"بیرون بیایید - این نیمی از پایان است، شما باید یاد بگیرید که چگونه دوباره زندگی کنید ..." داستان زنان که از ستمگران فرار کردند

Anonim

خشونت هویت را به عنوان یک ویروس یا باکتری از بین می برد. نیاز به درمان و نیاز به توانبخشی دارد. زنان پس از ازدواج با شرکای مزدور احساس می کنند؟ برای بازسازی آنها سخت تر است؟ خوانندگان ما را که از جهنم فرار کرده اند صحبت کنید.

ShutTerstock_705641431

سخت است که استفاده کنم که من بزرگسال هستم

پس از ترک روابط خشونت آمیز سخت ترین چیز چیست؟ درک کنید که من می توانم به تنهایی زندگی کنم. که من بزرگسال هستم، از لحاظ ذهنی کامل هستم من به طور کلی مدت زمان زیادی را در رابطه دارم - به نظر می رسید که من یک فرزند معیوب ذهنی داشتم، بنابراین سابق با من رفتار می کردم. که من می توانم خودم را ارائه دهم و بلافاصله در گودال بمیرم. آنچه من قادر به مهارت های جدید و کسانی هستم که برای زندگی و بقا من مورد نیاز است. و من هنوز نمی توانم چیزهای جدیدی را که نیاز به آن، به عنوان مثال، "کار مردان" از نوع برای رفع سکه در شبیه ساز. یا من می توانم جرأت کنم که یک تاکسی تماس بگیرم - همیشه قبلا انجام داده است. و من هنوز ترسناک هستم تا به طور کامل از لحاظ مالی به خودمان تکیه کنم. من هنوز آموخته ام که این کار را انجام دهم. و هنوز ترسناک است که من مسکن ندارم و، بر این اساس، من ترسیدم که نمی توانم اجاره کنم، و پس از آن چه باید بکنم؟ برای من دشوار است که به بی خانمانی من استفاده کنم، به این واقعیت که من مسکن را اجاره می کنم.

در بقایای خشک، برای من دشوار است که به این واقعیت استفاده کنم که من یک بزرگسال هستم که می تواند از خود مراقبت کند.

جدایی با بهترین دوست

دشوار است که سگ ما رایج باشد، او با او ماند، اما من باید بعد از آن، زمانی که آن را ندیده ام، مراقب باشم. او عموما در دو شهر زندگی می کند، هر دو هفته طول می کشد. اما در عین حال، من هنوز هم می روم زمانی که او آن را دریافت، پیاده روی با او، و در نهایت من با او ارتباط برقرار می کنم. و این یک مشکل بزرگ است، زیرا ارتباطات بسیار سمی است. من نمی توانم به این واقعیت استفاده کنم که سگ دیگر با من زندگی نمی کند، و هیچ فرصتی برای حفظ آن وجود ندارد.

نمی توانستم با رختخواب بمانم

مدت کوتاهی پس از فرار از او (خوب، این جایی بود که من آپارتمان خودم را قبل از ازدواج به دست آوردم)، من فرار کردم. به معنای درست کلمه. روزهایی بود که من فقط نمی توانستم از خواب بیدار شوم، بنابراین من عقب افتاده بودم. حتی قبل از اینکه توالت یک مشکل بود.

من از besonity رنج می برم

بیرون رفتن - نیمی از پایان است. من واقعا میخواهم به طور معمول زندگی کنم ... در حال حاضر یک سال پس از ازدواج با شوهرم، تقریبا نمی خوابم. من در شب می خوابم و سپس من از نیمه شب بیدار می شوم و دیگر نمی خوابم.

از ابتدا

من مجبور شدم همه چیز را یاد بگیرم - برای برقراری ارتباط، کار، خواب، درخواست کمک، اعتماد به مردم، هیچ چیز نگران نباشید. به عنوان افرادی که پس از آسیب های شدید ستون فقرات دوباره یاد می گیرند که دست ها و پاها را حرکت دهند و پیاده روی کنند تا با معلولیت باقی بمانند، من مجبور شدم معلولیت های اجتماعی را درمان کنم.

خشونت Ururodres

سخت ترین چیز تا کنون معتقد است که من می توانم خودم ارزشمند باشم. ارزش من توسط قیمت تعیین نمی شود (پولی که من به دست آورده یا درآمد کسب نمی کنم) و این واقعیت است که دیگران می توانند به من احترام بگذارند. من نباید موظف به سزاوار نگرش خوب باشم، من حق اساسی برای احترام به مرزهای، احساسات و همه چیز که برای من مهم است، احترام می گذارم. در واقع، چرا اینقدر سخت است که از سوء استفاده خارج شویم و حتی پس از آنکه سال ها طول می کشد، سال ها را بهبود می بخشد، زیرا پنجه هسته شما را از بین می برد - چگونه شما در مورد آنچه که شما در مورد خودتان فکر می کنید احساس می کنید که به خودتان اجازه می دهید. این به سادگی مسموم است و از حس اعتماد به نفس، عزت نفس و حتی حفظ خود محافظت می کند.

باید سکوت کن

ShutTerstock_703950268.

پیدا کردن افراد امن بسیار دشوار بود که می توانند داستان خود را بدون محکومیت و مضحک به داستان خود بگویند. من باید چند سال سکوت کنم، زیرا تنها افراد سمی در این نزدیکی بودند. و آسیب در سکوت تنها رشد می کند

دشوار است که یکی باشد

تنهایی. من نمی دانستم که انزوا فداکاری، تضمین رعایت، الفبای است. و پس از آن وحشت زده شد، دیدن کرد که تنها دوستانش در اطراف من بود، اما من دوستانم را در حال حاضر نمی بینم. در آن لحظه و وحشت بود، و افسردگی.

دیگر نمی ترسم؟

بر این باورند که نمی توانید از آن نترسید، در مورد هر کلمه فکر نکنید، نه در دفاع دایره ای دور.

همه چیز مجاز است!

من احساس آزادی نوشیدن را نداشتم. من نمی توانم به کسی گزارش دهم من می توانم وقت خود را صرف کنم! من می توانم بخوابم، بدون ترس که ناگهان به اعدام بدهی های زناشویی جذب می شود! نمیتوانم آشپزی کنم! و خود را سالاد، اما Kishkash کودکان. من می توانم لباس ها و کفش های راحت را خریداری کنم و مانند من، فقط من باشم! من می توانم با هر کسی ارتباط برقرار کنم و به این ترتیب گزارش ندهم! من فقط می توانم تمام شب به کامپیوتر بروم! من می توانم آبجو، پیتزا، سوشی را انتخاب کنم، بدون نگاه کردن به هر صورت ناخوشایند تحت غم و اندوه "گران و مضر"! من می توانم خانه را مانند یک مرد بیاورم وقتی بچه ها وجود ندارد، Yeeeeee !! خدا، چه شادی چقدر خوش شانس بودم که از او خلاص شدم.

هیچ کس دیگر رول نمی کند

من می توانم چیزهایی را که خودم را دوست دارم خرید کنم و فکر نمی کنم که آنها را دوست داشته باشند. و او دقیقا چیزی را دوست ندارد. غم انگیز است، این یک مزرعه جمعی است، این یک مزاحم است، این بابوشچیه است، این یک عادت است، این عقیده است، این سن نیست، آن را "وای، شما در مورد خودتان صحبت می کنید" ...

شادی

ShutTerstock_519699211

من ابتدا از آزادی خواسته بودم. همانطور که از سلول شکست خورده است.

امنیت اطلاعات

من اخیرا متوقف شدم هر بار که من به خاطر شرکت به دست می آید. از ترس اینکه او بخواند

مامان مادر بود

وقتی که من یک کودک را به دنیا آوردم، قصد نداشتم او را به تنهایی بالا ببرم. اما زمانی که رفتار دختر پدر در یک شکل مستی برای ما خطرناک بود، من را ترک کردم. یک کودک در مهد کودک به طور مداوم بیمار است. به همین دلیل من نمی توانم یک کار دائمی دریافت کنم، من در خانه کار می کنم. هیچ کس نمی خواهد یک زن را با یک کودک کوچک بگیرد. که این مورد و پرونده به بیمارستان می رود. ما نیاز داریم، و بسیار دشوار است.

بدون پدر آرامتر

سخت ترین برای من در حال حاضر نیاز است هنوز هم دیر یا زود است که شروع به تعامل با آن در فرمت "پدر به کودکان می آید". در حال حاضر او بیش از 3 ماه به کودکان نمی آید، در خانه آرامتر شد. و از نیاز به شروع یک تازه (ارتباطات کودکان با او) من بمب گذاری شده "Nedaltski".

samadavonovat

بدتر از شنیدن از عزیزان - اگر شما شما را ضرب و شتم، پس شما ممکن است به سرزنش برای این. انزوای اجتماعی هنگامی که او شما را ناکافی هیستریک، و مردم به او اعتقاد دارند. شروع کار و عمل - تنها تمایل به پنهان کردن زیر پتو و ناپدید می شود. اعمال قضایی ترسناک هستند، زیرا هیچ منابع چمن در اینترنت و شبکه های اجتماعی، تهدید، تهدید، آسیب رساندن به چیزهای شخصی، هک کردن ایمیل و ارسال به مشتریان آشنا از انواع Vyslazni از چهره من. من هنوز در روند هستم بخش مجتمع آپارتمان ها و اقلام. از طرف آن به نظر می رسد مانند یک ترس از تیران، که قربانی آن را از قلاب جدا می کند، و او تمام دکمه ها را برای از بین بردن قربانی سوار می کند. هر تعامل با این شخص ترسناک، نفرت انگیز و منزجر کننده است. آن را فلج می کند، طعم و مزه زندگی، رویاها، جاه طلبی ها، برنامه ها را می کشد. متاسفم که من آن را در اولین جلسه به پایان نرسیده ام. در حال حاضر از زندان خارج شد هر روز به دنبال استخراج معادن خود با وکلای است تا یک آپارتمان را در کودکان انتخاب کند و در زندگی خود صرفه جویی کند. وحشتناک است که او همچنان شما را به دنیای بیمار و شفاهی خود با مقادیر انحنای خود می کشد. ترسناک زمانی که پس از برقراری ارتباط با او، در نیمه ها گفتگو داخلی را پیچ و تاب کنید، نه متوجه تغییر روز، بوی باران، پاییز برگ. ترسناک است که فکر کنید که هرگز به زندگی قدیمی خود بازگشته اید.

هنوز هم ترسناک است، احساس خلوت، زمانی که شما متوجه می شوید که هنوز چیزی نمی خواهید: کتاب را بخوانید، یک کتاب بنویسید، به یک سفر باستان شناسی بروید یا فقط مانیکور را بسازید. وحشتناک است که این ناپایداری داخلی به راحتی به تحریک در کودکان تبدیل می شود. ترسناک زمانی که مشاوران بسیار مشاوران با شوراهای غیر ضروری و عقاید آنها در اطراف هستند: به خاطر فرزندان لازم بود که تحمل کند، او چنین پدر خوبی داشت، من با او زندگی می کردم - لعنتی، آیا می دانید چه نوع پدر خوب است؟ آن را برای درهای بسته؟ این بی ثباتی مواد وحشتناک است، انتقام وحشتناک وحشتناک از سابق - شما طلاق گرفته، بنابراین تغذیه کودکان خود را. این وحشتناک است که مرگ را به شخص دیگری آرزو کند، زیرا این تنها چیزی است که می تواند به طور کامل ارتباط برقرار کند که در آن شما هرگز آغازگر را دریافت نمی کنید. وحشتناک است که همه این حکمت مردمی را بشنوید که دود بدون آتش وجود ندارد، شوهر و همسرش - یک شیطان، هر دو باید سرزنش کنند.

این مقاله ناتالیا Kalashnikova را تهیه کرد

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب