آنچه که ما در دوران کودکی رویاییم و رویاها رو به رو می شویم. داستان های واقعی خوانندگان ما

Anonim

دره
مردم در دوران کودکی چه می کنند، نه لزوما به فضانوردان نمی روند؟ آیا رویاها به حقیقت می پیوندند، و اگر آنها به حقیقت برسند، ما شادی را به ما می دهیم؟ ما خوانندگان ما را در مورد مهد کودک خود سوال می کنیم و اینکه آیا آنها در زندگی اجرا می شوند.

به عنوان یک کودک، من می خواستم یک تلویزیون بی سیم کوچک، که در آن همه فیلم ها در جهان وجود دارد، که می تواند تحت پتو در شب نگاه کند، به طوری که پدر و مادر نمی بینند ... حالا من یک آیفون دارم.

***

داستان مورد علاقه من 12 سال به سوال که من می خواهم زمانی که من در حال رشد هستم، پاسخ دادم که می خواهم "در فانوس دریایی بنشینم و اشعار بنویسم." خوب. پانزده سال بعد من در بخش تبلیغاتی رادیو "فانوس دریایی" کار کردم - و تبلیغات را نوشتم، از جمله در آیات.

***

من همیشه از تبدیل شدن به یک هنرمند خوشحال شدم. دوست دختر Mamina به یاد داشته باشید که من چهار مورد دیگر از سوال "Anya، چه کسی می خواهید تبدیل شود؟" پاسخ "Khovovnitsa!" خوب، البته، البته، اگرچه من مجبور شدم سخت کار کنم. و حتی رویای زندگی در روستا، برای شروع موجودات زنده خود و به طور مستقیم با شبهای طولانی زمستانی با نور لوچین شروع به کار کرد. من هنوز در شهر زندگی می کنم، اما رویا کودکان هرگز اجازه ندهید. حالا من رویا می کنم که به محض رشد دختر و رفتن به کالج، من خانه خود را در گلف خرید خواهم کرد و من آنجا خواهم ماند. درست به جای موجودات زنده و بانوی من اکنون نیاز به Wi-Fi دارم.

***

DRE2
من رویای قرمز بودم و یک کوارتز روسی-یتیم، با موهای مایع مایع وجود داشت. او پس از دیدن تصاویر و مفاهیم لری المور به Dragonalance (خواهر و مامان این Sagu را خواند) و ناگهان، در دوره بلوغ، من به شدت به شدت رشد کرده بود که من فقط در تصاویر در تصاویر دیدم.

***

من می خواستم به تنهایی زندگی کنم (من زندگی می کنم). من می خواستم کسی مانند فرقه یا معلم رهبر باشد (آموزش، و بهتر است که به فرقه رهبر تبدیل شود!). من واقعا در مورد پسران رویا نداشتم، اما فکر کردم اگر من پیدا شد - پس تنها موی بلند و نابغه (اوه، من چیزهای زیادی را که مربوط به نابغه های طولانی مو بود را نمی دانستم!). رویای ساخت کارتون تا کنون تنها پروژه را برای ایجاد انیمیشن برای بازی هدایت کرد.

***

dre4
من می خواستم یک دکتر باشم و نه. من از حرفه فعلی من راضی هستم و خیلی، اما هر بار که مردم را در کتهای سفید می بینم، احساس می کنم احساس می کنم که آنها قابل توصیف نیستند.

***

تمام دوران کودکی آگاهانه در خلاقیت مشغول به کار بود. او رمانهای گرافیکی رنگی را نوشت، عروسک های دوخت. و او به یک هنرمند حرفه ای تبدیل نشد، زیرا در شهر ما هیچ دانشگاهی با چنین نمایه ای نداشت و در مدرسه یک مدرسه بد بود. اما هنوز هم ممکن بود به طور غیرقانونی نقاشی های خود را منتشر کرد. من به یاد می آورم که چگونه اولین نشریه خارجی با دقت ایمیل 11 سپتامبر بود. من شادی دارم، و در اینجا این است.

***

DRE6
من می خواستم در دوران کودکی من نگهبان باشم زیرا فکر کردم که این شهرهای باستانی که همراه با مردم محو شده اند، زیرزمینی فرو رفتند، زیرا هیچ کس آنها را متوجه نخواهد شد. فقط برای صرفه جویی در خود. سپس، هنگامی که متوجه شدم که دفن تحت لایه فرهنگی من را تهدید نمی کند، تصمیم گرفتم یک بیل مکانیسم باشم، و سپس تصمیم گرفتم که یک هنرمند بزرگ غنی و مشهور بزرگ شود. با چربی، در حال حاضر من در حال مبارزه، آن را باقی مانده است که افراد مشهور و ثروت نامناسب.

***

هنگامی که دوربین های دیجیتال ظاهر شد، من مجذوب شدم، این دقیقا همان چیزی است که من همیشه از دوربین می خواستم، به طوری که تصویر بلافاصله قابل مشاهده بود.

***

او در یک شهر کوچک زندگی می کرد، جایی که تنها در 9 ماه مه، آنها چندین نمک سالم را تولید کردند. رویای به نظر می رسد که به سلامتی تبدیل شود و هزاره سلام را ببیند. در حال حاضر پنجره ها به گونه ای قرار دارند که تمام ولتاژ آتش بازی از Petropavlovka و منطقه آب (به جز پایین ترین) معدن !!! شما می توانید بر روی پنجره ها بنشینید و راحتی را تحسین کنید. دیدم. راضی.

***

Dre3
از سالها برای رویای کودکان: "از طریق یک کتابفروشی بروید، کتاب های زیبا را انتخاب کنید، سپس جالب ترین، و سپس فقط اولین چیزهایی مانند - و به طوری که تمام پول پایان نیافته است." هنگامی که هدایای سال نو جمع آوری شد، کتابخانه ها برای یتیم خانه ها درست شد. چنین زیبایی به دست آورد، کاملا جادویی.

***

من می خواستم به سرعت رشد کنم، به تنهایی زندگی کنم، تصمیم بگیرم، تصمیم بگیرم و خودم را پاسخ دهند، و معلوم شد که آنقدر سرد بود، همانطور که در دوران کودکی من ارائه شد. گربه - بررسی، یک خانواده که در آن روان شناختی راحت، قسم می خورند و به یکدیگر احترام می گذارند - بررسی کنید. اما فضانورد تغییر نکرده است

***

او رویای تبدیل شدن به یک سال زایمان در 5-7 سالگی بود. به طور جزئی از 14 تا 21 در واقعیت های شهری مدرن به دست آمد.

***

من یک رویای عینی در دوران کودکی داشتم. من عاشق نگاه کردن به پنجره ها هستم، در حالی که او به جایی رفت. من می خواستم به شدت ببینم که چگونه مردم زندگی می کنند. (به همین دلیل است - چه کسی مرا می داند؟) من می خواستم به وحشت بکنم شما می فهمید که اولین کسی که در محل کار به عنوان یک مکاتبات بر سر سرشماری کار می کرد، موافقت کرد!

***

Dre5
من در دوران کودکی من فکر کردم که فروشندگان در بخش آب نبات همه آب نبات به نظر می رسد که آنها متعلق به آنها هستند و آنها می توانند آنها را بخورد چقدر می خواهند، بنابراین من رویای به عنوان یک فروشنده کار می کردم. Saleserwoman به حقیقت نرسیده بود، اما با آب نبات درست شد، و در حال حاضر در اینجا به طور کامل به شیرینی، و به طور کلی، شیرینی سرد است.

***

در 2 سال، من بازنشسته شدم تا به یک راننده تراموا تبدیل شوم - درست بود، و به عنوان! در عین حال، یک رویا در مورد دوربین خود ظاهر شد - و این درست بود، اما نه بلافاصله.

***

کالسکه عروسک خود را در 43 سال، عتیقه خریداری کرد. سپس دو نفر دیگر.

او از سفر به سفر، بازدید از 86 کشور، در حالی که دیگر هیچ فرصتی وجود ندارد، من دو سگ قدیمی دارم، آنها جداسازی طولانی را به تعویق نمی اندازند. شاید شاید.

***

dre1
یک رویا کاملا غیر قابل تحمل برای یک دختر با موهای قهوه ای، تبدیل شدن به یک دختر برفی بود. من واقعا چنین "زیبایی" را تحسین کردم، اما ماتین ها در دختر برفی لباس های کلاسیک آبی چشم را پوشانده بودند. تحقق یک بوکا غیر منتظره زمانی که او زمان "Deadmorozov" را باز کرد، شوهر سابق من یک بازیگر است. در سال سوم، او تصمیم گرفت تا با من گدازه، و رنگ مو اشتباه نبود. وای، برای سالهای آینده سرمایه گذاری کرد.

***

من رویای یک محقق برای راه رفتن به شکل، و یک شوهر نظامی منتظر بازگشت او بود. در نتیجه، من در یک دانشگاه با یک فرم (در یک تخصص بسیار صلح آمیز مورد مطالعه قرار گرفتم، و این فرم به شدت ناراحت کننده بود)، و شوهر از سفرهای تجاری خارج نمی شد.

***

من، به طور کلی، خوشحالم که رویاهای فرزندان من درست نبود. از آنجا که من از مرگ به لحاظ قهرمانانه رویای - و تا کنون زنده بودم و می خواهم تا آنجا که خیلی زیاد زندگی کنم، واقعا آن را دوست دارم.

داستان های جمع آوری شده Lilith Mazikina

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب