هنگامی که یک مرد باعث می شود شما دوست خود را تغییر دهید: داستان های واقعی

Anonim

پیش
هنگامی که دوست دختر به دست آورد و یک مرد را حمل کرد - این است که صادقانه صحبت می کند، هرچند بسیار ناامید کننده است، اما روشن است. ما تمام عمر خود را به این گفتیم: هر دو سینما، کتاب ها و مجلات.

اما در مورد آنچه که ما واقعا به ما هشدار نداد - این است که یک مرد می خواهد ما را با دوست دختر جدا کند. ما داستان های واقعی زنان را جمع آوری کرده ایم که شوهران آنها دوستی را نابود کرده اند.

دوست داشتنی

هنگامی که اولین شوهر من را برای فریب دادن با دوست دخترم گرفتار کرد. من حتی چیزی را نمی فهمم، پس اعتقاد داشتم که آغازگر همیشه زن بود - "سیگنال ها خدمت می کنند". من متوقف شدم دعوت از آن برای بازدید و به طور کلی کاهش ارتباطات.

سپس چند بار دیگر، شوهرم را با دوست دخترم و حتی خواهرم گرفتم. به عنوان یک نتیجه، زمانی که آن را طلاق گرفته بود، به صحرا رفت. من از من حمایت کردم، خدا را شکر، همکار سالخورده در محل کار. در حال حاضر دورتر، بیشتر به نظر می رسد که شوهر سابق عمدا با من فریاد زد. این به من جرات من از دوست دختر. با این حال، من فکر می کنم اگر آنها به تلنگر پاسخ دادند، از عاشقانه در کنار او هرگز رد نخواهد شد.

منهای دو سال

fr2
من شب را با یک کودک در آپارتمان بهترین دوستم گذراندم. نه فقط بهترین، و بیشتر، دوست دختر از کل دوران کودکی. در آن زمان او ازدواج کرد، و من فقط فقط طلاق گرفتم. و معلوم شد که پسر یک ساله من یک تصویر به طور تصادفی تبلیغاتی را به یاد می آورد. دوست دختر شوهر به من رسوایی داد. و دوست دخترش او را پشتیبانی کرد ...

من متهم شدم و ما دو سال ارتباطی نداشتیم، در حالی که خود را طلاق نکردیم. سپس ما ملاقات کردیم، آشتی، تکان داد، یکدیگر را بخوریم. و در دو هفته او مرد. و من هنوز پادشاه خودم را برای از دست دادن تمام دو سال، که ما می توانیم دوستان و ارتباط برقرار کنیم.

در حالی که ما زنده هستیم

من دوست داشتم با یک دختر بسیار دلپذیر، هوشمند، زیبا، منافع من را تقسیم کنم. در برخی موارد او ازدواج کرد. ما شروع به دوستان کردیم، همانطور که می گویند، خانواده ها.

اما هنگامی که من با شوهرش بحث کردم، اختلافات به نزاع رفت، او تند و زننده و برخی از توهین های منزجر کننده بود. دوست دختر پس از این نزاع را انتخاب کرد سکوت ارتباطات من را با او کاهش می دهد.

من خودم آن را از زندگی خارج نکردم. ما اکنون ارتباط برقرار نمی کنیم، اما اگر بخواهد رابطه را بازگرداند، موافقم. از آنجا که دوستی و خاطرات عمومی گران تر هستند و در حالی که ما زنده هستیم، همه چیز را می توان ثابت کرد.

hoochuckle

fr1
شوهر سابق من سرگرمی ها و دیدگاه های دوست دخترم را خنثی کرد. هرگز آن را به طور مستقیم انجام نداد. در ابتدا، به نظر من با یک دوست با یک مکالمه خنثی ظاهر شد و به نظر می رسد در اتاق نشیمن (من دوست دارم با کسی که در آشپزخانه بنشینم بنشینم). اما پس از آن معلوم شد که او به دقت به گفتگوها گوش می دهد.

در ظاهر بعدی یک دوست، بدون فرود، خالص برای شوخی، شروع به احساس افرادی که گوشت را نمی خورند / دوست دارند دوختن عروسک ها / پروانه های ترس و غیره. من آن را با نگاه بی گناه ترین انجام دادم، به طوری که من نمی دانستم که این عروسک های دوخت مهمان ما بود. کمی با ما صحبت کرد و دوباره ترک کرد.

دوست دختر ناخوشایند به من آمد، و من خودم نمی توانستم هر جا از خانه بیرون بیایم، تمام وقت با دوقلوهای کوچکم نشستم. در برخی مواقع من شروع به تکان دادن بدون ارتباط، نه تنها، شوهر بعدی، طرف های ناخوشایند یافتند.

خوشبختانه، دوست دختر در نهایت در مورد من فراموش نکرد، ما در حال حاضر دوباره ارتباط برقرار کرد و زمانی که طلاق گرفتم به من کمک کرد. ما بسیار خوشحالیم که من با شوهرم جدا شدم و آنها را به طور کامل درک می کردم. البته، او به این ترتیب به من احتیاج دارد.

خوشبختانه، نمی آمد!

هنگامی که یک مرد باعث می شود شما دوست خود را تغییر دهید: داستان های واقعی 36882_4
با دوست دختر ما، تقریبا به خاطر مردان تقریبا به دست می آید. اول، ما همه چهار نفر از ما به عنوان دوستانه هستند. و سپس در تولورات، در کوه ها، دور از تمدن و تروما، دوست دختر شوهر تقریبا مرد چشم من را از دست داد.

آنها، البته، سقوط کردند. ما یک مرد داشتیم تا استراحت را متوقف کنیم و به بیمارستان برویم. پس از آن، افراد مبتلا به زوج ها غیرممکن بود. دوست دختر حتی حاضر به آمدن به روز تولد من نیست، زیرا شوهرش نمیتواند با او برود و بدون او نمی خواست برود. من بسیار متهم شدم

ارتباط ما به نحوی به هیچ وجه نمی آید، ما به اندازه کافی دیده ایم. اما پس از آن، اگرچه بچه ها خود را ندیده بودند، و دوست من و ما هنوز دوباره روابط را راه اندازی کردیم. البته مردان ما، خوشحال نیستند، خوب و احمق نیستند.

فقط باور کن

دوست دختر یک شوهر داشت. و من شوهر داشتم دوست دختر دوست داشتم با شوهرم، و من - با او. و پنج سال من فکر کردم: لازم است، یک شوهر خوب من، با او بسیار جالب است، او بسیار می داند، نه این واقعیت است که من حل و فصل من را به پایان رساندن تکنیک آشپزی.

سپس با شوهرم رویایم دوست دختر همچنان با او دوست داشت، درک آنچه که او حل نشده بود، و من همچنان با همسرش دوست داشتم. و آنها دوست دارند با شوهرش، مناسب نبود. آنها هماهنگ نشدند به عنوان اگر کسی در بالای آن، جفت های ما را گیج کرد. آنها هر دو در مورد یکدیگر شکایت کردند ... خوب، به طور کلی، من تصمیم گرفتم (پس از طلاق زخمی، من هنوز هم حتی تصمیم نمی گیرم) که شوهر من مورد نیاز است و من او را دوست دارم.

fr3
و من آن را حمل کردم این ابتدایی بود: خواب، خوراک. یک هفته بعد، بر روی آستانه با چیزها نقاشی کرد. با دوست من ملاقات کردم او متاسفانه گفت: "گوش دادن، خوب، او پا و احمق است! آن را پرتاب کنید، او نه شوهر نیست، هیچ پدر نمی تواند باشد! بیایید با شما زندگی کنیم! "

من رد شدم، دوستی به پایان رسید (ما نزاع نکردیم، آنها هر گونه ارتباط را متوقف کردند). و شوهر من واقعا تبدیل به یک احمق شد، که من را در پایان بدون یک آپارتمان ترک کرد و توانایی اعتماد به مردم. دوستی، البته، در نهایت بدتر.

و دوست دختر سابق با یک زن زندگی می کند. و من با یک زن زندگی می کنم. هر دو ما خوشحال هستیم از کل داستان، من تنها اخلاق را انجام دادم: شما باید دوستان خود را باور داشته باشید، باور کنید، اگر او می گوید که احمق احتمالا احمق است.

ادامه مطلب