"من نمی توانم از آپارتمان در ورودی خارج شوم." نامه ناشناس از زنان با اختلال هشدار دهنده

Anonim

سلام! همیشه با لذت، من مواد pics.ru را خوانده ام، اما به ندرت نظر (یا نه، تقریبا هرگز نظر نمی دهم). چرا شما به طور ناگهانی تصمیم گرفتید بنویسید؟ این روان درمانی عجیب و غریب را در نظر بگیرید. من می خواهم این متن را در فیس بوک خود قرار دهم، اما احتمالا تصمیم نمی گیرم. بگذار او با شما باشد حتی اگر او بلافاصله به پوشه "هرزنامه" سقوط کند.

let01

من یک دوست دختر شگفت انگیز دارم - یک نمونه زیبا از زن خود ساخته شده است. او فعالانه حرفه ای، سفر، سرمایه گذاری در آینده خود را ایجاد می کند و به زودی تبدیل به یک مادر خواهد شد. او یک مرد بسیار خوب است.

و او به من نگاه می کند با تاسف و تعجب. به تازگی، این تاسف بیشتر شبیه تحقیر است. از آنجا که ما با هم در دانشگاه تحصیل کردیم، و آنجا، به نظر می رسید، برخی از امید را ثبت کرد. خدمت کرده است، اما نمی توانست. پس از فارغ التحصیلی از موسسه، من ازدواج کردم، برای دو سال (در دفتر و از راه دور) کار کردم، پس از آن بیمار شد، به نظر می رسد که من به حالت پایدار رفتم، اما هرگز به کار برگشتم. در هفت سال گذشته، من شوهر و مادرم را نگه داشتم (پس از مرگ مادر - تنها شوهر). به این ترتیب، من چیزی بیش از یک زن خانه دار نیستم. A، و علاوه بر این، من بهانه ای برای "آهنگ های" من در دوستانم ندارم - من حتی یک مادر نیستم. من 32 ساله هستم و در آینده نزدیک من بارداری را برنامه ریزی نمی کنم.

در روز جمعه، من قصد دارم او را ملاقات کنم و چند کالا دیگر در یک گروه - همه خانواده، همه کودکان، بیشتر - با حرفه ای. و من.

آیا من به شیوه زندگی من احساس می کنم؟ صادقانه - نه.

من از این دنیا می ترسم دائما هر روز. از صبح تا عصر، گاهی اوقات گرفتن شب. هر گونه مشکل کوچک من را در شوک قرار می دهد. با بزرگ، من شگفت آور هستم، من به خوبی رسیدم - ظاهرا، برخی از ذخایر پنهان گنجانده شده است. به نظر می رسد که من اختلال مضطرب دارم. گاهی اوقات اجازه می دهد - پس من آواز می خوانم، من یک خانه را انجام می دهم، و شوهرم و من همه چیز را از چیزهای جالب با هم انجام می دهم. و گاهی اوقات من حتی نمی توانم با کلینیک خصوصی با مدیران بسیار دوستانه تماس بگیرم تا قرار ملاقات داشته باشم. یا خارج شدن از خانه. حتی فقط از آپارتمان خارج شوید.

با وجود این، شوهرش مرا دوست دارد. کمک و پشتیبانی می کند. من نمی دانم که من شایسته آن هستم اما من می دانم که او یک موضوع است که من را با جهان متصل می کند. بزرگ و وحشتناک جهان که امنیت آن وجود ندارد. جهان که در آن هیچ چیز پیش بینی نمی شود. جهان که در آن مادر عزیزم شوهر شما را در روز تولد خود تبریک می گویم، و سپس در صندلی نشسته و در دست شما میمیرد.

چگونه می توانم در مورد آن صحبت کنم؟ و مهمتر از همه - آیا کسی می خواهد بشنود؟

گاهی اوقات من سعی می کنم صحبت کنم اما چشمان دوست دخترم را می بینم. و من همه چیز را به یک شوخی ترجمه می کنم. من لبخند می زنم به ترس های احمقانه نگاه کن چگونه یک مرد عادی می تواند دو هفته بخوابد، زیرا شوهر برای یک ماه در یک سفر تجاری فرستاده می شود؟ چگونه می توانم در دوران بارداری دیوانه باشم؟ چگونه می توانم تمام وقت "خود را در بد" برنامه ریزی کنم؟

let02.

نه، من نمی خواهم بگویم دوست دختر من یک زندگی بی روح روشن دارد. او از طریق بسیاری گذشت - و از طریق ابجوز، و از طریق جنسیت، و از طریق تنهایی. فقط او تمام این آزمایش ها سخت شد، مجبور شد یک پوسته محافظ قوی را دفع کند، آنها آموختند که از مسئولیت نترسند و قدرت خود را ارزیابی کنند، و من ... و من میگرنم را از استرس شروع می کنم. در نوجوانی، پس از مرگ پدرش، بسیار راحت بود - کمی و شما می توانید به مدرسه بروید. و اکنون جهنم است

تمام عمر من من ساختمانه محافظ کوچکم را ساختم. با سوراخ های هوا، چون من هنوز مردم را دوست دارم. مهم نیست که چگونه به طور متناقض. زندگی بسیار وحشتناک است، و مردم خوب هستند.

آیا می خواهم دوستی را حفظ کنم؟ واقعا میخواهم بنابراین من شرمنده هستم خیلی کوچک. فقط در آن روزها زمانی که پیام دیگری از تاریخ تاریخ ما با دختران در Whatsapp وجود دارد.

مشکلی نیست. اخلاق نخواهد بود

به این اپوس چه خبر بود؟ من خودم را مجددا از کمیک سارا اندرسن در مورد دختر. تحت آن دوست من نوشت: "همه چیز چنین نیست." و لبخند او به معنای چیزی نیست، به جز اینکه تجربه زندگی او با تجربه زندگی سارا و بسیاری از زنان دیگر ارتباط ندارد. و به دلایلی به من لطمه می زند. از آنجا که من هستم که یک دختر است که تخت آن را محو می کند و دو جوراب یکسان را در روزهای "بد" من پیدا می کند - دستاورد.

با احترام فوق العاده برای شما و کار شما، K.

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب