کلمه و مورد تاریخچه دخترانی که موفق به فاک رانندگان شدند

Anonim

vio

در 22 فوریه، تعطیلات برگزار شد، که در روسیه همیشه بی توجه است - روز جهانی برای حمایت از قربانیان جرم و جنایت. شاید قربانیان تجاوز جنسی بدون این حمایت باقی بمانند.

به داستان هایی از کسانی که موفق به فرار از جنایتکار شدند، بگویید.

حشره کش

معلوم شد که در همان اتاق با سازنده Moldovan قفل شده است، که برای اولین بار دیدم. میزبان مجبور به بازگشت به نیم ساعت بود، اما به تأخیر افتاد. یک مرد به طور صریح جنسیت را ارائه می دهد و به نظر می رسد روشن است که پاسخ منفی نمی تواند درک کند. من می گویم، "توقف، شما برای اولین بار شروع به زانو زدن و سر مثل شیب". "برای چی؟!" "من باید Gooshk را ببینم، تمام وقت در جایی از دست دادن." او از من به گوشه دیگری از اتاق گلزنی کرد و در مورد چیزی فکر کرد. من نمی دانم چه کاری انجام خواهم داد اگر او منحرف نشود. او سنگین بود

بدون بسیاری از کلمات

چند سال پیش، او به خیابان در حومه مسکو رفت، از آخرین قطار به خانه برگشت. در خیابان روشن، که از حیاط مجاور بود، من در یک مرد بیرون آمدم، درست در حال تلاش برای گرفتن و کشیدن. برای هیچ چیز، قد و وزن کوچک است، با تمام بدن عجله کرده و او را تحت فشار قرار داد، حتی زمان به شیب، نفس نرفت. ظاهرا مست بود - سقوط کرد. به سرعت افزایش یافت و بیشتر رفت، مهم نیست که چقدر اتفاق می افتد، و همه اینها سکوت می کنند. این به این معنی نیست که من راهی رفتم.

این و دوم تبدیل نشد

در، درب

من هیچ داستان قابل فهم شخصی ندارم یک داستان در مورد چگونگی برخورد با مادر در ساعت 3 صبح در شب، درب یک تماس گیرنده ناامید و ضربه زدن به دختر وجود دارد. و سپس بسیار سریع آن را قبل از بینی دو بچه که با این دختر به دست آمد، بسته شد. و یکی از چیزی شبیه چیزی شبیه "من او را فریاد نمی زند!"

مبارزه با دستگیره

یک دختر به یاد می آورد به یاد داشته باشید جایی نوک، به سرعت بازنشانی دسته از جیب خود را، "هدف"، فریاد "Pouff" و فرار از دور. تا زمانی که مهاجم، ظاهرا، فکر کرد که منظورش چیست.

چه کسی هستی؟!

او در تراموا سوار شد و با من شروع به وسواسی با دو مرد، ریش های ثروتمند با روسیا، آنها می توانند سینما "جوانان خوب" را بازی کنند. آنها رانده شدند، که آنها از پدرسالار محافظت می کنند. و بر این اساس، به دلایلی من مجبور شدم با آنها بروم. من به توقف من رفتم - آنها مرا دنبال می کنند. این به ورودی آمد و کد نگهدارنده را به ثمر رساند. تماشاگر مادربزرگ درب من را به من باز کرد، ظاهرا، متوجه شدم که چیزی بین ماست. در حالی که نزدیکتر به آرامی درب را بسته بود، او به شدت توسط آنها مورد بازجویی قرار گرفت: "چه کسی هستید؟!" آنها چیزی را به ارمغان آورد، من گفتم که با من نبود، و در نهایت آنها جرأت نکردند آن را فشار دهند، و درب بسته شد.

همه tlen

یخ زدگی.

این در فصل زمستان در بخش خصوصی، بین خانه ها و مرغ ها، قطار بسیار یخ زده بود. بافته شده مانند یک ضربه گیر در برگ بود. تی شرت، بلوز، جلیقه، ژاکت، اردک سنگین، و از پایین، البته، جوراب شلواری، شلوار جین با کتان و شلوار جین. خود را نیز با کیسه های سنگین. ناگهان، یک مرد متوقف می شود، کافی و مست نیست. Drags و Aloud توضیح می دهد که اکنون من را می سازد. و من از دوبلین خسته شده ام، از کیسه ها، از بالای سرما، حتی مقاومت نمی کنند. او به من اشاره کرد، من ایستاده ام، به او نگاه می کنم، تصور می کنم که چگونه او را از این همه به من باز می کند، هر چند در سرما، و غمگین من: "و معنی؟"

او ایستاده بود، فکر کرد، می گوید: "و حقیقت." و رفت.

و مردم اطراف

من 17 ساله بودم. من به اپتیک رفتم تا عینک های آماده شده را انتخاب کنم. این مورد در تابستان بود، حدود چهار روز - مردم نور و دایره. ناگهان، بعضی از آنها پشت سر گذاشتند، دستان خود را به من گرفتند، بنابراین دست های من در برابر دو طرف فشرده شد و کمی افزایش یافت. او بلافاصله به دوم نزدیک شد و هر دو آنها شروع به گفتن اینکه آنها از پلیس بودند و ما باید به نزدیکترین ورودی به "صحبت" برویم. من حاضر به رفتن شدم و به آنها گفتم که می گویند آنچه در اینجا مورد نیاز است. آنها سعی کردند من را به زور بکشند، اما من مقاومت کردم، و ظاهرا نمی خواستند توجه خاصی را جلب کنند. حدود 15 دقیقه طول کشید، و سپس ناگهان آنها تسلیم شدند و فقط ترک کردند. بیشتر از همه من آن را به دست آوردم که هیچ یک از محیط اطراف به آنچه که اتفاق می افتد پاسخ نداد.

دوست دختر سرد

20 سال با یک دوست دختر در جایی راه می رفت، و یک عمو بزرگ شروع به چسبیدن به من کرد. در ابتدا، ما سعی کردیم آن را به طور صحیح به اطراف برسانیم، پس از آن به صورت شفاهی خواسته شد که وقتی عمو شروع به گسترش دستانش کرد، دوست دخترم به طور ناگهانی به او پرید و به او در یک تکه آفتابی افتاد (او خودش بود و خودش بود) او گرفته شد، و ما به سرعت رفتیم.

همه ما نیستیم ...

گاست

در اواخر شب از یک دوست خانه برگشت. پول برای یک تاکسی به خانه نبود، اتوبوس ها نمی بینند، به مترو. یک مالک خصوصی گرفتار شد معلوم شد که یک قفقاز جوان است. ما به HalfDraudoes سفر کردیم، تلفنش زنگ زد. او با یک تلفن همراه با کسی صحبت کرد و به من گفت: "صبر کن، حالا من چیزی خواهم برد." من شروع به فریاد کردم: "فورا به من سقوط! در را باز کن! همین الان!!!" او متوقف شد، من را در خیابان متروکه فرود آمد و می گوید: "خوب، منتظر بمانم، من می روم و برگشتم." من شروع به کار در اطراف جاده کردم و اولین ماشین را گرفتم. یک مرد قفقازی نیز وجود داشت، اما مسن تر بود. من "به مترو افتادم!"، ما سکوت به ایستگاه رسیدیم، و آنجا او حاضر به گرفتن پول از من نیست. گفت: "دختر، خوب، همه ما بد نیستیم."

رستگاری موسیقیدان - در یادداشت ها، البته

من 12 ساله بودم زمستان بود، آن را در حال حاضر تاریک بود. من از موسیقی موسیقی موسیقی با نیت های یکنواخت به عقب رسیدم. بسته ها با یادداشت ها و یک عادت اید بیتی از چرخش با نمونه کارها وجود داشت. تا زمانی که آنها، از snowdrifts شلیک کردند، از بین رفتند، من توانستم بر روی مسیر متفاوتی برخوردار باشم.

پیپلت

تریم

به طور ناگهانی در قطار Krasnoyarsk نشسته - تاشکند، من مجبور شدم با راهنماها نشسته بودم، و به وضوح به بد رفتم. من خودم را به تولستوی تبدیل کردم و الهام گرفتم به او بگویم که چگونه او مانند پدرم نگاه کرد و چقدر خوب بود. دو ساعت گفتگو، بدون توقف. سپس او را ترک کرد و به شدت بقیه را به من لمس کرد. برای مدتی کمک کرد، هادی های باقی مانده شروع به پمپاژ توپ ها کردند، اما در اینجا، خوشبختانه، قطار به ایستگاه رفت و من فرار کردم.

مالی

او یک زباله را راه انداخت، راه را از موسسه قطع کرد. من به من جوان شدم، کمی بزرگتر از من، مرد، بلافاصله دهان من نگاه کرد و شروع به ریختن به بوته کرد. اما من توانستم بسته شود. ما کمی بیشتر جنگیدیم، اما پاهای فوتبال را شنیدم، و او را پرتاب کرد و ریختیم. علاوه بر این، صداهای مردم را شنیدم و شنیده ام که آنها پس از فریاد فرو ریختند، اما تنها کسی که در حال اجرا بود ... برخی از آنها، همه با چوب، پسران کوچک و قاطع و دختران. "عمه، چه اتفاقی افتاد؟!" واضح بود که آنها فرار کردند. فقط آنها.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب