داستان هایی از کسانی که سال نو را به دنیا آوردند

Anonim

بدنیا آمدن.

در ماه مارس خوب است. همه چیز با نزدیک شدن به گرما نفوذ می کند، خورشید به آسمان می رود نه تنها برای تعیین "روز / شب" و به شدت می خواهد زندگی کند. گاهی اوقات در اواخر ماه مارس زندگی می کنم، من خیلی می خواهم که به نوعی معلوم شود که در ماه دسامبر شما باید تولد کنید. و نه فقط در ماه دسامبر، اما سی و هشت. و نه فقط سی و نه، بلکه در شب.

زن واقعی

البته، من از ترس ترسیدم - من فکر کردم پزشکان مست، ماماها شر و همه چیز. اما نه - کارکنان در ارتفاع بود: آرام و توجه. اما آنها، البته، واقعا می خواستند به جشن بروند - سال نو از بز به دو ساعت و نیم رسید. و من هنوز هم نیستم و سپس دکتر می پرسد: "آیا شما منتظر یک دختر هستید؟" "بله،" بگو - "دختر". دکتر بیش از معده من و زمزمه های خود را به منطقه ناف می اندازد: "اگر شما بلافاصله متولد نشده اید، باید به تمام زندگی من پاسخ دهید که شما یک بز هستید". و به نحوی بلافاصله افشا ... متولد یک چهارم تا دوازده. من مدیریت کردم.

ریش وات

در 31 دسامبر، من سزارین اضطراری را ساختم. من بیهوشی را ترک می کنم، و من به یک دکتر نیاز دارم. اما من نمی فهمم که این یک دکتر است. من هیچی نمیفهمم. آیا من فوت کردم یا خوابم و من می پرسم: "و چه کسی هستی؟" او می گوید: "بابا نوئل". خوب، من بر روی دستگاه هستم: "سلام، پدربزرگ پدربزرگ، ریش پشم". تیپ سقوط کرد. و او هنوز هم به مدت طولانی به من تراز می کند - زندگی ام را نجات دادم، و شما به من زنگ زد؟

همسایه همسایه

متولد 1

مادر در قانون گفت: او فقط تصمیم به تولد فقط در شب، و پدر در قانون در کار جشن گرفته شده است. همسایه اش خوش شانس بود و پزشکان قبلا جدول را پوشانده اند، و فوم شامپاین ... به طور کلی، تولد پذیرفته شد و بلافاصله فرار کرد. خوب، روز تولد را فراموش کرده ام، تنها در طول تخلیه یافت می شود. بنابراین، شوهر هیچ نظری ندارد که چه چیزی واقعا، تولد دارد. و سال.

و مادر در قانون تولد پسر به شادی سال نو اضافه شد ... به طور کلی، برای مراقبت از مادر مادر از بیمارستان زایمان.

شما یک پشت سفید دارید

شوهر در محل کار (تغییر سال نو) و با تلفن تخلیه شد. و من همواره پزشکان را دریافت کردم - لطفا با شوهرم تماس بگیرید، ناگهان تلفن را متهم کرد. با این حال، نه تنها پزشکان را تحویل داد. پرستاران، ماما، نوزادان حتی به نظر می رسد. به طور کلی، من کامل کردم و در برخی موارد، دکتر به من می گوید: "چرا شما به چنین شوهر نیاز دارید؟ او حس شوخ طبعی Khrenova دارد، آن را به جهنم پرتاب. " من سوء تفاهم کورکورانه، و او توضیح می دهد: "خوب، واضح است که او برای اولین بار از آوریل امسال بسیار بد بود."

منطق

Born2

من به سختی به دنیا آمدم و برای مدت طولانی، و پزشکان در ارتفاع بودند - من تحریک را مخفی کردم و سعی نکردم از ودکا فرار کنم. به عنوان یک نتیجه، کابوس به پایان رسید، اما در حال حاضر من دوخته شد، من هشدار به گفتگو از کسانی که وزن پسر را وزن کرده بودند - همه چیز خوب است؟ و من می شنوم:

- چهار نهصد شصت سال نو سال نو.

- ظاهرا، مامان سال گذشته به خوبی رهبری کرد.

- او دو ده درزها دارد.

- A. بنابراین، خیلی زیاد نیست

خواهر

شوهر به دختر بزرگترش گفت (او پس از چهار سالگی بود) که "مادر به خاطر خواهرش به بیمارستان رفت، هدیه ای برای سال جدید خواهد بود." دختر وحشتناکی وحشتناک بود - می گوید من به هر یک هدیه نیاز ندارم، من خرگوش را به عنوان یک هدیه می خواهم. و پس از تخلیه، ما به خانه رسیدیم، جمع شده به یک تخت کوچک و گفت: در اینجا، به نظر می رسد، با این حال، خواهر بهتر از خرگوش است؟ و ارشد به ما با تاسف نگاه کرد، همانطور که به لحاظ ذهنی بیمار شد و می گوید: "آیا خودتان خودتان را باور دارید؟"

کیسه جادویی

born3

ما از پدر و مادر ما جشن گرفتیم، اما بد بود، من مجبور شدم به خانه بروم، و تحت نبرد زنگ ها - و به طور کلی "آمبولانس". و برای من، مانند تمام زنان باردار راست، یک کیسه "در بیمارستان" در پیشبرد جمع آوری شد. شوهرش او را به ارمغان آورد، من باز شدم، و معلوم شد که این کمی از آن کیسه است. این کیسه، که مراقب مادر بود، بیست هزار نفر را با سالادیا، سرد و چوپان فرو برد. ما ترک کردیم، نه جشن، و مامان می خواست ما حداقل تلاش کرد ... به خوبی مامان انجام شد. و شوهر به خوبی انجام شده است. پزشکان خوشحال بودند - آنها می گویند، همه پوشک های احمقانه، دمپایی های خانگی و دستکش های لاستیکی حمل می شوند. و شما آماده ...

zomboyashchik

من در یک شهر کوچک زندگی می کنم و در تنهایی افتخار می کنم. این، به این معنا که هیچ احساس دیگری وجود ندارد. در این، تنهایی من به پایان رسید، زیرا تیم دکتر به طور کامل بود، و بستگان تحت پنجره های پنجره های رودداد اولیویر قرار داشتند و گروهی از کانال تلویزیونی محلی در "اولین ساکنین جدید شهر" شلیک شد هزاره جدید. " این 2000 بود، بله من به من آسیب می رساند، من صحبت می کنم، و اپراتور در یک کت سفید از شانه شخص دیگری به طور کامل به طور کامل وارد شده است دوربین قرار داده است. این که آیا آنها نه تنها نتیجه، بلکه روند، بلکه روند، نه تنها سعی کردند "Saw" را حذف کنند. به طور کلی، من به نوعی بلافاصله تلویزیونی را با این عشق لوتا دوست داشتم. هنگامی که همه چیز در نهایت به پایان رسید، آنها را به من آواز خواندند و از من خواسته بود چند کلمه بگویم. خوب، من گفتم و حتی یک زن و شوهر نیست. من به طور کلی همه کلمات که می دانم، گفتم. اما به دلایلی ویدیو نشان نمی دهد.

ادامه مطلب