چگونه برای ترکیب شوهر و سرگرمی: تجربه خوانندگان ما

Anonim

چابک

خانواده - این چیزی است که هزینه کار، زمان تاشو و منابع مبارزه است. این سرگرمی نیز هست چگونگی ترکیب آنها و آنچه که از آن آمده است، PICS.RU تصمیم گرفت از خوانندگان خود بپرسد.

او بد تدریس کرد

من دو سرگرمی دارم - bodymodification و staving. پس از عروسی، شوهر سعی کرد تا هر دو را متقاعد کند، مادرش را به پایان می رساند: آنها می گویند، یک زن، بیشتر ازدواج کرده، به راه رفتن در پر سر و صدا و خرابه ها برای راه رفتن. در نهایت، من به شوهرم گفتم که حتی نمی دانست چه چیزی در مورد آن صحبت می کند، زیرا او خودش را امتحان نکرد. او شروع به تلاش کرد و در حال حاضر چهار گوشواره در هر گوش و چند خالکوبی جدید دارد، او به اشیاء با من می رود (و این عالی است، زیرا ایمن تر، و آزار دهنده نیست، به طوری که من با یک غریبه رفتم) اما مادر در قانون تنها متورم می شود: "این پیچ و تاب" به پسر بد آموخته است. پسر سی و دو ساله.

خانه

من یک سرگرمی داشتم، من یک خانه عروسک را با ارتفاع تقریبا چیزی که متر و مبله آن را ساختم، صندلی های کوچک، پرده، بوقلمون، پرده های دوخته شده و سفره ها را ساختم. هنگامی که من توسط تولید کشتی مجذوب شدم - آینه های ساخته شده از فویل، دشوار بود و مهم نیست که در هنگام چسبیده شدن - و دختر کشیده، رنگ آمیزی، رنگ آمیزی و به طور جزئی پیراهن شوهرش را شکست. شوهر بر من فریاد زد و یک خانه را در پنجره با همه چیزهایی که روی میز بود انداخت. دختر من در حال حاضر دو و نیم است، من منتظر تا سه سال است تا بتوانم به مهد کودک داده شود، به کار و طلاق بروم. شوهرم پیش از این چیزی را نمی گوید. یکی دیگر از خانه من واقعا می خواهم انجام دهم، اما من هنوز آن را انجام نمی دهم، من رنج می برم، اگر چه من در شب رویای، به عنوان من آن را انتخاب کنید، فرش گره ... این نیست که خانه گران تر از او نیست شوهر یا من مضر و افتخار می کنم. توضیح دشوار است، به نظر می رسد اعتماد به نفس در این شخص را از دست داده است. و احتمال بیشتری متوجه شدم که او فلاش دائمی خشم، تحریک دارد. پیش از این، من به سرعت صحنه های ناخوشایند را به دلیل سرگرمی فراموش کرده ام، اکنون همه آنها با من هستند، خلق و خوی بدتر از روز روز است.

جدا شده

ده سال پیش ترکیبی از تعداد زیادی از عواملی بود که تأثیر منفی بر زندگی زناشویی من داشت. از جمله، من فقط به بازی های نقش چند ضلعی علاقه مند شدم. او از همه چیز علاقه داشت و بازی ها را در جنگل، و بر روی کنسرت های نقش بازی و احزاب موضوعی ... و، صحبت کردن، در حقیقت، عامل تعیین کننده معلوم شد که تلاش برای شوهر من به طور قطعی از چادر ممنوع است سفر با مردم "در Duratsky"، و همچنین امتناع از حداقل که وجود در زندگی من از تمام این نقش افسانه-سلتیک هیولا-کولیت " ما طلاق گرفتیم در ابتکار من

ماساژ شوهر - شادی خانوادگی

hob1

من دوخت به گفته جوانان، من واقعا معتقد بودم که شوهر آن را به عنوان سرگرمی درک کرد، و نه مورد. این اتفاق افتاد، سوگند به دلیل این رابطه. او کلاس های من را به نظر می رساند، که تنها بیهوده است، من را در آخر هفته از آماده سازی ناهار از سه ظروف من منحرف می کند. من موفق به بستن چشمه فصاحت خود را با پیشنهاد برای خرید چیزهای مشابه در فروشگاه، از آنجا که او تاسف است که من صرف وقت. او بسیار احمقانه است، کمی کسب می کند، ما در ابتدا بسیار ضعیف باقی مانده ایم، و این استدلال او را واقعا خاموش کرد. پس از پنج زندگی خانوادگی، او حتی شروع به رفتن به همسرش دوخت. این مورد بود، من او را دوختم و سپس یک زن و شوهر از پیراهن زیبا ساخته شده از پارچه های خوب، که به مناسبت برای پول خنده دار رفت. Pestry ابریشم تا کنون است، او 17 سال به تصویب رسید - هیچ چیز به او انجام نمی شود. ابریشم مصنوعی سیاه، آویزان "بر روی خروجی" - گاهی اوقات قرار می گیرد. درست است، ما هنوز هم طلاق گرفتیم، اگر چه نه به خاطر سرگرمی.

مرزی در انحصار

دارم نقاشی می کنم. شوهر پشتیبانی می کند، آماده است تا از نوبت بیرون بیاید و غذا بخورد تا هر روز فرصت بگیرد. یک مشکل وجود داشت - ما یک میز نوشتن داریم. بزرگ، اما تنها. شوهر حتی خود را نادیده می گیرد حتی برای خودش تمام فضای جدول را می گیرد، نمی تواند آن را کنترل کند. من یک نوار از نوار داشتم تا جدول را دقیقا تقسیم کنم. مرز را نمی توان در یک سانتی متر مشاهده کرد، برای لمس آنچه که برای نیمی از دیگران است، ممنوع است اگر آن را نمی سوزاند. در حال حاضر ما نیمه راست جدول را با تابلوهای مدار چاپی، سیم ها و تسهیلات لحیم کاری، و چپ دست - برس، اسفنج ها و رنگ های آبرنگ پر می کنیم. rivnely در وسط یک گربه وجود دارد. همه خوشحالند.

به اشتراک نمی گذارد اما پشتیبانی می کند

هر کس چنین سرگرمی دوش دارد و من لوازم آرایشی (و ترک و تزئینی)، و همچنین عطر و ناخن لهستانی دارم. و من چیزی را بر روی همه انواع خراشیده می کنم، سپس مجموعه ای از نظرسنجی را مالش می دهم، سپس با برخی از عطر ها، پس از آن من در یک آنابایوز سقوط می کنم، انتخاب می کنم، مانند یک لاک الکل به ناخن ها انتخاب می کنم. یک شوهر غیرنظامی آن را همه "گنجینه ها" می نامد و می گوید - به استخدام (بالای آنها) بروید. من عاشق یک لاک الکل، او از تولید حذف شد، و شوهرم دو بطری را پیدا کرد و سه بار به من اضافه کرد.

IDA در مرحله با هم؟

HOB2

من در رقص ایرلندی مشغول به کار هستم شوهر یک موسیقیدان است شور و شوق من با تغییر تدریجی رپرتیور گروهش همزمان بود. تحت تاثیر شور و شوق من، او به Celtic-Panka نقل مکان کرد. در حال حاضر من ایده رقص مشترک و پروژه های موسیقی را حمل می کنم. سرگرمی من ارزان نیست من نیاز به لباس، کفش های ویژه، اما شوهر نمی گوید یک کلمه در برابر.

مهمترین چیز در خرس، ضد آن نیست

ما یک سرگرمی مشترک با شوهرم داریم، ما پیاده روی می کنیم. در اولین کمپین من، شوهر من (و سپس آینده) و منجر شد، من شانزده ساله بودم. جنگل چند ضلعی جنسی ایده آل بود، خالی و آزاد بود. در اولین سفر، ما موفق به ترک با Raincoat برای دو، و مهمتر از همه - بدون یک کافه! اما عزیزان من ناهار و ناهار پخته شده در دو کاسه آهن در برخی از ورق های زنگ زده آهن نیست. وای، من به خودم گفتم که اختراع چیست؟

حالا ما یک پسر دانشجویی داریم همچنین با پیاده روی ما با ما حرکت می کند.

کمپینگ ما بسیار متحد است و مهمتر از همه، در جنگل ما غیر ممکن و خیرخواهانه نیستیم، حافظه آن را به ما نمی دهد همه چیز دیگری را به کشتن یکدیگر.

"عزیزم، امروز یک زن بمانم"

من خرس های Kryvy و عروسک ها را می پوشم. شوهرم وقتی که من آن را انجام می دهم، خود را دوست دارد. از آنجا که من شبیه به یک زن، بر روی سوزن، و غیره - الکترول در زندگی و تمام نویسنده اش با تمام نویسندگان زکیدون. و هنگامی که او - استراحت، داشتن سرگرم کننده و به خانه.

یک گیتاریست شلیک نکنید

در حال حاضر من علاقه مند به بازی در درام های آفریقایی هستم. شوهر متعلق به بی تفاوت است. اما زمانی که او در گروه موسیقی آواز خواند، او واقعا آن را دوست نداشت - حسادت به گیتاریست.

محاکمه مخفی

HOB3

شوهر سابق به شدت از من به نویسنده من حسادت کرد، که پس از آن دقیقا یک سرگرمی بود، و نه یک منبع درآمد، همانطور که در حال حاضر. این بسیار ضعیف بود که در زندگی من چیزی وجود دارد، جایی که او دسترسی ندارد. جایی که او نمی تواند به من نفوذ کند. او سعی کرد، به هر حال: آنها می گویند، من خواندن آنچه شما نوشتن و حل و فصل (یا اجازه نمی دهد) برای انتشار آن. و من فقط شروع به نشر کردم و برای من شادی بود و تقریبا یک معجزه بود ... بنابراین، زمانی که او من را اظهار داشت، من خشمگین بودم و گفتم که من به نوعی خودم را معامله می کنم. چیز او نیست رسوایی، اشک، فریاد می زند. به سختی کامپیوتر شکست خورد.

به طور کلی، بنابراین ما یک مصالحه را پیدا نکردیم. به این ترتیب، من همچنان به نوشتن و انتشار، او هیچ چیز نمی گوید. او، کشف شانس که دوباره من جایی در اطراف آن وجود دارد با یک ستون یا یک راوی بیرون آمد، رسوایی راضی بود. طلاق گرفته بعدا نه به این دلیل، اما این نقش نیز بازی کرد.

بنابراین، این خیلی زیاد است، معلوم شد که او به طور کامل تمام نشریات من را به بابا بریده است. آنچه من به آنها افتخار می کردم، و در مورد افتخار و به طور کلی، من فکر کردم که همسر نویسنده آیا شیب قابل ملاحظه ای نیست.

در تانگو، نکته اصلی پشتیبانی است

شوهرم و من تانگو را رقص می زنم گاهی اوقات من به طور جدی فکر می کنم که رابطه ما هنوز هم برگزار می شود، زیرا احساس می کنم متاسفم که یک شریک خوب برای تانگو را از دست بدهم. از آنجا که او تقریبا همه چیز، همه چیز، جنبه های معیشت ما را تصویب کرد، اما در تانگو، هر ساله بهتر و بهتر و بهتر است. آن را صرفه جویی می کند.

چگونه در مورد انجام کسب و کار کمی؟

من دانه ها را جمع آوری کردم این یک سرگرمی بود: من یک دسته از مواد خریدم و به طور کامل به دست آورده ام. نتیجه خودش یا دوست دختر بود. شوهر، پس از آن هنوز آینده، دید که برگ ساحلی خریداری شده در آمریکا، گفت: "زباله، من همچنین می توانم" ... خوب، و پس از شش ماه من می توانم. یک سال بعد، محصولات خود را با مونتاژ من شروع به فروخت، در حال حاضر این فعالیت اصلی حرفه ای ما است. او انجام می دهد، من جمع آوری و فروش می کنم. سرگرمی باید شروع به دیگری کرد و عجیب بود که در کسب و کار خود شرکت داشته باشد.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب