"شوهر شما عاشق عالی است!" داستان های واقعی درباره خیانت و رنگ پریده (18+)

Anonim

هیچ کس تغییر نمی کند، کسانی هستند که در حال سقوط نیستند، می گویند Cynics. ما به شدت با آنها مخالفیم. اما کنجکاوی خودش را می گیرد. ما خوانندگان ما را در مورد داستان های خیانت به خوانندگان مورد سوال قرار دادیم، که در آن آنها به عنوان بخشی از یک مثلث عشق اشتباه گرفتند و چگونه حقیقت بیرون آمد. یا او گرفت و بیرون نرفت.

تقلب 01

او در لباس درون لباس، خانه را مست مستقر کرد، گفت که با دوست دخترش، سینه ها تلاش می کردند و به من نمی آمدند. زمان ها ضعیف بودند و بیدمشک از طرفداران خریداری شد.

***

هرگز تغییر نکرده اما من شوهر سابق را فریب دادم با یک دختر که او پیش از من ملاقات کرد. در سال دوم، ازدواج به نام او و پیشنهاد برای دیدار. هزینه آن توجه داشته باشید که دختر او پس از آن دردناک، ملایم و بسیار شکننده بود. و من هنوز هم به عنوان Cascader کار کردم.

من به او به حیاط رفتم، و او به من می گوید که وقتی شب گذشته شوهرم را صدا زدم و نمی توانستم از آن عبور کنم - او با او بود، و آنها خوابیدند. من ابرو را مطرح کردم و او را پیشنهاد دادم تا زمانی که به سه فکر می کنم شروع به فرار کنم. او قلاب کرد و گفت که ادامه وجود نخواهد داشت، و او به شوهرش اجازه نخواهد داد، او فقط به آن نیاز داشت که او را ترک کند، اما او را انداخت. "پیدا، سانتا باربارا!" من فکر کردم و رفتم تا شوهرم را ببرم.

***

خوابیدن مکاتبات شوهر دوم سابق در آرشیو رایانه بر روی دیسک، فراموش کرده اید. من به دنبال هدفمند بودم، چون من شروع به مشکوک شدم، و البته متوجه شدم. هنوز ICQ بود

در باز پرسید - منظور چیست؟ اولین بار باقی ماند، سپس پذیرفت. تقسیم شده.

اکثر آنها این واقعیت را خاموش می کنند که در آن مکاتبات من به من "گاو من"، هرچند من بیش از 52 کیلوگرم وزن نداشتم. خوب، حداقل من بز بزم، یا سپس - گاو!

با آن Gazelle، او نیز زندگی نمی کرد، هرچند کودک وقت داشت تا زمانی که ازدواج نکنیم، مجذوب شود. خوب، ما طلاق گرفتیم، و سپس همه چیز را ترک کرد. در حال حاضر خانواده جدید، یک شوهر، یک سوء استفاده کننده، فرزند دیگر، و دوم سابق هنوز تنها هستند. این درست است، من فکر می کنم.

***

و اگر شما درب را به اتاق باز کنید، و شخص شما با یک دختر بیگانه Fucks می شود - چگونه شمارش کنید؟ من خودم شخصا یا پنهان نشدم یا سقوط نکردم "تمام انکار" به خوبی کار می کند.

***

هنگامی که یک رمان با یک مرد متاهل داشتم، به خوبی، مانند یک رابطه جنسی، هفتگی دیوانه، کاملا سکوت کرد. و در انسان ما با خانواده ها دوست بودیم. به هر حال همسرش شروع به شکایت در مورد او کرد که تنبل، به نظر می رسد، و من می گویم: اما او هوشمند، مهربان، سخاوتمندانه و عاشق خوب است! بعدا پوشش دهید و اضافه کنید: "صحبت کنید".

همسر در هر صورت پاسخ نداد، آنها هنوز هم با هم هستند.

***

کلاسیک: در یک رویا صحبت کرد.

***

من تغییر نکردم، من را تغییر دادم من در حومه زندگی کردم، عاشق من - در مسکو، ما هر دو در Reutovo کار کردیم - این در میان روستای من و ایستگاه Kursk است. علاوه بر این، من در سازمان های غیر دولتی مهندسی مکانیک کار می کردم - یک جعبه نظامی بزرگ، و او در یک عکس کوچک است، جایی که او تنها کارگر بود.

من، این بدان معنی است که در یک سالن بزرگ نشسته است. نیمی از بخش ما را اشغال کرد - 20 نفر، نیمی از ستون ها - همسایه، 20 نفر دیگر. بنابراین معلوم شد که در بخش همسایه یک دوست همسرش وجود دارد، که به نحوی من را فهمید و منزوی کرد.

پس از کار، من بی سر و صدا در Photoabeel راه می رفتم و بسته شدن در انتظار یک بسته بود. من حتی نمی دانم، شاید من بر روی پیشانی من نوشته ام؟

***

مادربزرگ هنگامی که او از تخلیه در 43 بازگشت، یک دختر دو دختر را دفن کرد، پرستارش را از شوهرش در رختخواب کشف کرد. مادربزرگ گفت: "همه چیز، من برگشتم،" و یک پرستار بچه را در درب به آنچه که بود قرار داده بود. آنچه که او در کنار شوهرش گفت، داستان ساکت.

***

او یک رمان با یک مرد متاهل داشت. همه چیز خوب بود، زیبا، گران، با طعم و مزه، به عنوان در فیلم. همانطور که همیشه، او گفت که هیچ رابطه جنسی با همسرش وجود ندارد، آن را به مدت طولانی دوست داشتنی و همه چیز است. آنها وجود دارد، علیرغم فقدان جنسیت فرزند سوم تولد. خوب، افسوس معتقد.

در پایان دوره شکست خورده است. نتیجه این رمانها در 90٪؛ موارد از پیش تعیین شده است. من چند ماه طول کشید، به طوری که هیچ اتفاقی نیفتاد. و سپس نامه الکترونیکی از همسرش. او می نویسد که بیشتر، نمی تواند، آنها را شکست، من می توانم آن را انتخاب کنم و با خوشحالی و خوشبختانه زندگی کنم، و شکایتی ندارم. البته، من به او پاسخ دادم که ما مدت ها پیش و همه چیز ارتباط برقرار نکردیم. اما هرگز در این رمان و پس از او، بنابراین Gadko، Merzko و به من صدمه دیده، به عنوان در حالی که خواندن نامه توگو.

چرا اینطور است؟ از آنجا که من ناگهان متوجه شدم که اشک، اعصاب، اس ام اس رمزگذاری شده، تماس های دور افتاده، به یک کلمه، همه چیز که به نفع یک خانواده خارجی بود، همه چیز را خالی کرد. تمام درد من، اشک های من، تحقیر افتخار - هدر رفته است. به طور کلی، آنها به طور کلی طلاق گرفته اند.

به طور کلی، هرگز بیشتر.

***

خوب، اگر شما به طور خلاصه، سال مارس دختر با یک مرد بود، پسر چیز خوبی را به دست آورد، و با خوشحالی از آن استفاده کرد. هر سال ما به جشنواره مشروط ایبیزا، Tusyli و سرگرم کننده رفتیم. و در یکی از سالها او به نحوی رنج می برد (به هزینه مرد) شخص دیگری بیشتر. در همان محل، بر اساس شرط بندی شرطی، آنها با دوستان مشترک ملاقات کردند، به نظر نمی رسید به دلیل فقر به آنجا بروند. و پس از آن معلوم شد که دختر در هزینه این مرد، عزیزان جدید خود را با دوستان و Tusil از قلب گرفته شده است، به عنوان یک نتیجه، Kinning یک مرد از یکی در این شريز ايزي مشروطي، بدون فراموشی حافظه پنهان تر به دست آورد . "در چه چیزی زندگی می کنند."

***

شوهرم به نوعی با کره ای فریاد زد. تخت خواب نبود، اما من آن را بسیار ساده خریدم: آنها در فروشگاه ایستاده بودند و پیش از آن یک دختر آسیایی بود. من متوجه شدم که شوهرم شنا کرد، چشم های ابر، کشف شد که در آن به نظر می رسد، از شرکت به نام شبکه اجتماعی به خانه رفت. اما او نمی داند چگونه شیرجه رفتن.

و آخرین شخص من تظاهرات بود. چیز مضحک ترین من به طور مداوم با آشنایان خود خواب و حتی به بازدید از او در Maloyaroslavets به طور منظم رفت. اما همه سوء ظن ها پاسخ دادند: شما فریب خورده اید؟ ما با ساشا دوست هستیم، چطور فکر کردی؟

***

من در جوانانم یک بار تمرین کردم. مشخصه، با دوستان، من چنین روابط را نداشتم تا بتوانم درباره خیانت صحبت کنم، بنابراین دوستی عمیق به دست آمده است. اما یکی از دوست دختر ازدواج کرد. و شوهر ما را تقریبا در رختخواب بلعید - یک زن و شوهر به سر می برد، قبل از آن بازگردانده شد. خوب، این، اگر شما در مورد تمایلات ما نمی دانید، احتمالا ممکن بود آن را برای آغوش های خنثی، اما بدیهی است که همه چیز را در مورد همسرش حداقل می دانست. سپس به من گفت که او به دختران حسادت نمی کند ...

آن زمان او چیزی گفت - وانمود کرد که او چیزی را درک نمی کند. اما از آن روز او شروع به چسباندن من کرد. این احتمالا برای او خواهد بود برخی از بسته شدن Geshtalta. اما من فقط نمی دانستم چگونه با او رفتار کنم: من وجدان را مجبور به فریب دادن دوست دختر (با یک دختر دیگر - به راحتی، اما با شوهرم آن را در حال حاضر یک کسب و کار کاملا متفاوت بود). از سوی دیگر، او خودش همین کار را انجام نمی دهد؟ چرا که نه؟ خوب، بله، توسط خود، او، دوست داشت، اگر چیزی، من احتمالا با چنین مجموعه ای از دست بدهم.

به طور کلی، من به طور خاص شلیک کردم و نمی دانستم چه باید بکنم. در نهایت، من پیشنهاد کردم که ما سه نفری بودیم - با او و همسرش: پس از همه، این نوع مشکلات - اخلاقی - هیچ چیز دیگری وجود نخواهد داشت ... اما در اینجا او قبلا چیزی را بست. این که آیا او دقیقا همان چیزی است که نامیده می شود، به من فکر کنید، به طوری که برخی از مسائل وضعیت خود را برای تصمیم گیری (ثابت کنید که من یک مرد نیستم، یا چه؟)، آیا آن را به سادگی برای طیف وسیعی از پذیرش خود آمد.

به طور کلی، این احساس بود که بعدا می توانست موافقت کند. اما ما زمان کافی نداشتیم: آنها را ترک کردند - و بعدا آن را آزاد کردند، با پایان دادن به آن. چند سال پیش متوجه شد که هنوز هم با هم زندگی می کنند، به نظر می رسد - با کودکان ...

***

من یک رمان داشتم، و نوعی چهره به وضوح ما را دیدم و شوهرم را ناشناس فرستادم که با یک آدرس خوشمزه ایمیل فرستادم! در ناشناس، این مرد همکار من در محل کار نامگذاری شد، هرچند که برای دو سال دیگر دیگر دیگر نبود، و هیچ چیز خاصی نبود. شوهرش را متقاعد کرد که این شوخی بود، نویسنده ناشناس دیگر بعدا ظاهر نشد، اما بسیار ترسناک بود.

***

شوهر من سفر تجاری را ادامه داد، من شوهرم را دوست داشتم، و نمی توانستم به زیبایی، گولن و جذاب مقاومت کنم. شوهر بازگشت، تا آن زمان رمان تمام شد، فقط برای رابطه جنسی با یک فرد زیبا، در واقع ایستاده بود. آنها در یک VPPEC زندگی می کردند، ظاهرا در جوک ها شروع به لغزش کردند. برای من، "فقط جنسیت" همواره (فقط به امنیت) به عنوان "فقط یک شام خوب"، فقط خوب و همه چیز، خیانت شروع به جایی که آنها در احساسات، حمایت، "شانه"، و نه در فیزیولوژی شروع شد. شوهر یک بار فقط پرسید: "شما با K. خوابید؟" دوست داشتنی و صادقانه چشمان به دنبال او، من گفتم: "بله، چه؟" با این واقعیت که در زمان توضیح، برای یک ماه و نیم، خود را به طور غیرقانونی خود را "نادرست"، و در زمان بازگشت شوهر از سفر تجاری (دو هفته)، من داده شد و در نظر گرفته شده است ساعت قبل از بازگشت او، زمانی که او بازگشت - او به گردن او عجله کرد.

شوهر چند روز پس از توضیح رفت. و من تمام پاییز را از دست دادم، من عصبانی شدم، بوحالا و به سختی از افسردگی دست نیافتم.

***

شوهر به طور کلاسیک را از بین برد، از آنجا که نه شورت های جدید، در نهایت شروع به برش ناخن های خود را بر روی پاهای خود و در محل کار. من به شب وارد شدم، اینطور نیست. اما در کامپیوتر کار، که بدون هیچ رمز عبور ورود، تمام مکاتبات است. خیلی طلاق گرفته

***

من یک آشنایی مشترک در مورد این مرد نوشتم که او در باشگاه Swingers مقابله کرد. من از چنین کشفیات وحشتناکی تکان دادم. پس چرا چیز دیگری نوشت که او به جای کلاس های رقص، تاریخ را داشت، اما در واقع او در آن روز رقص بود (به افتخار تعطیلات هر کس عکسبرداری شد). بنابراین من نمی فهمم، یا چه چیزی او را خواب، و یا به شدت دروغ گفتن، برقراری ارتباط با او.

***

دوست دختر شوهرش را چک کرد، به هر حال تنها پس از دیدار با یک مرد جوان می آید، و شوهرش آغوش و غیره است. او به نحوی خجالت زده شد و او گفت که او در ابتدا می آید. و من خوب کار کردم، عاشق خدای او تصمیم گرفت که کاندوم را ترک کند.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب