سومین بار در کلاس اول. یا به عنوان یک pics.ru ستون دار تصمیم به تبدیل شدن به وزیر آموزش و پرورش

Anonim

خوک

این سقوط، ما متوجه شدیم که ویکا Samsonov مورد علاقه ما (VIKETZ) تغییر کرده است. در نگاه خود نوعی از درد درمان شده را حل کرد. پس از این ستون مدرسه، ما درک کردیم که چرا. پیدا کردن و آنچه شما هستید، مادر آموزه های عذاب در گوشت چیست؟

7:40

هفت چهل یک آهنگ یهودی نیست، هرچند او در ساعت زنگ دار من ایستاده است. ساعت زنگ دار در ساعت 7:40 صبح تماس می گیرد، لازم است به مدرسه بروید. من سومین بار در یک ردیف به مدرسه می روم. خوب، من می روم ... تغییر، sobbing. برای یک چیز، من مدرسه را دوست ندارم و هرگز قادر به عشق نیستم. نسل سوم در خانواده ما به صبحانه می رود با کلمات "من این مدرسه را سوزاند و همراه با او، که صبح در ساعت 7:40 آمد!" من هر بار که من با من نرفتم قسم می خورم فقط در مورد، پس از همه، تکرار مادر آموزش است. و من مادر مادر هستم من می توانم در ساعت 7 بعد از ظهر به رختخواب بروم، اما اگر صبح روز 7 صبح به دست بیاورم، خواب کافی ندارم. من تمام روش ها را امتحان کردم و آنها کار نمی کنند. با کودکان نیز کار نمی کنند.

آیا شما موفق به طور کامل از آزمون ریاضیات اجتناب کنید؟ بر روی آن ظاهر می شود و پاک می شود. بیدار شدن از خواب، اما با یک twos. من مدیریت کردم. من همچنین توانستم در جلسه والدین به خواب بروم. شیوه نگرانی ها به مخاطبان هر سن در میان معلمان، عجیب است. من از صندلی سقوط کردم، همه چیز آشکار شد، درست به عنوان کودکان، من شرمنده بودم. من بزاق را پاک کردم و فکر کردم دقیقا دقیقا مطالعه کردم، زیرا من خسته شدم و می خواستم بخوابم.

من تمام جاده ها را به مدرسه هدایت می کنم. من در هر جهت ترک می کنم، اما ابتدا به مدرسه تبدیل می شود. من برای برخی از زمان ها احمق هستم، فریاد می زنم، قسم می خورم و از آنجا ادامه می دهم. این یک Autopilot است. برای تقریبا 30 سال من صبح در این راستا حرکت می کنم و هیچ تعطیلاتی، هیچ حرکت، آب و هوا، آب و هوا و حتی اگر خوابیدم - همه چیز تغییر نمی کند. Shkoolaaaa، من به شما می روم !!! پس از مدرسه، من به رختخواب میروم و دوباره به مدرسه می روم. چگونه می توانم آن را دوست دارم - نمی دانم!

21:00

معمولا، در این زمان، کودکان به والدین اعتراف می کنند که فردا به مدرسه باید به مدرسه برسد، گزارش با عکس های رنگی و کیک های چای. (از جانب)

- مامان، و ما نیاز به قرعه کشی سه خوک فردا!

در این لحظه، والدین من را درک خواهند کرد، گرداب ها از افکار بسیار سانسور شده در سر قرار نگرفته اند. من دندان هایم را فارغ التحصیل کردم و پرسیدم:

- و به دوختن Budenivka و ایجاد یک پرنده برای فردا نیازی به شما نیست؟!

پس از جمع شدن خشم خود و تمام اراده خود را در مشت، من نشستم تا "سه خوک" را قرعه کشی کنم.

درک اینکه نقاشی باید کدر باشد، من تمام توانایی های هنری من را در یک مکان گیر کرده ام و سه بیضی شکل دادم، سه سر، سه پاشنه به شکل سوکت ها، پاها، قلم ها، سه خوکچه طرح دار در پس زمینه، رنگ خوک ها با مداد صورتی ، و نتیجه پسرم و من راضی شدم.

نقاشی تحویل داده شد، کودک خوانده می شود، همه چیز به نظر می رسد خوب است اگر ادامه داستان در مورد "سه خوک" وجود داشته باشد.

یک جلسه والدین وجود دارد، گفتگو به نقاشی های کودکان، به طور ناگهانی به دست معلم می آید، شاهکار ما با سه پرتو صورتی با سوکت های چهره شاد ظاهر می شود و او فریاد می زند:

"اما این !!! آیا به آن نگاه می کنید؟ آیا ممکن است خوک ها را قرعه کشی کنم؟ آنها (توجه!) آناتومیک نیست !!! چرا آنها دو پا ایستاده اند، و نه در چهار ؟؟؟ !!!

در اینجا من نمی توانم آن را تحمل کنم و همه چیز را در مورد آناتومی خوک ها و آناتومی انسانی به همه چیز داده ام، فقط در صورتی که او قطعا در راه برخی از اندام ها از دست ندهد.

من به جلسات نمی روم، من عصب دارم.

اتاق خواب برای hummingbird

اگر شما با معلمان خوش شانس هستید، پس خوش شانس باشید. اگر نه، مدرسه تئاتر پوچ است. در ارتش، چمن را در یک رنگ سبز رنگ کنید، و در کلاس ما، این کارگاه کودکان نیمه واگن را با تماس های مدرسه قدیمی و دفع کرد و گفت که مدرسه نیاز به پیچ دارد. 2 درس کار مارتیش. یک مرد یک مرد نیست اگر او مدفوع ساختمان را تسلط نیاورد! مدفوع بدنام کجاست؟ به جای توستر - یک پرنده. Buncher که در آن Hummingbird می تواند مناسب باشد.

گزارش هایی که هیچ کس از والدین خود نمی خواند، برخی از اشعار هیولاها، اما اشعار خوب وجود دارد. من با صدای بلند، با قلب، "راه آهن" Nekrasov، پسر با لذت گوش می دهد و او به یاد می آورد! پاییز خوب، سالم، کج، هوا از نیروهای خسته خسته است ... ما اشعار خوبی را در مدرسه آموزش داده ایم، و من هنوز آنها را به یاد می آورم، هرچند من بدتر از همه در کلاس درس مطالعه کردم. اما اکنون آنها یک دین دارند که فرزندان تمام ادیان موجود به همان اندازه نفرت دارند.

پسر ارشد به خوبی مطالعه کرد، اما تقریبا چیزی را از ادبیات به یاد نمی آورد. جوانتر هیچ چیز را به یاد نمی آورد. اما کیف پول جوان نمی تواند نه من و نه بزرگتر را افزایش دهد. هیچ پایان نامه ای در زبان روسی، ادبیات و ریاضیات، خریداری شده و منتشر شده توسط تصاویر چاپ Nimble وجود دارد. من به طور فزاینده ای بچه ها را به مدرسه می روم با چمدان ها در چرخ ها. چمدان بیشتر و بیشتر دانش کمتر است. و من ... من خودم را باور نمی کنم: من می خواستم به یک معلم تبدیل شوم. به نظر می رسد که آنها برای من جالب هستند. و بهتر - وزیر آموزش و پرورش بلافاصله. وای، من پس از آن !!!

همچنین ببینید

چگونه مقاله نویس ما بر روی "حکم مد روز" ناامید شد، زیرا ستون ما در IKEA جان سالم به در برد، به عنوان ستون شناس ما طبقه بندی شده بود که آیا مقاله نویس ما با Vovan، 25 سانتی متر آشنا شد.

ادامه مطلب