من می خواهم امروز شما را از بین ببرم: داستان های سحر آمیز از عشق خانواده ساده

Anonim

روانشناسان می گویند که در کودکان که بر روی نمونه هایی از یک صریح، به طور مالی به صورت مالی رشد می کنند، به طور مالی به صورت مالی انجام می شود (آن را یک تجسم گوشواره های ارائه شده یا دست زدن به حروف) به احتمال زیاد به روابط ناسالم با همسرش در بزرگسالی رنج می برند. ما از خوانندگان و خوانندگان ما پرسیدیم که خوش شانس بودند تا اقدامات کامل عشق را بین مادران پدران و پدربزرگ و مادربزرگ، به اشتراک بگذارند، به اشتراک گذاشتند.

شاید ما چیزی برای یادگیری داشته باشیم - پس از آن ما یک مثال خوب برای فرزندانمان ارائه خواهیم داد.

balo1

تزار، ملکه و Tsarevna

پدر "صبحانه های سلطنتی" را آماده کرد (این او را به نام آنها)، در حالی که من با مادر من خوابیدم. هر روز. او خود را با شوخی های شوخی پوشانده بود، ما مانند دو شاهزاده خانم از خواب بیدار می شویم، در حال حاضر در همه آماده سازی ساخته شده است. و پس از صبحانه، از ما برای شرکت تشکر کردیم.

ماهی

هنگامی که مادر من با من باردار بود، نزدیک به زایمان، او به نحوی خواستار آبجو و ماهی خشک شد. لازم است پانل شود، معمولا او نمی تواند آبجو را تحمل کند. و قبل از اینکه چنین چادر هایی با آبجو وجود داشته باشد و به نوبه خود از ALKASH محلی. لازم بود با تارا خود آمد، و پدر نمی دانست. و به همین دلیل او به این نوبت سقوط کرد با فریاد که او به شدت نیاز به آبجو برای همسرش! مردان او را فرستادند، نمی خواستند نوبت را از دست بدهند ... اما زمانی که آنها متوجه شدند، ظرف آبجو یافت شد و ماهی ها ارائه شد.

مامان، پس از آن او همه چیز را به یاد می آورد، با چه لذا او این آبجو را دیدم و به عنوان یک ماهی، سوار شد: "چگونه من این تند و زننده خوردم - و آن را بسیار خوشمزه بود."

سه جفت

پدرم در صبح روز یکشنبه نور را ننوشید و نه سپیده دم و به بازار فرار کرد. او کیسه های سنگین را با سبزیجات تازه و تازه تر و میوه ها به ارمغان آورد، سیب زمینی سرخ شده، یک کاسه بزرگ سالاد (پر از کلم در زمستان در زمستان)، مادر و من را پر کرد. این یک صبحانه دیر یکشنبه "برای دختران" بود، خوشبختی بود.

در خانه پاپ جای خود را در جدول، یک چنگال مورد علاقه، یک صفحه مورد علاقه. مادر همیشه هوشمندانه او را دقیقا جایگزین کرد. چنگال، به هر حال، هنوز هم همچنان ادامه دارد، با این حال، ما - او معلوم شد که یک معشوق و نوه او بود، و پدربزرگ و مادربزرگ پدربزرگ پدربزرگ داشتند و او را با هم جمع کرده و با توجه به آن.

همیشه هدیه به یکدیگر وجود داشت. پدر 81، مادر 73. او قطعا گل های خود را به تمام تعطیلات و در سالگرد عروسی می دهد. مامان دارای آرتروز سنگین است، بدون پدر، بنابراین قبل از تعطیلات، انتظار می رود پدر به دود، من را صدا می کند و "سفارشات" یک بطری از براندی یا چیز دیگری. از آنجا که باید تعجب داشته باشید.

سفر غیر منتظره به سینما یا تئاتر نیز از دوران کودکی من است. برو به تعطیلات با ماشین، در مسیر، به نوعی از خروجی بروید (در روستاها عرضه بهتر بود) و متقاعد کردن یکدیگر برای خرید. به منظور مامان قادر به عطر نیست، و پدر لزوما - این پیراهن است.

و به طور کلی جایی و ادامه می یابد. خوب، فقط بدون پیاده روی به بازار - بدون قدرت. اما چگونه آنها را به یکدیگر اهمیت می دهند. و به عنوان پدر در هر کافه، برای هر رویداد و در هر مهمان فراموش نکنید که یک بالش SOFA را مصرف کنید، زیرا فقط مادرش راحت است.

balo2.

پدربزرگ و مادربزرگ - مامان مامان و پدربزرگ. خوب، اول و اصلی، پدربزرگ مادر من را تحسین کرد. من فکر می کنم راهی وفادار به قلب همسر وجود ندارد. و در زمان های سخت ترین و کمیاب از زیر زمین، آب نبات شکلات استخراج شد. مادربزرگ بسیار عجیب بود، می تواند انجام دهد، به نظر می رسد، بدون همه چیز، اما شیرین ضعف آن بود. و پدربزرگ موانع را نمی دانستند. و او یک طراح مد بود و آن را با طعم و ظرافت خیره کننده لباس پوشید.

او یهودی بود، مادربزرگش - ارتدوکس. در عید پاک، پدربزرگ تخم مرغ را نقاشی کرد - او شگفت آور نقاشی کرد. در تعطیلات یهودی، مادربزرگ ماهی را جمع کرد، فرش های عسل و Strudel را به طور کلی، کل مجله ی یک خانه یهودی خوب ساخت و یک تعطیلات خانوادگی را جمع آوری کرد.

پدر و مادر پاپینا. خانواده پدرسالار بیشتر، یهودی، چنین نوعی بدون تردید است. مادر بزرگ دردناک بود، کامل، مشکل قلب داشت. پدربزرگ به بعد از ظهر مقدس بود. او بعد از ظهر شکست خورد. و به طوری که او نیکوتو در این زمان نگران نباشد.

مادربزرگ و پدربزرگ هر دو آماده شدند، یکدیگر را در اجاق گاز جایگزین کردند. اما تنها او می دانست که چگونگی طبخ مربی زردآلو شگفت انگیز، که در آن در هر زردآلو (و آنها را در مربا شناختند و قابل مشاهده بود اسلحه در دامن بود) از استخوان او جاسازی شد. و حتی اگر او بیمار بود، به مرگ هر ساله او با این پروژه وقت گیر جنگید، زیرا "ابراهیه دوست دارد". و آنها هر یک از دیگر آب نبات مورد علاقه "گاو" را تکان دادند - آنها همیشه این آب نبات داشتند. آنها برخی از احترام فوق العاده ای را برای یکدیگر سلطنت کردند.

آب نبات زیر بالش

پاپ مادر تمام وقت آب نبات را زیر بالش قرار می دهد. این یک کمربند است، اما برای من دست زدن به لمس کردن.

پدربزور مادربزرگ همه چیز را خریداری کرد، همه، خز های خز، جواهرات، خراش خز، اما او تمام زندگی خود را هر روز گریه می کند، من تشخیص می دهم، اما من به شدت متهم به این که تمام هدایای پدربزرگ در این شرایط ناسازگار نیست، اما حمایت از افسردگی وضعیت.

پیراهن نرم

در آخر هفته پد، صبحانه / ناهار را برای تمام خانواده آماده کرد. مامان پیراهن فلانیل را دوخت. آنها در فروشگاه ها فروخته نشدند و او را دوست داشت.

balo3

تغذیه یکدیگر را با دست

پدرم با مادر من یک مراسم عجیب و غریب عجیب و غریب دارد. آنها هر روز صبحانه را با ساندویچ روغن و پنیر، نوشیدن چای می خورند. بنابراین، هیچکدام از ساندویچ خود را از دست ندهید. فقط با دست یکدیگر را درمان کنید - به دهان به طوری که بیت دوم. و همیشه در همان زمان لبخند بزنید

هنگامی که من کوچک بودم، آنها صبحانه نشسته بودند، فقط به من تغذیه کردند. من نشسته و چای را نوشیدم و تماشا کردم، چگونه با ساندویچ ها تغذیه کنم. هرچیزی که در خیابان اتفاق افتاد، در مدرسه، در فروشگاه ها، این تصویر هر روز صبح من بعضی از انواع امنیت را به من تزریق کردم.

مانند فیلم ها

پدرم دوست داشت مادر را به یک رستوران رانندگی کند. این مورد در دهه هفتاد بود. مامان هر بار او از آرایشگری بازدید کرد. طلایی. حتی وانمود کرد که او ناخوشایند بود. آنها در یک رستوران و من گرفتند. مامان شراب سفید و ماهی را انتخاب کرد. اگر مادرش سرگرم کننده نبود، پدر حتی ناامید شد. اما او همیشه کمی غمگین و هشدار بود. Hichkokov بلوند. پدر - البته، سبزه.

هدایا Volkhvov

پدر و مادربزرگ در لحظه ای دشوار از زندگی تقسیم شدند، اما به هر یک از نامه های بسیار ملایم، با اشعار خوب و حتی در جهنم نوشتند، پدر توانست هدایای کوچک را پیدا کند و آنها را به مامان (و ما) انتقال دهد.

و من یک پشته از ورق های آلبوم چسب و Watmans با دست خط دست نوشته های بد و خوب، نقاشی های کاریکزها پیدا کردم ... این آنها بودند که روزنامه های دیواری دیگر را انجام دادند.

هنگامی که آنها یک داستان برای سال جدید در روح O'Henry داشتند. هیچ پولی وجود نداشت، دو دانش آموز، هیچ چیز. من چیزی ارزشمند در لومپارد فروختم و یک دسته دیگر را به یکدیگر دادم و من به یاد نمی آورم چه چیزی دوم، اسباب بازی یا چه چیزی؟ چیزی بسیار ارزان است، اما زیبا است.

در خانه، پاپ سعی کرد که او بتواند ادامه یابد. مامان نفرت داشت و نمی دانست که چگونه به شلوار آهن. پدر همه چیز را، حتی مادر گرفت. خوب، من در مورد تکالیف صحبت نمی کنم، این یک فلاش نیست، بلکه میزان زندگی است. حتی در روز آخر هفته، صبحانه - املت یا سیب زمینی خوشمزه بود.

اما پدربزرگ مامان همسرش را در دهقانان تحسین کرد - او به زودی صعود نکرد، قبل از کار پدربزرگ، او صبح آب را پوشید، از غذای حیوانات، پرندگان، سخت ترین کارها را پرسید.

balo4

گله

پدربزرگ هر روز صبح گرانول را به ارمغان آورد تازه ترین شیرینی ها از نانوایی تازه باز شده. او در بازنشستگی به سرپرست کار می کرد، به زودی، کار کرد، و فقط کشف را به پایان رساند، خانه اش را به دست آورد. و مادربزرگ لزوما راگال است.

آب نبات

در زمان سخت ترین زمان برای خانواده ما، پایان دهه 90s 80s (ما هنوز در روسیه زندگی کردیم)، پدر حداقل گاهی اوقات برای رسیدن به آب نبات برای ما تلاش کرد. برای همه ما، اما: این مادر من بود که سعی کرد شیرینی های شخصی "بزرگسالان" را دریافت کند، برخی از گیلاس مست، حتی کمی، به طوری که او این را به کودکان توزیع نمی کرد، خود را یک چهارم تار، اما، بنابراین صحبت کردن، با یک وجدان روشن، تمام خود را خورد. همانطور که اکنون درک می کنم، برای او مهم بود، در آن زمان بود.

و همچنین پدر شعر مادر را نوشت. اشعار خوب، آنها در یک نوت بوک ثبت می شوند.

پدربزرگ بر روی خط مادر، زمانی که او بازنشسته شد (او یک ملوان نظامی بود) تمام کار "سنگین" را در خانه انجام داد: VIIJAL، کف صابون و حمام، به طور انحصاری آماده شد. او به طور هوشمندانه، به طور هوشمندانه، در هیچ رستوران، در هیچ خانواده آماده، من هیچ چیز را امتحان نکردم، حداقل کمی نزدیک به پدربزرگم. درست است، این "pampering" نیست، او آن را بخشی طبیعی از کارهای خانه خود را در نظر گرفت. اما همیشه سعی کرد چیزی را به ویژه خوشمزه برای مادربزرگش بخورد آنچه را دوست داشت.

قهوه در رختخواب

پدرم نوعی شوهر خوب نبود، اما سه چیز برای مادر به طور پیوسته بود.

هر روز، قبل از کار، قبل از اینکه همه چیز را بخورم تا قهوه را بخرم (واقعی یا آنچه که من آن را دریافت کردم) و یک فنجان مدفوع در نزدیکی مبل گذاشتم، جایی که آنها با مادر من خواب بودند. فقط پس از آن من آن را به دست آوردم. او قهوه را نوشید و تمام صبحانه ها را آماده کرد، کودکان را جمع آوری کرد و همچنین به کار رفت.

برای شب، لازم است که موهای خود را محاسبه کنید، به آرامی و دوست داشتنی، اگرچه موهای مادرم مانند پری دریایی، موهای نازک نازک نبود. او همیشه شانه های خود را جریان داد.

همیشه جوراب و شورت خود را پاک کرد. من آن را به هیچ وجه توضیح ندادم، اما این چنین قاعده ای بود: مادر لباس زیر کثیف کثیف را لمس نمی کند.

balo5.

دستگیره Bereg Grandma

پدربزرگ اجازه نداد مادر بزرگ برای شستن ظروف - همیشه، هر روز من این غذاها را در طول زندگی من صابون می کنم.

شگفتی

پاپ راضی برخی از "شگفتی ها": پس از آن عطر در جعبه، سپس شاخه های Mimosa یا Lilac، سپس نوشته شده جدید است (او همیشه آنها را قبل از آن پوشید). و لزوما با برخی از رونق، بدبختی بر روی بروید.

و برای تعطیلات و روزهای تولد - فقط کارت پستال را امضا کرده و رنگارنگ آن را تعیین کرده است. "زمین" ما با برادر من، به طوری که کر فریاد "pa-zdra-vlya-em!" و - دسترسی به بدن - برای ردیف بوسه.

با افتخار نماینده مامان، جادوگر من! من آغوش و بوسه ها را ناراحت نکردم - با ما همیشه بدبختانه دمار از روزگارمان درآورد.

داستان ها Lilith Mazikina جمع شدند

عکس ها: Shutterstock

ادامه مطلب