علل مضحک جدایی با دوست پسر

Anonim

poka

افرادی که زندگی شخصی خود را در روشنایی از دست می دهند، بلغور جو دوسر خنک را از دست می دهند، زیرا آنها با شخصیت ها موافق نیستند. اما قهرمانان ما اینطور نیستند. شور و شوق برای سینما، آزادی های مدنی، سگ های کارما و سایر دلایل بخشی - در انتخاب تازه از PICS.Ru.

اژدر زیر آب

با اولین مرد من، بعد از اینکه متوجه شدم که یک بار به طور مستقیم به استخر نوشتم، شکست خوردم. من هنوز نمی توانم به او بدون سر و صدا و یا در استخر نگاه کنم.

من این گربه را برای صد سال می شناسم، اما شما را برای اولین بار می بینم

دوست دختر پسر گربه ای بود که او بسیار دوست داشت، درست مثل مادر کودک بود. و این یک رمان در مورد این kotowel در نوسان کامل است، همه چیز جدی است، اما آنها به طور مداوم حلق آویز - گربه وجود دارد! هنگامی که یک دوست دختر او را به فیلم دعوت کرد. این پسر یک مدت طولانی رانده شده است، اما رفت. آنها نشسته اند، سپس پاپ کورن را بریزید، روی صفحه نمایش کسی که منهتن را ترک می کند، آن را ترک می کند، و در اینجا این کشتن می شود و می گوید: "گوش کن، نمی توانم، گربه من از دست بدهم، من به او می رسد." بنابراین او تنها با گربه ماند.

رومی با کار

من یک رویا رویای رویا دارم، از دسته "یک به یک میلیون"، و او تمام وقت آزاد خود را دفن کرد. به طور موازی، یک داستان نسبتا بلدرچین با یک پسر - خوب، اما هیچ چیز خاص. و در برخی موارد روشن شد - یا مرد یا پروژه. اما شما نمی توانید بگویید - ببخشید، شخص، کار مهم تر است؟ من هیچ چیز بهتر از نوشتن یک داستان پری در مورد عشق پرشور در برخی از کارکنان غیر موجود، مانند ما یک داستان خدمات. خوب، به طور کلی، چنین دروغ نیست.

برکت والدین

گل Tuskal، به تاریخ رفت، هیچ چیز جدی نیست. اما در اینجا به نحوی می آید، کل، به عنوان یک ظرف مس می درخشد، و می دهد: "من مادرم را در شهرت قرار دادم که همسر من را آغاز کردم! او در حال حاضر اتاق را آماده می کند. " من سقوط کردم او مرا تبدیل می کند و مادر اینجا هنوز این طرف است. آه، نه، متشکرم

سگ کارما

poka2

برای دوست پسر من تنها نظر و بی معنی او بود، که نباید حتی به آن گوش دهد. من برای مدتی رنج می بردم، اما بیمار هنگامی که اظهار داشت، بیمار شد: "ما سگ خود را در پناهگاه می گیریم، احساس می کنم که او کارما بد دارد". نه با قوچ، و نه با کارما، من آماده نیستم.

هیچ چیز شخصی نیست

ما فقط شروع به زندگی با هم، به معنای واقعی کلمه هفته اول. من به نوعی در حمام هستم، دوش می گیرم، تامپون را تغییر می دهم و من را منعکس می کنم درک می کنم که یکی از قدیمی ها هیچ جایی را ترک نکرده است. در توالت غیر ممکن است، اما هیچ زباله وجود ندارد. خوب، خوب، در یک تکه کاغذ پیچیده شده، چسبیده به مشت و میگو از حمام در آشپزخانه، به یک زباله صرفه جویی. اما پس از آن دوست پسر من به نیمه راه می رود: "من قهرمان را از دست دادم! آه، در مورد شما در دست شما چیست؟ " من مشت را فشار دادم و پشت سر من پنهان شدم: "ضخیم، این شخصی است." سپس پسر به طور جدی اخراج شد - چه نوع اسرار، نشان می دهد بله نشان می دهد - و توسط دست. خوب، کسر فریاد زد و بر روی متر تکان داد. و من تامپون را انداختم و همه چیز جمع شده بود. درک من برای خواندن واحدهای بزرگسال سخنرانی در چرخه قاعدگی.

مزایای استقرار

او فقط به تحریکات غم انگیز من برای تعطیلات کلیسای بزرگ محکوم شد. ما دروغ می گوییم، آغوش می گیریم، من خیلی ناراحت هستم، همه چیز برای او کار می کند - و پس از آن او به شدت تبدیل می شود و شب خوبی را می خواهد. برای مدت سه ماه این زندگی نوروز و پارانویا را به دست آورد. و سپس متوجه شدم که کسی به او گفت که رابطه جنسی باید بیش از یک بار در ماه تمرین شود، اما نباید از طریق اشتیاق جلوگیری شود. این پیشانی 25 ساله بود! و جنس، به هر حال، هنوز هم در چهار با منهای بود.

با برف اول!

من صبح خانه را در چیزی نور و لاستیک طاسم ترک کردم - وسط پاییز، هیچ چیز پیش بینی بارش برف، اما او سقوط کرد. برف مرطوب، کارهای خیس، در جاده های هرج و مرج، ماشین برنده - و، گیلاس در کیک، به طور کلی آن را به پایان می رسد نیمه راه. پرتاب یک مرد به کت و شلوار: "من به جهنم، ماشین درگذشت، من در یک ژاکت، دایره ای از رانش، از آسمان!" 10 دقیقه سکوت و پاسخ از آن می رسد: "بله، زیبایی، او خود را از بالکن تحسین شده است!" همه به عنوان قطع

اما حقیقت گران تر است

poka1

دوست دختر چند سال با یک پسر ملاقات کرد، زوج بسیار وانیل، هر دو کرکی، همیشه با هم، با یکدیگر، ما نگران هستیم. به نحوی آنها به من مراجعه کردند. مردم یک آشپزخانه کامل را پر کردند و کسی درباره رژه همجنسگرا صحبت کرد. من برای یک دقیقه رفتم، من به یاد نمی آورم چرا من برگشتم - پرستاران مقدس، کرکی ما به معنای واقعی کلمه ناپدید می شوند! یا فریاد می زند، شل فلج پرواز می کند. او: "اجازه دهید این PN.٪: RIES در خانه فاک!"، او است: "احمق نئاندرتال، homophobes smelly!" و این است. آنها آنها را با هم ندیده بودند.

teleuftler

او Kinoman پرشور بود، تمام فیلم های قدیمی را یکصد بار تجدید نظر کرد و آنها را با قلب می دانست. این حتی عالی خواهد بود اگر او تمام نسخه های تکراری را با صدای بلند انجام ندهد. به معنای واقعی کلمه، کلمه برای کلمه! مولر می گوید: "و شما، Stirlitz، از شما می خواهم که بمانید" و من با یک حباب "و شما، Stirlitz ...". من به زودی متوجه شدم که چند جلسه دیگر - و من از چنین محاصره Dolby دیوانه خواهم شد.

لرد مکبتی

من شروع به دیدار با یک پسر کردم، و بعد از مدتی گربه من بیمار شد - خواب، نمی خورد، پنجه ها بریده می شوند. در Snot و هیستریک، من آن را به دامپزشک خواهم داد. گربه داک مورد بررسی قرار گرفت و می گوید - پس بر روی آرامشان نشسته است! معلوم شد که این مرد گربه را در دوزهای خوابیدن قرص های خوابیدن مخلوط می کند. او ساکت بود، زیرا او در آن زمان در طول اشغالش خیره شد. گربه بهبود یافت، پسر به خیابان پرتاب شد.

خروج لغو شده در شرایط آب و هوایی

تاریخ از دوران Unob. Agradazed یک دوست با رد شدن در مورد جلسه. به محل، آن را، انتظار، و سپس باران به عنوان شارژ! او دو ساعت تحت نوعی از بینش مخفی شده بود، زیرا لیلو از روحیه دوست داشت. Ridicap هرگز کشیده نشد. در شب، او او را در خانه اش می نامد، و او بود - خوب، بله، من حتی از خانه بیرون نرفتم، من آن را می بینم - باران رفتم، تصمیم گرفتم که من را خفه کردم. خوب، خشک و تنها، همانطور که می خواستم.

ادامه مطلب