چیزهای عادی که مادران را به جهنم ترساندند

Anonim

تا کنون هیچ فرزندی ندارم، به طور کلی، طبیعی بودم. بزرگترین نگرانی من این سوال بود، آنچه که من در شب ها انجام خواهم داد، زمانی که "دوستان" از اتر حذف خواهند شد.

ShutTerstock_359405231

شوهرم و من آنچه را که می خواستند انجام دادند، جهان پایدار، ایمن و دنج بود - به خوبی، نسبتا. و سپس آنها ظاهر شدند. فرزندان. و همه، جهان تغییر کرده است، تبدیل به یک مکان پر از وحشت و خطرات است. حالا من از چیزهایی که قبلا به نظر نرسیده بودم می ترسم.

پخت خانگی

ShutTerstock_287219243.

تا زمانی که من فرزندان نداشتم، با خوشحالی به خرید Pechenyushki دست و دستمزد در نمایشگاه ها خریدم و همه چیز را امتحان کردم. و پس از آن کودکان من شروع شد. و من متوجه شدم منظور من به معنای "کمک" در آشپزخانه (که از آن هیچ جایی نمی رود اگر شما چیزی خوشمزه انجام دهید).

انگشتان کثیف به روغن نرم شده صعود می کنند. Nitly Noses عطسه در نزدیکی خطرناک به آزمون. بچه ها قاشق های کافی دارند، آنها را لیسیدند و به کرم به پایان رسید. به راحتی. خوب، حتی اگر فرشتگان ناز من در چنین لحظات به نظر من تند و زننده هستند، تصور کنید که من در مورد شما فکر می کنم. بنابراین نه، هیچ نان خانگی، هرگز برای هیچ چیز.

اقامت در خانه تنها

شوهرم اغلب به یک سفر تجاری ادامه می دهد، و زمانی که این نیست، من کمتر از یک مادر تازه متولد می شوم. زایمان مغز من را پیچیده کرده است - حالا من بر روی هر سر و صدا پرش می کنم و تهدید را در هر صدا می شنوم.

هنگامی که شوهر به خانه برگشت و نیمی از اداره پلیس را پیدا کرد - من فقط می خواستم اطمینان حاصل کنم که مهاجمان به اطراف پارک نمی روند، و دزد در اتاق زیر شیروانی برگزار نمی شود. آنها احتمالا تصور می کردند که سقف من رفت. و او رفت، به لطف مادران.

برای پرواز

ShutTerstock_225103195.

من دوست داشتم پرواز کنم در هواپیما پرواز کنم. نمایش از Porthole، Cinema، Viniche، Soft Skilling - آه آره. پیش از این. اما الان نه. در حال حاضر من بیشتر و بیشتر در مورد ماهی یا مرغ، اما در مورد این واقعیت است که 10 کیلومتر بالا است. من گزاف گویی زمانی که کاپیتان چیزی را در بلندگو صحبت می کند، به عنوان انتظار می رود که او در مورد ارائه کت های زندگی است.

بچه های من در دروازه ها خیره می شوند و در رایانه لوحی انتخاب می کنند و قبل از خروج اضطراری، صفوف را در نظر می گیرم و همه مسافرین را با اعتیاد بررسی می کنم. و من به معنای واقعی کلمه آماده است تا زمین را ببوسم وقتی که ما با خیال راحت باقی می ماند.

بانک ها و سوپرمارکت ها

یک بار، هنگامی که پسر کاملا کوچک بود، من به بانک رفتم، و در حالی که من در خط ایستاده بودم، سوالات را در سر گذاشتم: اگر دزد به نظر می رسد، پسر شروع به فریاد می کند، اما نمی توانم او را خاموش کرد؟ و اگر گانگستر به من ضربه بزند، چه کسی این گریه را بالا می برد؟ به طور خلاصه، صف طولانی بود، و من موفق به از دست دادن چند سناریو در سر من، یکی دیگر دراماتیک. بنابراین اکنون از بانک ها و سوپرمارکت ها اجتناب می کنم - فقط در مورد.

ورزش شدید

shutterstock_80815798.

من هرگز طرفدار آلیاژ در پیانو در نایگارا فالز یا سرگرمی شدید شدید نبوده ام. اما یک روز شوهرم و من در تعطیلات رفتم و تصمیم گرفتم یاد بگیرم که چگونه اسکی آب را سوار کنم. من حتی زمان برای لذت بردن ندارم

از آنجا که مغز Mamkin من شروع به مدل سازی بدترین شرایط - من سقوط، من پیچ سر من، خونریزی، پایان ناخواسته، بچه های من رشد یتیم و هیچ کس آنها را یک پتو برای شب پین.

پیاده روی در اطراف شهر برای سال جدید

حتی 15 دقیقه پیاده روی در اطراف خانه - استرس هیولا. این شهر با زامبی ها سیل می شود که به وضوح بیش از یک دیگ بخار درخشان نوشید. یک بمب گذاری فرش با آتش بازی وجود دارد. نه، من پنجره را خواهم دید.

مترو، آسانسور و پله برقی

shutterstock_276055646.

وقتی به آنها نزدیک می شوم، من همزمان نزدیک به حمله قلبی هستم. دیر یا زود، Cherubs من درب های آسانسور را تنظیم می کند. یا من وقت خود را برای فشار دادن به ماشین دارم، و آنها نیستند، و آخرین چیزی که من در لحظه ای خواهم دید که قطار به من خواهد رسید، چهره ترسناک آنها خواهد بود. در مورد آنچه که در پله برقی اتفاق می افتد، حتی ترسناک به فکر کردن. من قسم می خورم که آنها 21 ساله هستند، من نیز مترو را نیز تحمل خواهم کرد.

منبع

ادامه مطلب