آشپز، دو متر! (دوچرخه سوار تاکسی خنده دار)

Anonim

zatax

اگر تمام رانندگان تاکسی بر روی قلم عبور کنند، این مواد به اندازه کافی برای پنج فیلم وودی آلن کافی است - همچنین برای Tarantino چیزی باقی خواهد ماند. PICS.RU یادداشت های یک راننده تاکسی را برای شما پیدا کرد. ما قبلا منجر به نوبت شما شده ایم.

مهمان عزیز، و صاحبان خسته از شما؟

من به نوعی در اعزام در اواخر شب نشسته ام، تماس می آید. در لوله - صدای زن بسیار هوشمند:

- سلام! من یک تاکسی دارم، در آینده نزدیک. فقط فکر نمی کنم، نه برای من، من می خواهم برای ارسال مهمانان!

من جواب میدم:

- البته، فقط ما یک تعرفه شبانه داریم. قیمت حداقل عرضه 300 روبل است.

- 300؟ بله، من آنها را به آنها 300 روبل می دهم، فقط در حال حاضر چپ!

حرفه ای ارائه نمی دهد

به نحوی لازم بود مشتریان از رستوران را از یک ضیافت استفاده کنید. یک زن و شوهر متاهل بیرون می آیند، یک مرد به سختی بر روی پاهای خود نگه می دارد. همسر، نه یک تلخی، تقریبا به ماشین اطلاع می دهد. انها می نشینند. زن آدرس را می خواند و می پرسد:

- چند تا؟

من جواب میدم:

- 350 روبل

در آن لحظه یک مرد چشمانش را باز می کند و چگونه می توان از بین برد:

- کمتر از 500 من نخواهم رفت

و از ماشین خارج می شود معلوم شد، 10 سال به عنوان یک راننده تاکسی کار کرده است.

تبادل طبیعی

من صبح از یک مرد از رستوران می گیرم او یک خمش دارد غمگین، غمگین پول می گوید در هنگام ورود به من می گوید. من او را درباره گفتگوها نگران نکردم در بیست دقیقه، ما به مقصد نزدیک می شویم، متوقف می شویم. در اینجا او کیسه مرغ یخ زده را می کشد و می گوید:

- آشپز، گرفتن مرغ؟ و سپس همسر من از خانه آزاد نخواهد شد. من دیروز پشت این مرغ عقب مانده ام.

سورتمه دفتر

تماس گرفت، خانم را گرفت. ما رفتیم تا شوهرش را به ایستگاه Kursk ملاقات کنیم. یک همسر با یک پسر کوچک ملاقات کرد و برگشت. پسر من به من گفت، و من با او هستم. ما در مورد راحتی سفر به کوپه بحث می کنیم. پسر و می گوید:

- و من به خوبی رفتم. گرما و محل زیاد. من در قفسه بالایی خوابیدم، و پدرم با عمه نینا - در پایین. با یکدیگر ...

هر کس به طور صریح ادامه داد.

مالیات 1

مامان، کجایی؟

من آمده ام تا مشتریان را انتخاب کنم یک مرد جوان روی صندلی جلو نشسته و قهرمان اصلی است. من می پرسم:

- ما کجا میریم؟

دختر می گوید:

- حالا من تماس خواهم گرفت، من روشن خواهم شد.

حلقه. گوش دادن به گفتگو:

- مامان، سلام! و کجا برویم؟ شن و ماسه شش؟ مامان، خانه چیست؟

در اینجا ما با یکی از اتومبیل های دیگری هستیم و از بین نمی رود.

فقط غمگین نباش

پایان تغییر خسته وحشتناک، تمام روز در ترافیک. من آخرین سفارش را می گیرم زن بیرون می آید او به فروشگاه و بازگشت است.

ما وارد شدیم، و او به من نگاه می کند و می بیند که من در روح نیستم. از من می پرسد:

- چه شکلات دوست دارید؟

من از طریق دندان های شما پاسخ می دهم:

- من شیرین نیستم!

زن:

- تو چی دوست داری؟

من جواب میدم:

- خیار مرمر!

اگر فقط پشت سر و او از فروشگاه بازگشت و من را یک فنجان خیار به ارمغان آورد. خلق و خوی بلافاصله افزایش یافت.

به شدت توسط مالیات

مکیدن به من در یک خانم تاکسی زیر 50 سال. من صدای رادیو را بازتاب می کنم، به سلامتی، آدرس تحویل را بررسی کنید. هر کس بحث کرد، من یک صدا را دوباره اضافه کردم، و در اینجا یک زن به من می گوید:

- تقلب نکنید، لطفا!

من نمی فهمم که چه اتفاقی افتاده است، گذشته از دست رفته. بیا، او 100 روبل را برای من گسترش می دهد و می گوید:

- نگه داشتن تغییر.

من می گویم:

- چه تسلیم، شما هنوز 250 روبل من.

یک زن یک دست را بر روی یک رادیو نشان می دهد، جایی که من یک تاکسی رادیویی FM با فرکانس در مسکو 96.4 دارم:

- مرد، من را فریب می دهی؟ در اینجا شما را در متر: 96 روبل و 40 kopecks!

مشکلات تفاوت

من به نوعی مهمانان پایتخت هستم و آنها تنها از ایستگاه هستند، به پنجره نگاه کنید، هر کس در مورد آن صحبت می کند! ما به "پلیس دروغین" نزدیک می شویم، و در اینجا از صندلی عقب یک گریه با صدای بلند:

- آشپز، آشپز، مراقب باشید! همان مسیر Militsesky !!!

منبع

ادامه مطلب