق به شدت ناراضی بود. از آنجا که در کوله پشتی یک بطری دیگر از ودکا وجود داشت. در اینجا او خفگی و بولین است. این شرم آور است!

حفاظت از تلقیح

من با یک خواهر به کار می روم (در یک دفتر کار می کنم) در مترو. عقب یک روشنفکر در عینک، یک چهره شبیه خزانهوف است. بی سر و صدا، چشم باید. من فکر می کنم خواهر من در بازیکن، من فکر می کنم در مورد خودم، OPA - برای ما سوگند به نوعی رفت ... من به نوبه خود - برخی از کارگر 50 ساله با کشیدن تشک قرار می دهد در معکوس از فکری، در حالی که دروازه است. خواهر در تعجب، من به عمو فشار می دهم قطار کاهش می یابد - خوب، و تنها درب ها باز می شود، دروغ Khazanov تبدیل می شود و سکوت به پلت فرم است. در عین حال، شانه هایم را با فریاد می گیرم: "عمو، چه زباله!" و او خیلی احمق بود: "شما ایستاده - شما نمی بینید، و این دختر خود را در کیف خود را رانندگی دو دست!" چنین idiot احساس خودم، مادر من ...

برنده شدن با اشک در چشم

ایمو

در چشم من، در یک ایمو emo معمولی، ایمو emo سعی کرد Mobile را فشار دهد. پسر پشت سر گذاشت و نه گریه نمی کند، شلاق زدن از پاهای خود را در کشاله ران، و پس از آن با sobs به سختی چشمان خود را خراشیده، پس از آن با فریاد "آتش!" از اتوبوس خارج شد و فرار کرد. بله، به شدت به شدت نگاه کرد، اما او به هدف خود رسید - او از خود دفاع کرد و زنده ماند ...

این ناخوشایند است

در اواخر دهه 90، من به عنوان یک نگهبان امنیتی در باشگاه من "در منطقه کار کردم. در یک روز، یک نزاع دیگر وجود داشت، وعده به "شکستن همه کسانی که در ورودی". وضعیت نابود شد ... من به خانه می روم، من به داخل خانه می روم، به ورودی می روم، من به آسانسور افتادم، من تماس می گیرم ... وقتی که آسانسور رویکرد، من توپ را می شنوم، کسی به ورودی می رود و عجله می کند آسانسور. هنگام ورود به آسانسور، من گاز "Makarych" را کنترل می کنم، من آن را زیر ژاکت نگه می دارم ... درهای آسانسور شروع به بستن می کنند، اما Fizzing دستان خود را بین درها می اندازد، تلاش می کند تا آسانسور را متوقف کند. من تنه را به سطح سر بالا می برم، یک گام به عقب برسم، تلاش برای دیدن حریف ... و من یک همسایه در طبقه ای را می بینم که بر روی ضربه قرار می گیرد. به طور کلی، ناراحت کننده بود، بشکه بلافاصله به کوبور بازگشت، عذرخواهی کرد. اما آن را تکان داد، تا زمانی که آنها رسیده بودند!

فورا

من از کار تمام خودم خسته شده ام و توسط سرمایه داری آمریکایی خسته شده ام. دختر من به ما آمد، رعد و برق وارد شد، او باقی ماند. فقط من یک چنگال گرفتم، چگونه کسی شروع به پر زرق و برق کرد، به شدت به داخل درب وارد شد. من به درها نزدیک شدم و مودبانه از چه کسی در دو زبان وجود دارد. من پاسخی را در هیچ زبان دریافت نکردم فقط نشست، دوباره شروع شد. حتی مودبانه تر از من می پرسم: "چه X @ Th پشت درب است و چه X @ من نیاز دارم؟" پس از این تریادی، آنها پشت سر درب آرام شدند و من در میز نشستم. فقط نشستن - دوباره Dolubzh، درب تقریبا با حلقه ها. گرد و غبار به میز کنار تخت، جایی که آن را بومی خود قرار داده است. من لبه چشم را می بینم: دختر CZ-83 از یک میز کنار تخت دیگر می کشد. خوب، من فکر می کنم ما آموزش خواهیم داد. این به درب آمد، عجله کرد ... و من به چهره نشستم. و هیچ کس را شلیک کن من دو درخت حیوانی در نزدیکی خانه دارم. بنابراین، در یکی از آنها، تلخ سالم حمایت شد - و تمام این مدت تحت گرگ های باد در درب افتاد ...

کجا گوش می کنی؟

در محدوده تیراندازی بود. دموکراتیک وجود دارد، اگر با تمام خود - حفاظت (برای گوش)، هدف، و برو - بالاتر از روح نیست. شات، با مربی به آخرین شماره در شماره تلفن همراه تماس بگیرید، من می گویم: "من شلیک کردم که گوش ها را می آورم؟" و من صدای زن لعنتی را می شنوم: "چه گوش؟!" من: "خب، چطوری، چطور، گوش های معمولی ..." بلافاصله نمی فهمم که این تعداد از دست رفته است ...

به جای زنان تانیا

او به خانه دیگری نقل مکان کرد، هیچکس کسی را نمی دانست. در اوایل کلبه جمع شده است. من یک ساعت در 4 ساعت بیدار می شوم و می بینم که از طریق ورودی، کسی به "Zhigul" وارد شد و تحت اژدر قرار گرفت. من نمی خواستم چاقو را در معده بگیرم، و من، برای گوشه ای که به نام پلیس که ماشین را به خطر می اندازد، نامیده می شود. پس از ورود به حیاط آماده برای شنیدن در مورد ربودن جلوگیری شده و قدردانی ... اما در اینجا من این بحث را می شنوم: "... آمد، فیوز ها در ابعاد سوزانده شده به طوری که گلبرگ خاموش شد و یکی را نگه می دارد. من سیم را تکان می دهم، پلیس ها در اینجا پرواز می کنند، در خاک قرار می گیرند، آنها در کنار یکدیگر قرار می گیرند ... به طور خلاصه شکل گرفت. برخی از عوضی نامیده می شود که ماشین را Hijaches! این احتمالا یک زن الکلی بابا تانیا است، من او را با یک سوال فرستادم، "و او کثیف است. کشتن، اجازه دهید آن را فقط بیرون بیایید! " من سکوت سکوت ...

من دزد نیستم!

غارت

پس از پرداخت به جواهرات رفتم کیف پول را فشار داد. و آنجا "جورج" در کوبور بود. با توجه به این واقعیت که نمونه کارها مرغ است، از بین رفته است. هولستر فقط تقریبا مناسب است "جورج" از بین می رود، بسیار کف دست راست من آن را می گیرم. گارد به نظر می رسد و فکر می کند: همه چیز آغاز شد، اما نه تکان دادن. و خودم جرات می کنم که اکنون خواهد بود. من نوشتم: "من یک دزد نیستم!" تفنگ بر روی کمربند پرتاب شد، من به یک زنجیره نگاه کردم، عذرخواهی کردم، مناسب نیست که انتخاب کنم، چپ ...

برای مادربزرگ

من جزئیات را نمی دانم، اما به نظر می رسد این است. در مترو، سرهنگ مست شده از وزارت امور داخله، از یک مرد جوان به پیروی از پرداختن به زن پیر شد. به نظر می رسد که جهان بدون پلیس خوب نیست! در پاسخ به این، هنگام خروج از حامل، وزیر اجرای قانون در چهره خود از گاز دریافت کرد، به دلیل اینکه اسلحه کشیده شد و شروع به سقوط چپ و راست کرد. نتیجه: مادربزرگ خوشحال است، پلیس در یک بیمارستان با یک سوختگی چشم، یک دختر زخمی در یک کلاهبرداری، در یک گلوله دیگر در پیچ های خز خزنده گیر کرده است. و همه چیز برای چه؟

مرد در دوچرخه سواری

ما به نوعی با یک کامپیوتر به نحوی چسبیده ایم. بازار به طور مساوی به یک مبارزه مشت تبدیل شد. و همه چیز هیچ چیز نخواهد بود، اما یک دهقان دنیا برداشته شد و اجازه دهید آنها را از همه کسانی که به دست می آیند مراقبت می کنند. این ترسناک است، زیرا آنها در برابر DNA به طور مستقیم در برابر DNA نیستند. در اینجا دوست من است و متوجه شدم - دوچرخه من را گرفتم، که در این نزدیکی بود و او را در حریف انداخت. دوچرخه دقیق به او و راه می رفت. در اینجا همه شرکت کنندگان در حالی که در خجالت زدند، به عنوان یک مرد با دونیا تلاش می کردند تا از دوچرخه بیرون بیایند. پس از اشاره، او یک باشگاه را پرتاب کرد و فرار کرد، و مبارزه بر روی آن تمام شد، در حالی که برگشت به کلمات معمولی روسی ...

تقریبا جایزه داروین

به محض این که من حق دریافت کردم، خودم را خفاش کردم. و با افتخار صندلی عقب را پرتاب کرد. خوب، فقط در مورد - او احساس خیلی سخت تر. و پس از نیم سال، به این پست پرواز کرد - بنابراین این تلنگر زمانی که ترمز، از صندلی عقب بر روی سر من پرواز کردم، به طوری که، به عنوان ستاره ها در چشم مسدود شده بودند ... و از طریق پیشانی شکسته پرواز کرد. بنابراین او هرگز از مزایای استفاده نکرد، او به کسی تظاهر کرد. نه یک گودال جادویی، به نام ...

ادامه مطلب