آیا آسان بودن قربانی پرولاکتین آسان است؟ داستان در مورد چگونگی رسیدن به این مادران

Anonim

دیروز در کافه، قفسه سینه را کشیدم و فراموش کردم فراموش شده. دیدگاه های بازدید کننده های ناقص من با افتخار یک کودک فرفری را در دست من نسبت داده ام. و فقط پرداخت و رفتن در خیابان، من شرم من را کشف کردم. اما قفسه سینه برهنه، لانه بر روی سر و کفش های کتانی در پاهای مختلف بدترین نیست.

ShutTerstock_115992457

بدترین چیز این آهنگ از کارتون "مامان برای ماموت" است. این جایی است که سلاح فعلی عظیم است. ضروری است که از دست دادن مقدماتی او بشنویم، چگونه اشک ها از چشم ها به طور کامل کنترل نمی شوند.

اما علاوه بر ماموت، رویدادهای جدی دیگری برای فاک وجود دارد. زندگی یک زن پرستاری شامل حل دلایل جدی است. شوهرم امیدوار بود که Wakhanalia از حواس با تولد یک کودک پایان یابد، اما متاسفانه پس از تولد، او تنها افزایش یافت. با این حال، گناه من اینجا نیست پرولاکتین هورمون سرزنش می شود. من خیلی با همه صحبت می کنم، برای کوتاه شدن به کوتاهی از زلزله های آشپزخانه و سوزن های عجیب و غریب شکسته ام: "تمام سوالات به پرولاکتین!"

مادر من هر روز خواستار است و به من توصیه می کند که بیشتر آرام شود. در پاسخ به شکایات من در مورد شب های بی خوابی، او می گوید که او نمی خوابد، زیرا او در مورد تراژدی رسول پیتر فکر می کند. سپس او می پرسد چگونه Syisi-Pustica، و از عکس های خود می پرسد. پس از همه، از Sukharevskaya به "چین شهرهای شهرهای" به نگاه به Pusa-Fuschka، زیرا مادر من قابل مقایسه با غلبه بر فضای بین دهانی در دو میلیون سال نوری است. این از دسته مادربزرگ های مدرن است - نوه های جوان، آزاد و ناعادلانه.

shutterstock_375193168.

من صادقانه بگویم، من بیشتر از مادران کامل هستم. ما به دقت به دوره هایی اشاره کردیم که کودک در روز حدود بیست "Popizov" و "Pokolkov" بود. اما این واقعیت که آنها اتفاق می افتد، هیچ کس حتی رفته است. و سفت شدن در همه معلوم شد که تعجب دلپذیر است. اگر هنوز در اینجا برای اضافه کردن تغذیه، پوشیدن یک ستون، تکنولوژی و مبارزه با کولیک، تنها چند ساعت برای خواب باقی مانده است. و این من نیستم، اما عزیزم هنگامی که ما با شوهرم راه می رفتیم، یک کالسکه سه گانه را دیدم و از لحاظ ذهنی تعداد "Pops" و "Punches" را از بین برد، وحشت زده شد: "نگاهی به غم و اندوه در مردم - در یک بار!"

با این حال، زندگی من نمی تواند بسیار دردناک و وسواس باشد اگر آن را برای یک Verochka، دوست من در فیس بوک نیست. مته همچنین یک مادر پرستاری است، اما پرولاکتین آن هوشمندانه عمل می کند، و تنها عطر و طعم پخت و پز تازه و مایعات عشق با توجه به آشپزخانه کاملا تمیز می شود. عکس های خانوادگی او در روبان می تواند به راحتی به افسردگی شدید حتی خانواده سلطنتی بریتانیا رانندگی کند.

ShutTerstock_353393078.

چه چیزی در مورد چنین قربانیان قربانیان مانند من می گویند. البته، پنجره ها هر لانه ای دارند. موهایش همیشه گذاشته شده و بر روی صورت آرایش نور است. و او تنها از شادی می افتد و الماس بعدی را به عنوان یک هدیه دریافت می کند.

Verochka - بت من. هر شب من با یک قصد جامع برای انجام صبح به رختخواب می روم: سر خود را بشویید و ناخن ها را بریزید. اما بعد از چند هفته، تصمیم من به آرامی خاموش می شود. بررسی سوالات به دندان ها بریده می شود و او تمام وقت را به عنوان یک تریر بول می اندازد. در نتیجه، من سازگار هستم. ناخن ها، به نظر می رسد، در چند ماه خود را شنیده اند. و دوش می تواند برای چند ثانیه روزانه پوشش داده شود. هر روز صبح به سرعت بخشی از بدن را شستشو می دهم، و تا پایان ماه تمیز است.

در پنجره ها، پاک کردن پاولیک، هیچ "Cissy" و هیچ کس بر روی آنها آویزان نیست. انفجار او غرور و موضوع طلسم است. این آرامش بخش است و به لحاظ جسمی در روح افتاده است. و حتی اگر او باید زندانی شود، او این کار را به صورت جنسی انجام می دهد که Breastsos در دست او با جنین پوشیده شده است. من نیز با یک نمونه پوشش داده می شود، اما نه از utoticism، بلکه از این واقعیت است که کودک، تصمیم به خوردن، به من یک ژاکت در یک ساعت عجله در مترو، و من با او تحت نظر عصبانی از متروپولیتن مبارزه می کنم مسافران افسوس، این قسمت از بدن دیگر متعلق نیست، بلکه یک گنجینه خانوادگی، مانند یخچال و فریزر، ماشین یا وام مسکن است.

ShutTerstock_160678307.

چند سال پیش من برای من آسان تر بودم که خودم را یکی از اعضای گروه القاعده از جامعه "مبارک Taks" تصور کنم. با این حال، زندگی باعث می شود تنظیمات خود را. پس از زایمان، من به همه قبر رسیدم و علاوه بر "شکم"، به دو گروه دیگر پیوستید: "Shilopop من" و "شیرین مالیشچک".

حالا من به صورت ساعت در فیس بوک احمق هستم، با توجه به قطر کودکان، و استدلال می کنم که با مادران دیگر پراکنده می شود، که اولین کسی است که به عنوان یک سیب یا هویج معرفی می شود. من طرفدار یک هویج هستم، من نیمه شب هستم، من می نویسم نظرات زخمی را به طرفداران اپل نوشتم و همچنان با آنها قسم می خورم، حتی چشمان شما را می گیرم. شوهر خوشحال است که جنگ های گیاهی ما مجازی هستند، یا حتی می گویند، آن را به قدم زدن می آید.

اگر یک کتابخانه کامل در سر من زندگی کند، در حال حاضر تنها "Tili-Bom، Tili-Bom، گربه های Koshkin" وجود دارد و "من عاشق اسب من، داشتن پشم صاف" وجود دارد. من تمام کلمات هوشمند را فراموش کرده ام، Schopenhauer ناامید کننده با هائیدگر است، اما در حال حاضر من بی عیب و نقص تقلید گربه، خروس و گاو است.

به تازگی، در یک موسسه دولتی از من خواسته شد که من را بنویسم و ​​تاریخ را بنویسم، و من ناگهان با ترسناک متوجه شدم که من فقط نام خانوادگی متخصص اطفال را به یاد می آورم، و من به طور کامل فراموش کرده ام (به ذکر نیست که امروز و ماه به طور کامل فراموش کرده ام) . من صلیب را گرفتم و لبخند زدم.

"هیچ چیز وحشتناک نیست،" شوهر من را در خانه اطمینان داد، "شما خوراک!" بیمار یک ساله باشید

- سال؟! خوب، من نیستم من بیش از آن هستم!

من به شدت اظهار داشتم که از حالا به قفسه سینه من یک منطقه فوق العاده ارنوژن، خوب، و یا در مورد شدید نماد باروری! اما نزدیک به شام، کودک به نماد باروری متصل شد و چنین سر و صدا را رول کرد، که باید به طور تصادفی به تصویر سابق SISI در دو پا بازگردانده شود. مادر من هنرمند گفت که این غیرقابل قبول است و پستان به یک زن داده می شود تا آن را بر روی بوم های بزرگ قرعه کشی کند، و برای اشباع زلزله نوزادان "شیرین شادی" وجود دارد. سپس من فکر کردم که به طور کلی، بد نیست که دو میلیون سال نوری بین Suharevskaya و China-City وجود داشته باشد، اما هیچ چیز با صدای بلند گفت.

shutterstock_139288487.

با این حال، اگر من هنوز امیدوار باشم با یک دریچه Viper - حداقل در لیتر شیر ناراحتی، پس از آن با او یک و نیم سال پسر Balthazar - نه. Balthazar یک خلبان خفیف برای کل خانواده ما است. اولا، او فرنی را می خورد، مانند یک لرد لرد فونتلر. ثانیا، او "Muhu-Cocotuhu" را می داند، در حالی که ما هنوز در حال مبارزه با یک سوال پیچیده فلسفی است: چگونه یک سگ می گوید؟ - و تا کنون، افسوس، او مجاز نبود. اما مهمترین چیز این است که Balthazar از تولد با یک گلدان حتی بهتر از ما و شوهرم، با هم همکاری می شود. این احساس می کند مثل این پسر شگفت انگیز بر او متولد شد.

پس از انجام این مورد، Balthazar با افتخار مهمانان را رد می کند، نشان دهنده محتوای گلدان است. بر روی اخلاق، قرار است به آنجا نگاه کند و ستایش کند. Veroral بیش از هر کسی را می پذیرد. او از Balthazar می پرسد برای اسکورت مهمانان در دایره دوم و در عین حال یک گزارش عکس درخشان دیگری برای فیس بوک و نمایش مشخصات عمومی را ایجاد می کند. من "مانند" یک گلدان نیستم، همانطور که فقط از حسادت میمیرم. خانواده ام به طور کامل در مورد مهمانان شگفت زده نخواهند شد. گلدان ما هنوز بسیار روشن است. و بار دیگر متوجه شدم که کودک از دست رفته بود، من درک می کنم که Balthazar هرگز نمی داند.

البته، ما یک دندان را برای یک سال کامل با اشک و فریاد می کنیم، در حالی که دندان های بالترازار پس از باران به نظر می رسد: بیدار شدن - و دندان ها در حال حاضر در سه ردیف هستند. در سال و دو ماه خود، او در حال حاضر یک بیفستکس را با یک چاقو و چنگال می خورد، در حالیکه ما در حال تلاش برای مقابله با پوره زیچینی مایع هستیم. پس از ناهار، کل کدو سبز به بررسی سوالات ما می شود.

ShutTerstock_422169364.

و به دلایلی، در سر پدر ما، که همه تغذیه عصبی در بالکن سیگار می کشد. شاید Zucchini - آیا مسری است و توسط قطره هوا منتقل می شود؟ با دیدن من در خیابان، همسایه به طور ناگهانی ستایش من را ستایش می کند. من شگفت زده شدم که موهای خود را لمس کرده و قرمز به "Nest" لمس کنم - من فراموش کرده ام که کدو سبز را بشویید! اما او هفته گذشته در منو بود!

بیشتر از همه، یک زندگی جنسی اشباع به من آسیب می رساند. هر شب، آنها با شوهرش نوشیدن شراب درخشان، تماشای تینتو بروز و بوسه را در حالی که Balthazar، Groach، در گلدان بدنام نشسته است، می خوانند و سپس در شب به داستان پری کودکان می روند. از آنجایی که دختر ما متولد شد، ما و شوهرم فقط یک چلپ چلوپ کوتاه از فعالیت جنسی داشتیم: ما چند هفته پس از بچه خرد شده بودیم، از اینکه او به کف چانه نگاه می کرد. اما پس از آن دستگیرهایش تقویت شد، او اعتماد به نفس بیشتری داشت و با زندگی جنسی فعال ما گره خورده است.

من سیدورا را با پشت به اشتراک گذاشتم، شیرین ترین رابطه جنسی در حال حاضر به من با سوسیس Chearakeh اتفاق می افتد، زمانی که من شرم آور او را در شب یخچال می خورم. تصمیم به تلاش برای تلاش برای زندگی صمیمی ما، او به یک فیلم وابسته به عشق شهوانی توصیه کرد، که، به گفته وی و مردگان در کنار مرده. دو ماه بعد، روشن شد که مرده ها خیلی بعد از پرستاری بود. هر روز صبح من شوهرم را عوض کردم که امروز ما یک نمایش ویدئویی و یک حزب جنسی را ترتیب خواهیم داد.

اما نزدیک به شب، تصمیم گیری تبخیر شد، در رویا Klonili Hellish. من حتی ارائه دادم تا ساعت زنگ دار و حداقل یک ساعت را قبل از ORG نزدیک کنم. اما ساعت زنگ دار، ظاهرا، معیوب بود، زیرا ما خود را در صبح پیدا کردیم - صبح با کودکان و سگ ها - در ظاهر عجیب و غریب، چه تینتو برنج رویای نیست.

سپس ما تصمیم گرفتیم خود را با فیلم حداقل بر روی یک عقب سریع آشنا کنیم، در حالی که به نوبه خود، دختر را در خواب شب جرات می کنیم. این خیلی خنده داره که چند بار با خنده ما راه می رفتیم. اما پس از آن من از ارقام معدن بر روی صفحه نمایش و مستمر خسته شده ام، به طوری که قهرمانان فیلم توسط Colic وحشتناک عذاب می شوند. من فقط در نهایی Gundan "Ltd." بیدار شدم و به سختی چشم ها را شکست دادم - دهان قهرمان با چیزی سفید پوشیده شد.

"پریدن"، "من فکر کردم و بر روی دستگاه با دستمال کشیده شده است. اما پس از آن متوجه شدم که این یک فیلم بود، من خنده دار شدم، و من شوهرم را برای یک آستین تکان دادم. او حتی پاسخ نمی داد. شنبه، خزنده، در یک شیرین شیرین، از طریق چشم در صفحه نمایش آویزان شد، و حتی سر به سمت من تبدیل نشد. من او را سختگیر کردم، او فشرده و در کنار او افتاد.

پس از چند سال، کودکم را به باغ می دهم. در آنجا، او مطمئنا یاد می گیرد که خوردن Snot، Spit، Idiotic را به خرد کردن و، کمی، فریاد با چشم پراکنده: "بیرون رفتن!" ما، البته، از همه انواع ARVI و ORZ، و همچنین Vershi، کنه ها و کرم ها بازدید می کنیم و ما آنها را از طریق تمام خانواده و حتی همسایگان که آنها را غرق می کنند، رانندگی می کنیم. مادر من می گوید که بینی من از من احساس می کنم بیش از حد احساس می کنم و به نظر می رسد مانند گوگول، اما، افسوس، نه استعداد، و گاو لاغر هنوز یک ژله نیست. و بعد از یک شب بی خوابی دیگر، پس از شب بی خوابی بعدی، غمگین خواهد بود: "وقتی پایان خواهد یافت؟!" هرگز! اولکول، سپس دندان ها، و سپس بلوغ.

من مطمئن هستم که من فقط در یکی هستم: Verochka یک لبخند آرام با یک نوار آبی فیس بوک، ایده آل من غیر قابل دستیابی من و یک ستاره راهنمای من در جهان از مادران دیوانه است.

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب