"و چه کسی بکارت من را برگرداند؟" 13 داستان وحشتناکی احمقانه اول

Anonim

آنها می گویند که از دست دادن بکارت معمولا به نحوی اتفاق می افتد ... مسخره. اما گاهی اوقات این اتفاق می افتد. ما از خوانندگان ما خواسته ایم که در مورد این لحظات فراموش نشدنی بگویند. و ما تضمین می کنیم، شما نمی توانید آنها را نیز فراموش کنید.

و در میدان قرمز امکان پذیر بود

دوست دختر من بسیار محکم تصمیم گرفت که بکارت خود را در Dacha در این مرد از دست بدهد. اما آنها با دوستان رفتند. به عنوان یک نتیجه، هیچ چیز اتفاق افتاد: در حالی که مرد جوان و یک دختر سعی کرد با هم متحد شوند، رفقای خود را به پنجره ها صعود کردند و راهنمایی های مفید را فریاد زدند.

با تشکر از مادربزرگ برای آن

من یک تلاش بسیار عجیب و غریب داشتم. من شجاعانه برای این منظور به شاعر جوان اعلام کردم. اولین چیزی که او تصمیم گرفت به من لطفا - متوجه شد که مادربزرگ مخصوصا برای ما لباس زیر بود. و او غذا را پخته به طوری که ما شام را زمانی که ما به پایان رسید. در همان زمان، شاعر گفت، با نوعی ظرافت، مادربزرگ او را به عنوان یک کودک، که او را یک روز تولد و بسیاری از داستان های جالب دیگر خریداری کرد، گفت. به طور کلی، من به نحوی ذهنم را تغییر دادم.

این سوم فوق العاده نیست!

پدر و مادر برای کشور ترک کردند، و به همین دلیل مرد جوان دعوت شد تا از شب دیدن کند، به این ترتیب، در واقع، فرآیند محروم کردن من از بکارت. هنگامی که تماس زنگ زد و من درب را باز کردم، یک مرد جوان را در آستانه دیدم، و همچنین یک دوست جوان بهتر با یک بطری لیتری از ودکا در دست. چگونه مجرم این جشن را گفتم، از چهره من خواهم گرفت تا او درک کند، آنها می گویند، چیزی اشتباه انجام داد، اما چه چیزی ؟؟؟ همانطور که معلوم شد، او قصد نداشت هر گونه Gangbang سخت را ترتیب دهد، بلکه خیلی نگران بود که تصمیم گرفت که او به حمایت اخلاقی نیاز داشته باشد. دوست او باید بلافاصله قبل از فرآیند با ودکا پشتیبانی شود، و سپس در آشپزخانه صبر کنید، زمانی که همه چیز تمام شده است. اما لحظه ی عاشقانه از دست رفته بود. این رویداد منتقل شد

چه کسی باید صدمه ببیند؟

vir1

با شوهر آینده ما، ما دارای سکس نوجوانان معمولی نوجوانان پانزده ساله است - راز، در حالی که مادر در محل کار، نه لباس. من از آن دسته از آنها به طور متناوب مرتب شده بودم که در مراسم عروسی پدرسالارانه به طور غیر منتظره والدین خود را با نارضایتی پوشانده بودند: یک قطره اضافی از خون، بدن پشیمان شد و زمانی که زمان فریاد زد، آن را نیز غیر قابل درک بود. به عنوان یک نتیجه، او فریاد زد - گربه او او را از عقب جدا کرد.

مهربانی

همچنین یک داستان کشور. مرد جوان فکر کرد و با دختر موافقت کرد که آنها خیلی نوشیدن نکنند و در لحظه مناسب به یک خانه جداگانه بروند. آنها می گویند همه چیز به صورت رمانتیک مبله شده است، و شرکت دوستان، آنها می گویند، چیزی برای سیگار کشیدن ارائه خواهد شد و نه در کسب و کار خود صعود نمی کند. البته، این همه این کار را نکرد، و در یک لحظه نامناسب، گریه ها در ابتدا از بین رفتند (این مهمان ها به دنبال صاحب گمشده کلبه بودند)، و سپس صاحب گمشده مالک به یک تسلیم عاشقانه با یک قطعه یخی از درخت و فریاد می زند: "بچه ها، من هیزم را از بین می برم، شما اینجا را فریز می کنید!"

راهنما سالن!

این مرد نمیتوانست وارد شود، و پس از آن او خشمگین بود، پیدا کرد که من در برخی از انجمن ها در مورد رابطه جنسی در مورد رابطه وضعیت توصیف شده بود و از آنچه که ما اشتباه انجام دادیم پرسیدیم. برای من این خیلی طبیعی بود - کار نمی کند، بپرسید که چقدر لازم است ...

لازم بود که شورت ها را ترک کنیم

vir3

ما سعی کردیم به طور مخفیانه از پدر و مادر به بزرگسالان تبدیل شویم. ساعتهای ساعت پنج صبح به آرامی روی حیاط پشت خانه مشترک قرار گرفتند، من بر روی نرده محاصره شدم و ... من نمی دانستم که آن را خیلی آسیب می رساند! چگونه عجله، به عنوان مثال جلو ... من نرده را شکست دادم و پرواز کردم (و بدون شورت!) در بوته ها به نحوی، همه چیز خراشیده شد. همه چیز بر روی سر و صدا فرار کرد. پسر موفق به پنهان کردن مزرعه شد، اما ما هنوز هم سقوط کردیم، زیرا تقریبا پاهایم بودم، و به سرعت از بوته ها انتخاب شدم، هر کس دیگری دید که من بدون شورت بود. وحشتناک بود.

شواهد و مدارک

داستان من به هیچ وجه جهنم ندارد، یعنی فرآیند خود به خوبی گذشت. اما بلافاصله پس از محرومیت از بکارت، ما به چهار دست پاک شد. دستی از آنجا که باتری یک ماشین لباسشویی نداشت، اما یک مادر بود، در مقابل آن که سقوط کرد، ممکن بود قبل از اینکه از کار باز شود، لکه ها باید از بین بروند (و خشک شوند). به طور کلی، تصورات چپ خرد شده.

الاغ - احمق

و همه چیز خوب بود، اما پسر به طور مستقیم به کف آدامس را پرتاب کرد. طوطی ما آنجا انتخاب شد و آن را بلعید، و من مجبور شدم او را به دامپزشکان بر روی پسران رانندگی کنم، و به نحوی آنجا توضیح دادیم، و ما شانزده ساله بودیم ... به طور کلی، معلوم شد که تنش بیش از حد بزرگ است و پس از آن ما با یک پسر شکست خوردیم.

اوه

vir2

در عنوان والدین، آنها تصمیم گرفتند از والدین خود فرار کنند - برای سرریز رودخانه و در بوته ها به عقب بروند. نه این که خرابکارانه خرابکارانه نیست، زیرا هیچ کاندوم وجود نداشت، اما حداقل کمی. شنا، ما در بوته ها انتخاب میشویم ... نه تنها در همه جا وجود دارد، بنابراین دوست پسر من، زمانی که او حذف ذوب، معلوم شد که یک عضو از آب سرد در حال حاضر به عنوان یک شیشه توریستی شکل گرفته است، واقعا جایی در داخل، در خارج از یک سانتیمتر از گوشت آبی انجام شد ... من نمی توانستم مقاومت کنم، خندید، این مرد متهم شد و به عقب رفت.

انگشت در دهان قرار نمی دهد

هنگامی که اولین بار سعی کردم از blowjob انجام دهم، به طور تصادفی گزش بود. حتی زبان به رسمیت نمی شناسد. به اندازه کافی عجیب و غریب، من فوبیایی را در مقابل کونی توسعه دادم. او همچنین از لحاظ تئوری، می تواند به طور تصادفی هر چیزی را در آنجا نیش بزند.

او ملایم بود بسیار ملایم

اول من نمی دانستم که با از دست دادن بکارت، خون دختر می رود! من خیلی زیاد هستم او فقط به آن نگاه کرد و از بین رفت. معلوم شد که او همچنین فوبیایی وحشی از خون داشت، زمانی که آزمایش ها آزمایشات را گذرانده اند، او همیشه آگاهی را از دست داد.

هنگامی که دختر یک رقیب جدی دارد

من در جوانان با یک رفیق ملاقات کردم. هنگامی که متوجه شدم که رسیده بود ... و به او می گویم: "وانیا، من تو را می خواهم!" و در پاسخ به شنیدن: "و من دیپلم را می خواهم!" برای مدت طولانی سعی کردم تصور کنم که چگونه می توانید آن را با یک دیپلم انجام دهید، زیرا این "پوسته" است، آنها حتی آنها را به لوله تبدیل نمی کنند. من نمی توانم کوتاه باشم ما با وانیا بودیم، چون قطعا یک رقیب نیستم.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب