سن "نه": سه تکنیک که به ما کمک کرد تا از آن زنده بمانیم. تجربه مامان

Anonim

shutterstock_762980521-1

بحران سن کودک زمانی است که به طور ناگهانی آشنا، مدل های موثر تعامل (= اجازه شرایط پیچیده) متوقف می شود. اول شما می فهمید که چیزی اشتباه رفت، کودک شکست خورد، یا چه؟ به نظر می رسد در حال حاضر موفق به مذاکره با او.

سپس با رنج های بزرگ یا کوچکتر، ناتوانی خود را تجربه می کنند. و پس از آن به صورت شانس، یا در ناامیدی، و یا پس از خواندن کوه های کتاب ها و گیگابایت مقالات، و یا پس از گفتگو با متخصص شما سقوط. و درب باز می شود! به دست آورده!

خرید نکنید، نه، نه، نه خانه!

من بلافاصله نمی فهمم که چه اتفاقی افتاده است. در 2.5 ساله، دختر از بیهوشی عمومی جان سالم به در برد. و هنگامی که او اولین بار است (هر روز دیگر پس از بیهوشی)، او شروع به گریه کردن در شب "نه Bai، نه بایی"، من تصمیم گرفتم که او فقط می ترسد به خواب رفتن. من به او توضیح دادم که مادر من نزدیک بود که هیچ کس هیچ کاری را با او انجام نخواهد داد، که ما در بستر ما می خوابیم و از خواب بیدار می شویم ...

سپس من نیز اعتقاد داشتم که استدلال منطقی در مورد بچه ها وجود دارد، که این است که صحبت می کنند - این بهترین راه برای برقراری ارتباط، صرف نظر از سن همکار است.

در نهایت، من یک دختر را در دستم گرفتم، شروع به نوسان کردم و به جای "Bai-Bai" آواز خواندم "آیا Bai - آیا نمی ...". به نظر می رسد انگیزه آهنگ قدیمی "Leaf Maple" است. و دختر آرام شد

اما پس از آن من هنوز چیزی را درک نکردم.

و هنگامی که دختر در پایان راه رفتن شروع به فریاد "نه به خانه! نه یک خانه! "، من او را متقاعد کردم، من او را به رفتن به خانه دیگر - عزیزم، یعنی، به سمت خانه بروید. راه رفتن به سوی خانه - این یک راه آشنا بود که کودک را از یک پیاده روی چند ماه هدایت کرد.

اما او همچنین به رفتن به سمت خانه کمک نکرد، دختر همچنان گریه کرد: "نه خانه!" هنگامی که منفجر شدم: "نه به خانه، نه به بازی!" کودک بلافاصله شکست خورد: "خانه! سوزن! ". او شروع به نگاه به چشمان من کرد: "خانه؟ نیاز داشتن؟ ".

این یک بینش بود.

پس از آن چند ماه آینده صحبت کردیم - "NAM!"، "نه جمع آوری نکن به دیدن"، "کتاب را بخوانید". تا زمانی که دختر در بعدی من "Masya، ما به هیچ یوغ نمی رویم!" من جواب ندادم: "مامان، من فقط سوپ را می خواهم!" ("Piosto Khatsa Sup"). UV، گذر گذشت، اقیانوس اطلس (نادر یا برنج، گاهی اوقات در سگ کوچولو)، شما می توانید بیرون بکشید.

تظاهرات مسیحی

تغییر لباس قبل از خواب - جنگ. لباس برای رفتن به بازدید از عزیزان خود را - جنگ. قبل از غذا خوردن دست ها را بشویید - جنگ. "نه! نه nooo !!!

این نیز غیر منتظره است. پدر به اتاق رفت، از من پرسید؟ من فقط جواب دادم: "اعتراضات مسی"! Masya برای چند لحظه بلعیده، به من نگاه کرد، بر پدرش. سپس شروع به اعتراض به دو بار با یک انرژی دوگانه، با حس بدهی اجرایی بر روی صورت و نخود در چشم، - بازی آن را به بازی!

خیلی خسته بودم. من اهمیتی ندادم، من فقط می خواستم فقط لباس خواب خود را بپوشم. و من گفتم: "گوش دادن، ماسیا، اجازه دهید من برویم، و شما بعدا به شما اعتراض می کنید. ما دروغ می گوییم، من به شما می گویم، و اجازه بدهید به شما Aibolita احترام بگذارم، و شما آن را فریاد می زنید، من نمی خواهم Aibolita، آن را یادداشت می کند! بیا دیگه؟ "

نکته اصلی این بود که فراموش نکنید که او را یادآوری کنید، در مورد بازی، در مورد بازی و تقاضای اعتراضات در محل وعده داده شد.

این تقریبا بدون دردسر کار کرد. این، در بیش از نیمی از موارد است، و این، شما موافق، بسیار.

و فریاد؟

دختر فریاد زد، تقریبا به طور مداوم به نظر می رسید. به هر دلیلی، با هر گونه ابهام دهان را باز کرد و: "Aaaaaaaa!". نه ما و نه یک مرد همسایه زنده ماندن این دیگر نمی تواند. به خصوص هنگامی که، به دلیل فریاد، ما روز روز را شلیک کردیم.

دلیل جیغ می تواند هر چیزی باشد. آنها بازی می کردند و به دنبال دختر پشت صندلی بودند، بلکه تنها تحت صندلی بودند، در حالی که او پشت پاهای پدر پنهان شد. نمی توان موز را در پوست پشتی بسته کرد. آنها کودک را نه تی شرت قرار دادند و یا قاشق را به قتل رساندند (نه آن چیزی که او به سادگی به معنای آن بود). اپل رنگ نبود، و کتاب در این صفحه باز نشد.

یک سوال را در انجمن مادران بنویسید، زیرا که دو ساله شما فریاد می زند و صدها داستان مانند ما را دریافت می کند.

به طور خلاصه، ما مجبور بودیم صرفه جویی کنیم. جغدها - نه. خودش تنگ نشده بود و از بین نرفت. او ضعیف نشد، پس از فریاد "خاموش" نیست. فقط تکان داد و زندگی کرد اما می توان آن را در 20 یا 40 دقیقه خاموش کرد.

و ما گفتیم که اکنون لازم نیست فریاد بزنیم، ما در خانه گریه نمی کنیم، مادر من فریاد نمی زند، پدر فریاد نمی زند. و Masya فریاد نمی زند. داد نزن !!! اما ما به دریا می رویم، آنها فریاد می زنند (پس از آن در مسکو و نه حتی در روسیه زندگی می کردند). اما بیایید به تعطیلات آخر هفته برویم، و فریاد بزنیم.

هنگامی که آنها به یک مکان امن رفتند، بسیار مهم بود، به دختر یادآوری کرد که شما باید فریاد بزنید. لازم است. وعده داده شده است. Krychi، Masya!

و یک بار ... هنگامی که او پرسید: "مامان، و امروز ما به ساحل می رویم؟ من می خواهم فریاد بزنم! " چگونه در آن لحظه دخترم را افتخار کردم! و همچنین متوجه شدم که همه چیز، او به طور ناگهانی متوقف شد، او به طور ناگهانی - در یک شب - به یک کودک تبدیل شد.

والدین باید فرزندان خود را تحمل کنند

این یک تجربه قوی برای ما بود. ما آموختیم که به تظاهرات خارجی نگاه نکنیم، بلکه عمیق به رفتار کودک، اما برای آنچه که رفتار رفتار می کنند.

ما دخترم را نشان دادیم که ممکن است نگران نباشند که همه چیز تحت کنترل باشد. که ما قابل اعتماد، پایدار هستیم، که ما هر یک از نوسانات خود را تحمل خواهیم کرد. و در حال حاضر او از دوران کودکی خود ظهور کرد، یک شبه متوقف شد در مورد خود "Masya" صحبت کرد، و شروع به گفتن "من"، با ما با ما با پدرم تماس گرفت.

بحران "نه" گاهی اوقات اولین تظاهرات اراده کودک نامیده می شود.

اما این نخواهد بود. این تلاش ها به نوعی با احساس بیداری از جدایی از والدین، درک، احساس، تعیین مکان خود را در خانواده، محل جداگانه خود را. این آغاز بحران به اصطلاح 3 سال است - بحران خودآگاهی.

حالا دخترم پنج ساله است او به نظر می رسد در یک بحران دیگر - یاد می گیرد که خود را مدیریت کند، یاد می گیرد که خود را با احساسات و احساسات خود مقابله کند. و من دوباره برای او وقت ندارم دوباره مدل های معمول متوقف شد. من هنوز هم بین تغییر ذهن و بینش من سکوت می کنم.

دیروز من موفق شدم خوابم را به طور معمول قرار دهم، اما چه اتفاقی افتاد - یک تصادف یا در نهایت مسیر یافت شد؟ هنوز نمی دانم اگر این یک تصادف نیست، و بینش ما با او، من قطعا به شما در مورد آن می گویم. روزی هنگامی که من می توانم برای برخی از زمان و تمرکز ... روزی من می توانم بیرون بروم و تمرکز کنم. من به آن اعتقاد دارم

لیانا نودروشیلی، روانشناس مورد علاقه من، یک بار گفت: "والدین باید فرزندان خود را تحمل کنند." به نظر می رسد که این بسیار عمیق و بسیار زیاد است. کودکان رشد می کنند و نمی توانند همیشه با آنچه اتفاق می افتد کنار بیایند، آنها همیشه نمی توانند خود را بدون کمک خود تحمل کنند.

سپس ما باید با ما کنار بیاییم، باید مقاومت کنیم. فقط، ما به آنها کمک خواهیم کرد که از طریق بحران های رشد بروند و فرزندان طبیعی، کافی، ناز، که شما حتی می توانید مذاکره کنید، تبدیل شوید. تا بحران بعدی و تا زمانی که آنها بزرگسالان شوند. و آنچه آنها بزرگسالان خواهند شد - بالغ یا نه خیلی زیاد - بستگی به این دارد که آیا ما می توانیم آنها را مقاومت کنیم یا نه.

تصویر: Shutterstock

ادامه مطلب