زنان چگونه می خواهند آنچه را که می خواهند زندگی را با این مرد تقسیم کنند؟ 16 داستان واقعی

Anonim

یک روز، یک زن به مرد نگاه می کند و درک می کند - این با او است که او می خواهد هر روز صبح از خواب بیدار شود. ما تصمیم گرفتیم از خوانندگان بپرسیم، در چه لحظه ای اتفاق می افتد.

yok01.

هنگامی که او خواب را تکان داد، برای تصویربرداری Nescocherat در یک ویدیو خنده دار، که ما در مورد دوست دختر فکر می کردیم.

***

پس از آنکه دوستان خود را نام بردند و با تلاش های کلی، مرد مردان مادر را از بین بردند، که مادر پول خود را ضرب و شتم کرد و پلیس نمیتواند کاری انجام دهد، افسوس. داستان وحشتناک است، اما با توجه به نتایج متوجه شدم که من می خواستم ازدواج کنم - یک زمان طولانی وجود داشت، اما من هنوز هم هستم.

***

وقتی منتظر بودم که او را ببینم و کیک را با سیب و گوشت در گلدان ها پخته شود.

***

پس از یک ماجراجویی نزدیک به جنایی مشترک (بدون جزئیات، متاسفم). نه احساس "تمایل به ازدواج" ظاهر شد. فقط یک درک مطرح شده است: این چنین خواهد بود. احتمالا این موضوع اعتماد است.

***

yok02.

هنگامی که او زندگینامه خود را به صورت یک کتاب منتشر کرد. yoknulo داخل

***

هنگامی که مادرش آپارتمان را بر او بازنویسی کرد.

***

هنگامی که ما با او ملاقات کردیم، برای اولین بار YOKNO، زمانی که من به یک تاریخ با یک دما آمد، و او پیدا کرد، من را با چای داغ و آغوش گرفتم و به صعود نمی رفتم. صعود قبلی با رابطه جنسی، به نظر می رسد که آن را سرد و به طور کلی، آنها می گویند، من شما را خیلی کنسول، و من رنج می برند. و زمان دیگری که او متوجه شد که من خواب کافی نداشتم و روی رفتن به خواب نرفتم. او گفت که امروز چیزی نمی خواهد رابطه جنسی را امروز، اما او می خواهد کمی، آغوش گرفتن، آغوش. و سپس وای. البته، من بدون انتظار وای خوابم خوابم. آنچه او دنبال کرد

***

من متوجه شدم که وقتی او آمد و اولین چیزی که لوز برای ماشین لباسشویی بود. او در آشپزخانه من ایستاده بود، من در ظروف تازه نجات دادم و همیشه برای آن چیزی داشتم، و آن را دشوار بود. هنگامی که او از او پرسید، و سپس خود را به طور سکوت لز و کشیده شد.

***

yok03.

او هر شب به من آمد تا با من در وظایف ریاضی تصمیم بگیرد تا برای پذیرش در دانشگاه آماده شود. و این به هیچ یک از اتهامات من نرسیده بود. جنسیت و پیاده روی - مهم، اما وظایف - اول از همه! و من آن را انجام دادم - به لطف "تدریس".

***

هنگامی که بعد از عمل جراحی در یک پیراهن خونین، زهکشی، کاتترها و ادرار، بر روی یک چسب پوستی قرار گرفتم، و او به دقت به من کمک کرد که موقعیت را تغییر دهد، و وقتی متوجه شدم که من به نظر من تغییر کرده ام، گفتم که همه سرد و من مانند یک شخصیت آلبوم "معادله انسانی" Aeryon. هشت سال پیش. ما مانند یک جرثقیل و هرون هستیم، اما با هم.

***

هنگامی که در یک کمپین به اولین دسته از مشکلات در کوه ها، یک ناکامی وجود دارد (چنین موقعیتی در کمپین های ورزشی وجود دارد)، دیدن اینکه چگونه تحت یک کوله پشتی 13 کیلوگرم به یاد می آورم، من به جایگاه Privala تغذیه می کنم زمین، کوله پشتی 18 کیلوگرمی من را پرتاب کرد، بعد از من فرار کرد، من چیزهایم را برداشتم و من را در تریلر گرفتم، به همه، به همه رفتم، به نفس کشیدم. او دو دقیقه بود. بعد - داستان در یک دایره در طول مبارزات انتخاب شد. با تغییرات مختلف

و سپس ما بر روی سنگ نشسته بودیم و فقط امواج را فکر کردیم، منتظر شفت نهم بود. من فکر کردم این با او ترسناک نیست! او سپس 17 سال داشت ... من برای یک عمر بزرگتر بودم. ما سال خوبی نداشتیم، هرچند او عاشق من بود. و اکنون - 20 سال گذشت، همانطور که با هم.

***

yok04

هنگامی که او به خانه شما می آید و شروع به بهبود آن می کند. تعمیر، حوله خرید، من کشیدن ...

***

مرغ سرخ شده خوب، به طور کلی، به نظر من خیلی دنج و سکسی زمانی که آنها را تغذیه می کنند. درست است، او او را به یاد آورد، و من شکست خوردم.

***

من نگرانی او را فتح کردم. مادربزرگم خیلی بیمار بود بنابراین او در بازوهایش در "آمبولانس" است، او برای پزشکان پوشید. او نمی توانست راه برود و تمام شب در داروخانه ها سفر کرد، به طوری که همه داروها برای پیدا کردن او. اما پس از آن به نوعی به او اعتماد کرد و قلبش را داد.

***

ما به سختی آشنا بودیم (برخی از جوانان جوان، دختر آشنا ...)، و من به طور تصادفی (همراه با دختر من به این مرد جوان با حرکت کمک کرد) دیپلم خود را دیدم، جایی که نوشته شده بود: "تخصص بالاترین و بالاتر است ریاضیات کاربردی." و لاینر - با جامد "Otl"، "Otl."، "Otl" ... در اینجا ضربان قلب و صدای درونی ضربه: "ما باید برود!"

***

آستین هایش را تکان داد. شوهر من دست بسیار زیبا دارد. خوب، برای من شخصا

تاریخچه جمع آوری شده: Lilith Mazikina

تصاویر: Shutterstock

ادامه مطلب