شگفت زده نشوید، پس از خواندن همه چیز، به نظر می رسد که خانواده شما بیشترین خسته کننده ترین خانواده در جهان است. اگر چه، شاید این برای بهتر است!
مادربزرگ من ازدواج کرد
مادر با دوست پسر خود، زمانی که به نظر می رسید، به نظر می رسید که آنها Shura-Mura را با گرانول داشتند. پس چه اتفاقی افتاد: اکنون سابق آن - پدربزرگش است.
عمه من از کشیش باردار شد
عمه همه انتخاب شده است که در واقع یک کودک از شوهرش. حقیقت تنها من و مادر من را می دانست. حالا پسرش 15 ساله، او چندین بار با کشیش ملاقات کرد، با این حال، مشکوک نیست که این پدرش است.
من فکر کردم که من با برادر من با پدربزرگ با تصمیم دادگاه در سال 1990 زندگی می کنم. در سال 2015 متوجه شدم که در واقع او را ربوده است
او در سال 2005 درگذشت، زمانی که من 24 ساله بودم، بنابراین از مجازات اجتناب کردم، و ما هرگز درک نکردیم و نمی دانستیم که چه اتفاقی برای ما افتاده است. مادر ما سعی کرد ما را به مدت 6 سال پیدا کند، اخیرا ما در نهایت ما را ملاقات کردیم.
پدربزرگ بزرگ من پدربزرگ خود را به عنوان پسرش پس از او مادر واقعی خود را از پنجره به ارمغان آورد
او به مرگ سقوط کرد.
والدین من یک بار به کروز رفتند
خیلی بعد من یک بروشور تبلیغاتی را در این سفر پیدا کردم و متوجه شدم که در واقع این یک حزب بزرگ Swingers بود.
وقتی عموی من فوت کرد، متوجه شدیم که او همسر قانونی دوم را داشت
با او، او بیشتر وقت آزاد خود را صرف کرد. برای 25 سال، هیچ کس آن را در مورد آن حدس زد. و او همسران همان خانه ها را خریداری کرد، همان مبلمان، این وضعیت را یکسان ساخت. ظاهرا خواب نیست
بستگان مادر من - شیطان های راست
آنها حتی به تحقیقات جذب شدند: به طوری که آنها قربانی های انسانی را در خانه هایی که در آن زندگی می کردند، به ارمغان آورد. اما در نتیجه، هیچ چیز بر روی آنها یافت نشد. در حال حاضر تقریبا همه جان خود را از دست دادند، و کسانی که ماندند بی سر و صدا نشسته اند.
پدر واقعی پدرم او را در اوایل کودکی پرتاب کرد
برای مدت طولانی، ما چیزی درباره او نمی دانستیم، حتی نام، تا زمانی که به طور تصادفی آن را در تلویزیون دیدم. معلوم شد که او رئیس مافیا لهستانی است و خواستار کمیسیون بیش از 70 قتل است.
راست چپ پدربزرگ من رابطه جنسی با لینکلن داشت
حقیقت!
چند سال پیش، ما متوجه شدیم که پدرم یک معشوقه و یک کودک از او داشت
او اخیرا اعتراف کرد که من تنها فرزند نیستم. و یکی که معشوقه آخرین نیست. به طور خلاصه، او 5 کودک از زنان مختلف دارد، دو نفر از آنها دوست نزدیک خانواده هستند. برای یک هفته، تعداد برادران و خواهران از 2 تا 7 افزایش یافت.
هنگامی که مادربزرگ من 12 بود، او برای چند روز ربوده شد
و پس از آن بازگردانده شد، و هر کس وانمود کرد که هیچ چیز اتفاق افتاده، حتی مادرش. او خودش هرگز در مورد آنچه اتفاق افتاده نگفتد، و ما ممنوع بود که آن را بحث کنیم.
پدر و مادر پدر من - پسر عموی و خواهران
لعنتی.
من حق بزرگ من بزرگ پدر و مادر یک بیوه هشت دور است
باید بگویم که او شرایط خوبی در این زمینه ایجاد کرد.
مادربزرگ شوهر من، یهودی، یک نوجوان در طول جنگ جهانی دوم، به اردوگاه کار اجباری تبدیل شد
در آنجا او عاشق گارد نازی شد، غذا و لباس ها را گرفت و به زنده ماندن کمک کرد. پس از پایان جنگ، او کشور را ترک کرد و زندگی جدیدی را آغاز کرد. و این رمز و راز چند روز قبل از مرگ به خانواده گفت.
پدرم یک غرق شدن است
او یک هرم مالی را ایجاد کرد و گفت که راه را برای روشن شدن آب به انرژی اختراع کرد. من صدها نفر را فریب دادم، اگر نه هزاران نفر. من هرگز نمی دانستم که چرا ما ثروتمند هستیم، تا زمانی که دستگیر شد، اما ما فکر کردیم اشتباه بود!
مادر واقعی من از یک هروئین بیش از حد پس از تولد من فوت کرد
پدر ازدواج کرد، و آنها به من گفتند که مادر واقعی من بود.
بزرگ پدربزرگ من یک قاتل بود
از آنجایی که او برای جرایم در زادگاه خود خواست، او آنجا نقل مکان کرد، جایی که ما در حال حاضر زندگی می کردیم، و نام را تغییر داد. از آن به بعد، خانواده ما تحت این نام خانوادگی "جدید" زندگی می کنند.
عمو من شریک زندگی خود را در حالی که خدمت به "نقطه داغ"
عمو در کاروال ایستاده بود، بسیار شدید و به شدت عصبی بود. بنابراین، زمانی که شریک به آن تغییر داد، عمو ترسناک بود و با یک چاقو به او ضربه زد.
هنگامی که عموی من 18 ساله بود، او برای مدت طولانی به زندان رفت
پدر و مادر او به همه گفتند که او به خدمت در نیروی دریایی رفت و هیچ کس برای سالهای زیادی در مورد حکم زندان حدس نداد.
من پسر عموی خود را در مراسم خاکسپاری سانتا ملاقات کردم. این بسیار دلپذیر و جذاب بود. و سپس متوجه شدم که او فریبنده است.
هنگامی که اخبار را تماشا کردم، چهره اش را نزدیک نشان داد. معلوم شد، او میلیون ها نفر را به سرقت برد!
این آخرین مورد است، اما لطفا آن را به پایان دهید
وقتی مادربزرگ بزرگ من در حال مرگ بود، از او خواسته شد که چند فرزند داشته باشند. خواهر او، دانستن اینکه مادربزرگ بزرگ یک کودک شاخی داشت و سپس پدربزرگ من، این دو را پاسخ داد. چه مادربزرگ بزرگ سرش را تکان داد و گفت: معلوم شد که او به تولد یک کودک که زنده ماند، اما نمی تواند بیمارستان را بدون یک بچه ترک کند. بنابراین او اولین فرزند را به سرقت برده بود که پدربزرگ من بود.
منبع