خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است

Anonim

ما دائما هیچ چیز بدی نیستیم که همه چیز بد است که زندگی غیر قابل تحمل است، کار - جهنم، وام مسکن و سایر وام ها - وحشت، و هیچ محدودیتی برای بیماران ما وجود ندارد. و بین کسانی که، در کنار این مشکلات، تمام مشکلات ما یک مزخرف بود که با آن شما می توانید با تلاش کمی از اراده مقابله کنید. برای درک این موضوع، به اندازه کافی برای خواندن خاطرات مردم، چهره به چهره با مشکلات نیاز به شجاعت واقعی و تمایل به زندگی با هر چیزی است.

Ruben Galje، "سفید بر روی سیاه"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_1

اگر این رمان autobiographical را بخوانید، فورا فضا را دوباره پر کنید. ما آماده نصف اصلاحات در مورد مزایای ادبی و کمبود متن نیستیم - شاید همه به نظر می رسد ایده آل نیستند، اما داستان یک کودک با فلج مغزی، با مادرش خوش آمد می گوید و در نهادهای شوروی برای افراد معلول رشد می کند کسی را بی تفاوت نگذارید این کتاب در فرانک خود وحشتناک است، در مکان های لریکی، سایت های سارکوزی، آغشته به صدمه، تلخی، درد، اما در عین حال شگفت آور زندگی تأیید شده است. او شما را به طور متفاوتی به چیزهای زیادی نگاه می کند و به شما کمک می کند تا رشد کنید. شما در هر دومین بار صرف نخواهید کرد "من یک قهرمان هستم. داشتن یک قهرمان آسان است ... اگر شما هیچ دست، هیچ پاها ندارید، و همچنین موفق به ظاهر شدن به نور یتیم - همه چیز. شما تا پایان روز خود یک قهرمان هستید. یا بمیری من قهرمان هستم من فقط یک خروجی دیگر ندارم. "

Tamara Cheremnova، "Therava مشت زدن آسفالت"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_2

یکی دیگر از داستان های شگفت انگیز در مورد یک زن، از دوران کودکی از فرصت به طور کامل حرکت می کند. تاریخ خیانت، ناامیدی، مبارزه و پیروزی بر خود و، به نظر می رسد شرایط غیرقابل تحمل است. این Cheremnova - یک دختر با فلج مغزی، در سن 6 سالگی، در یتیم خانه برای معلولان داده می شود (والدین تصمیم گرفتند)، و در آنجا او مبتلا به oligophrenia، که در واقع از زندگی او عبور می کند، تشخیص داده می شود. اما دختر تسلیم نمی شود حتی قادر به نگه داشتن قاشق، به طور مداوم توسط حملات درد، ضعیف و دردناک عذاب، آن را نشان می دهد قدرت شگفت انگیز اراده. Toma عملا می آموزد خواندن و نوشتن، با کمک دختران اولین افسانه خود را می نویسد، و سپس آن را به دنبال انتشارات، تشخیص خواندن و در نهایت، تشخیص اشتباه است. این کنجکاو است که این کتاب، به رغم این واقعیت است که بسیاری از جزئیات واقعا وحشتناک در آن وجود دارد، هیچ حس ناامیدی وجود ندارد. چیز بسیار هوشمند، آرام و زندگی را تایید می کند. "این خوب است که شبها وجود دارد! زمانیکه مردم خواب می بینند و شما تنها با شما باقی می مانند، و از کسی نمی ترسید، شما می توانید روح را با اشک های فندق و یک بالش مصنوعی بگیرید، ضعف خود را پنهان نکنید ... به خصوص اگر شما در مدرسه شبانه روزی به طور انحصاری در مدرسه قرار نگرفتید موقعیت دروغین و شما این فرصت را ندارید که در خیابان بیرون بروید، یک گوشه ی جداگانه پیدا کنید و تمام عوضی خود را بپاشید. شب - این تنها لوکس شماست! "

ایرینا یاسنا، "تاریخ بیماری"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_3

یک زن جوان و موفق، احساس ناخوشایند، به پزشکان تجدید نظر می کند و تشخیص وحشتناکی را می شنود: "Sclerosis Scarme". و سپس به آرامی درک می کند که زندگی هرگز یکسان نخواهد بود و این بیماری به آرامی بدن شما را از بین می برد، مغز شما، اما نه روح شما. این داستان است که ممکن است پذیرفتن اجتناب ناپذیر و ضروری با عزت، و پذیرش به معنی فروتنی نیست. و این داستان است که همیشه افرادی هستند که از لحظات ناامیدی و درد از شما حمایت می کنند. شما فقط باید آنها را با شما بگذارید. "بیماری چند روز تولد دارد. اولین زمانی که شروع به احساس آن می کنید. دوم - زمانی که آنها تشخیص داده می شوند و شما می فهمید که برای همیشه است. و سوم - هنگامی که متوجه می شوید که او بیماری شماست، با شما برای مدت بسیار طولانی است. شما فقط اخیرا معرفی کردید! "

ایرینا Pogolotskaya، "من چیزی نمی بینم، من چیزی نمی شنوم، من نمی گویم"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_4

داستان اتوبیوگرافی در مینیاتوری، نوشته شده توسط یک زن مناقصه. ایرینا در چهار سال شایعه خود را از دست داد، چشم انداز طول می کشد - در حال حاضر یک زن می تواند تنها نقاط نور را تشخیص دهد. اما این بیماری از ایرینا جلوگیری نمی کند تا تخصصي از آرشیو را بعدا، بعدا - روانشناس، نوشتن نقاشی ها و حتی رقص فلامنکو را از بین ببرد. Irina Pogolotskaya صفحه خود را در اینترنت، یک زن زیبا و جسورانه در عکس ها وجود دارد، به نظر می رسد که حتی غیرممکن است که حتی فرض شود، با چه مشکلاتی که او باید هر ثانیه مقابله کند. "ساکت. بسیار آرام. همیشه. این همیشه است. این ناشنوایی است گاهی اوقات در سکوت - سر و صدا. پیش گویی کردن حلقه زنی ناخوشایند - اما این نیز - وجود دارد. تاریک گاهی اوقات نور، رعد و برق، آتش بازی چشمک می زند. گاهی اوقات - لکه های تیره از خطوط غیر قابل درک. و همیشه این است. این است - و روز و شب. این کوری است جهان بدون صداها صلح بدون عکس. او چنین است. برای همیشه. هر یک از ما ناشنوایی و نابینایی آنهاست. ما یک Musthell هستیم. "

مارگاریتا Bogurady، "مارگاریتا".

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_5

"من در خانواده شوروی معمولی متولد شدم. متولد مرده، 20 دقیقه نفس نگیرد. به منظور آسیب رساندن به میزان مرگ و میر، پزشکان احیا شد. پاپ یک تلگراف را به ارتش فرستاد. بیا، فرزند بیمار متولد شد. " بنابراین داستان زندگینامه Muscovite Margarita Boguraja آغاز می شود. یک داستان دیگر در مورد یک شخص غیر معمول قوی، هوشمند و خسته کننده که قبل از شرایطی که دست ها را پایین نیاورد و ناامید نشود، پرچم سفید را پرتاب نکرد. در کتاب خود، Frau Margo (تحت این نام مستعار، مارگاریتا در شبکه های اجتماعی شناخته شده است)، در مورد زندگی دشوار یک فرد با معلولیت در کشور ما می نویسد. و او در مورد دوستی واقعی و عشق صادقانه می نویسد. "اگر این بهار نبود، من همان، کتاب، دختر ساده لوح باقی مانده بود. من نمی توانم با ضربه های خود مقابله کنم، که زندگی یک به یک را اعمال می کند. و اکنون اکنون در زندگی مستقل خواهد بود، من در خودم اعتماد ندارم، من خودم را در کار نمی بینم، و اصلی ترین چیز من نمی دانم عشق. در زندگی من بادبان های قرمز وجود داشت. "

الیزابت زورزینا- محموی، "ماجراهای یک پسر دیگر"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_6

این یک کتاب نوشته شده توسط مامان پسر Anutist است. این کتاب در مورد چگونگی دشوار و جالب است که یک کودک خاص را آموزش دهد. کتاب درباره مبارزه و امید. واقعیت این است که به عنوان آن را به نشت قلب سکوت، شما نیاز به جمع آوری با نیروها و رفتن. ضرب و شتم برای هر کمی، شادی در هر زرق و برق، سعی کنید، خطر، انجام دهید. این یک کتاب در مورد یک خانواده است که تسلیم نشده است. و کتاب در مورد موفقیت بزرگی است. حیوان خانگی در حال حاضر 25 ساله است. پسر که به عنوان قادر به حرکت، گفتار و تفکر به رسمیت شناخته شده بود، در حال حاضر در ورزش مشغول به کار است، زبان های بسیاری را می داند، کتاب ها را می نویسد. او هنوز یک پسر دیگر است، اما هر فرد کمی "متفاوت" است. این یکی از اشعار نوشته شده توسط پیتر است. "این پاییز آمده است، و مه همه زمینه ها را در اطراف ریخت. گوزن کاروان های چابک شروع به کشش جنوب کرد. غم انگیز است که در نور سفید زندگی کنید و یک دست خاص به شکایت کنید، و تنها رسولان و فرزندان می توانند تا حد زیادی خندید. "

Adic Belopukhov، "من یک اسپینر"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_7

قدرتمند، وحشتناک و به سادگی لازم است برای خواندن چیزی نوشته شده توسط فردی که پس از حادثه، در صندلی چرخدار بود، اما تمایل به زندگی، کار و مشارکت در کسب و کار مورد علاقه - کوهنوردی را از دست ندهید. حماقت، اشتباه شخص دیگری - و در حال حاضر زندگی یک پسر سالم جوان به "به" و "بعد" تقسیم می شود. قبل از حادثه - یک ورزشکار امیدوار کننده، پس از - استیک و قهرمان. کتاب "من یک قاشق" یک کتاب درسی شجاعت واقعی است. نه فقط یک داستان در مورد چگونگی زنده ماندن پس از از دست دادن توانایی راه رفتن، بلکه دستورالعمل هایی برای کسانی که امید را از دست داده اند. پس از حادثه، Adic از پایان نامه خود دفاع کرد، دکترای خود را دریافت کرد، که در علم مشغول به کار شد و در عین حال به توانبخشی خود سخت کار کرد. و او رویای خود را ترک نکرد تا به کوهنوردی بازگردد: "اگر شما نمی توانید پاها، آن را باقی بمانید، یا پرواز، و یا خزنده،" او تصمیم گرفت. و انجام داد Adika Belopukhova دوست خوب قدیمی - والنتین بوزوکوف، کوهنورد بسیار قوی، استاد ورزش. این او "بازگشت" Belopukhov در کوه ها بود. و آنها در DeltaPlans پرواز کردند. پرواز، می بینید؟ "عشق گاهی اوقات موظف است بی رحمانه باشد. اوه، چقدر سخت است، - برای انجام همه چیز خود را زمانی که همه در اطراف به نظر می رسد به شما کمک کند. شما خودتان تقریبا هیچ چیز نیستید و نمی توانید. گاهی اوقات، برای انجام کاری خودتان، نباید فقط به آشپزخانه بیاورید، ابتدا باید همراه با مبل به طبقه، حرکت بالش ها، به آشپزخانه بروید، بدون حمل و نقل به آشپزخانه بروید. از آنجا که سوکت مشاهده می شود اگر آن را به دور از یخچال و فریزر در سطح کف مورد استفاده قرار گیرد. سپس ارسال، حرکت بالش، صعود مبل، از آنجا - بر روی کالسکه، و غیره. "

تاتیانا Krasnova، "" باز کردن پنجره "

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_8

تاتیانا Viktorovna Krasnova - Muscovite، معلم انگلیسی در دانشکده روزنامه نگاری MGU، بنیانگذار بنیاد برای کمک به کودکان روسی با بیماری های سیستم عصبی مرکزی "Galkonok"، هماهنگ کننده جامعه اینترنت "مبدل برای خدا"، کمک به کودکان از کشورهای عضو سابق اتحاد جماهیر شوروی. و تاتیانا Krasnova یک مرد فوق العاده و یک نویسنده باشکوه است. چقدر صادقانه، چقدر آسان است و با آنچه که او در مورد بخش های خود می نویسد. فقط بخوان! بازی، خنده، شادی و به یاد داشته باشید - افراد با ما وجود دارد! "به خدا نترس خداوند دنیای شگفت انگیز، مهربانانه و زیبا را ایجاد کرد. او بیش از دریاهای کوه گذاشت، او گیاهان و درختان توانا را ایجاد کرد، او در هزار گل از حیوانات زمین و پرندگان آسمانی نقاشی کرد. خدا به شما اراده آزاد داد. این بدان معنی است که من می توانم انتخاب کنم ببخشید یا نفرین، عشق یا نفرت، ساخت یک آجر آجر و یا شروع جنگ. "

Marina Ivanova، "نامه از Kovrov"

خاطرات کتاب، که از آن قلب کوچک است 36840_9

خاطرات و نامه های مادر "دیگر فرزند". نوشته شده توسط یک زبان عالی ادبی، پر از عشق و صداقت. بسیار زن، بسیار ملایم، بسیار قوی است. دختر مارینا - سندرم Rett یک بیماری ژنتیکی نادر است که باعث اختلالات جدی سیستم عصبی می شود. پیشرفت، همانطور که پزشکان می گویند، غیر ممکن است. هر روز وضعیت کودک تنها بدتر خواهد شد. اما در دفتر خاطرات مامان، شما ناامید یا ناراحتی را پیدا نخواهید کرد، این یک کتاب در مورد پذیرش، اعتماد و توانایی شادی در هر روز در کنار عزیزان شما است. و در کتاب، اشعار مارینا وجود دارد، که خواندن آنچه که به شدت آگاه است - این فقط منطقی است که زندگی کنیم. اجازه دهید مسیر به رسمیت شناخته نشود و لبه وحشتناک. در اطراف لبه بروید احساس حس می کنید حس مسیر، رفتن به لبه به خورشید. احساس پا را در روح احساس کنید، به دنبال آن نیست که ناامید شود.

ادامه مطلب