درباره کی

Anonim

هنگامی که چو جوان در حال فرآیند دانش دنیای شکسته است - وقت آن است که بگوییم "بنابراین! eprst چرا روی تصویر زمینه قرعه کشی می کنید؟ خوب، توقف! " و در یک وضعیت والدین سختگیرانه بلند شوید. شما به ما می گویید - چرا فریاد می زنم؟ بگذار او بداند. اجازه دهید او را قرعه کشی کند اجازه دهید آن را رشد، در پایان به پایان! و ما می گوییم شما فقط این داستان را بخوانید.

هنگامی که من یک دختر را به دنیا آوردم، نام او Zlata بود و او هر چیزی را که چیزی اشتباه می کرد، قول داد. عادی، به طور کلی، کودک، مشاعره خورد. احتمالا، به مشکوک بودن مشکل در حال حاضر یک و نیم یا دو سال بود، زمانی که Zlata شروع به قرعه کشی کرد. نه، همه بچه ها دوست دارند قرعه کشی کنند تفاوت در مقیاس است. آپارتمان یک خوابه به معنای واقعی کلمه توسط نقاشی دخترم دفن شده بود، علی رغم این واقعیت که من هر هفته آنها را بارها و بارها پرتاب کردم.

در سه سال، زلاتا برای خودش را برداشت. تن از Confetti انسان ساخته شده و منحنی های ناشناخته از ارقام به نقاشی اضافه شد. به نحوی ما چای را نوشیدیم و وقتی Zlata نزدیک شد و یکی از ارقام را در مقابل ما قرار داد، صحبت کردیم. پس از آن، او تقریبا رفته بود، به خوبی مراقب بود و زیبا و شروع به نگاه به واکنش ما.

روی میز بین فنجان یک نشانه کاغذی قرار می گیرد. فقط نشانه ها و حروف دیگر نیست.

این غیرممکن بود که این را اشتباه بگیرد. همه ما بزرگسال بودیم و صدها بار دیدم. این یک رنگ بنفش اشباع شده بود و در توپ به طور تصادفی قرمز، مانند سپیده دم یا آن هنوز قرمز وجود دارد. این چیزی شبیه به این است:

kij

- این شما، مامان! - گفت: Zlata، منشور منتظر تحسین فریاد می زند.

- چی هست؟ - من عصبی پرسیدم

- رز، مامان! فقط من یک فلفل سبز نداشتم

یکی دیگر از زمان های من مجبور شدم نوعی از Halnke را انجام دهم، که من واتمن را خریدم (حتی نمی خواهم بپرسم، من خیلی جوان بودم و به عنوان من می توانستم زنده بمانم). واتمن به طور مرموز ناپدید شد من به فرزند رفتم و اشتباه نکردم با استفاده از جدول تختخواب پدر با ابزارها و نشستن در میان سخت افزار و کفش های کاغذی براق، دختر سه ساله من با خوشحالی در دستان خود، به وضوح از واتمن من ساخته شده است. بر روی فرش از superclones superclones لوله ضعیف بسته شده است.

- مامان، نگاه کنید، من یک جارو برقی ساخته ام! او فریاد زد، بلند کردن به هوا چیزی شبیه به یک بشکه با کوزه های چسبیده در طرفین. - او یک لوله دارد، او را به جلو گذاشت!

Zlata در جایی فشار داده شد، و یک لوله واقعا از جاروبرقی پیش رفت. او به من زد، به طوری که من به طور غیرقانونی فکر کردم - نشانه با او، با واتمن، چگونه، چگونه دختر من در مورد این فکر کرد؟!

پس از آن، ما چتر های باز و بسته بندی کاغذ، کابینت های عروسک، دایناسورهای مسطح را با پاهای متحرک تعیین کردیم و خدا می داند چه چیز دیگری است.

علاوه بر این، البته، بیشتر رفت. نه، احتمالا، مانند دختر هنرمند، نوه هنرمند، خواهرزاده هنرمند و پسر عموی هنرمند، من نباید بسیار شگفت زده شوم، اما من یک کاسه سیایا داشتم. من امیدوار بودم که فرزندانم جارو کنند. اما، ظاهرا، من در زندگی گذشته عالی بودم.

دختر عاشق شد تا رنگ ها را در جستجوی برخی از سایه های فوق العاده ترکیب کند و علاقه مند به خواص سطوح مختلف به عنوان بوم شد. من به مهد کودک در یک آپارتمان قابل جابجایی رفتم و تصاویر پس زمینه سفید جدید را در کتیبه های چند رنگی "Zlata" پیدا کردم - هنرمند جوان آموزش دیده برای امضای شاهکارهای. شاهکارهای خودشان با یک کارشناسی ارشد صاحبخانه تزئین شدند. بدون استفاده از کاغذ. مجله ها باید در مورد نقاشی یا مدل سازی خریداری شوند. ابعاد مدل های کودک هرگز راضی نیست، و سپس او سپس گزینه های بیشتری را قطع کرد و حتی بخشی از آن را متحمل شد. برای رفتن به شب در توالت و نه صدمه زدن به یک اکسید کاغذی و یا برخی از طراحی های عجیب و غریب دیگر آن را به طور قطع غیرممکن بود. بدون مداد رنگی، پاستل، مداد و ذخایر کاغذ، غیر ممکن بود خارج شدن از خانه. هنگامی که یک نقاشی آکادمیک داوطلبانه به دخترش رسید، او شروع به خواب با او کرد، خوردن و پیاده روی کرد. هر خروجی از خانه - با یک کودک که شکوفایی تلمود تقریبا بدون ارتفاع و تفکیک از Natuga - تبدیل به یک شاهکار. تلاش برای گرفتن تلمود منجر به عواقب وحشتناکی شد، بنابراین من یک شاهکار را انتخاب کردم.

معلمان در مهد کودک، با توجه به من، با اضطراب گفتند که Zlata اسکلت های انسانی و مردم را در زمینه می کشد. و آنها از پلاستیک بیشتر خواسته بودند، زیرا صنایع دستی دخترم با جزئیات، مقیاس و فورا ذخایر پلاستیکی خزانه داری را از دست دادند. به هر حال، مردم در زمینه Zlata نه تنها کشیده، بلکه Lepila. "Anastasia Pavlovna، شما می دانید، چند متر از روده در یک نفر پنهان است!"

در حال حاضر قبل از مدرسه، دختر دنیای اسباب بازی های نرم را برای خود کشف کرد، و من دوباره اتفاق افتاد که درباره Kie به یاد داشته باشم، زیرا پایه های الگوی زلاتا به تدریج آموخته شد. برخی از دم ها و اندام ها عجیب بودند. با این حال، مربیان، و سپس معلمان دیگر نگران بودند.

- آیا می دانید که او فقط حیوانات مرده را میگیرد؟!

من هنوز نمی دانم که آیا یک گربه مرده در یک قفسه در یک مهد کودک نشسته است، یک خفاش مرده، یک خفاش مرده و یک کین مرده ناشناخته است. به غیر از این نمونه ها که آنها به دوستان جوان به شادی والدین خود تقسیم می شوند.

- احتمالا این نشانه ای از افسردگی است. لطفا روانشناس کودک را نشان دهید!

من، با این حال، دقیقا می دانستم که این نشانه ای از صندلی های طولانی در هنر انحرافی است. به من بگویید متشکرم که پس از او او تنها حیوانات کوچک مرده دوخته است. هنر آماتور مدرن، شما می دانید، نه برای عصبی.

الله، خلاقیت کاغذ، علاوه بر این، نه تنها رها نشده بود، بلکه شروع به مبارزه با مقیاس آنها کرد. ارزش حرکت به فروشگاه بود، و یک اسب کاغذی غول پیکر در خانه یا جشن بنفش اژدها کشف شد، به شدت توسط پنجره های پنجره اشغال شد و بچه ها یکدیگر را در شمع های کاغذی پیچیده و ضرب و شتم بر روی کلاه ایمنی کاغذ با سوراخ با سوراخ شمشیر همه چیز در اطراف خمیر، جابجایی جابجایی و بویایی.

خوشبختانه، کودکان یک بار به نوجوانان رشد می کنند، و نوجوانان ناگزیر به کامپیوتر می روند. در حال حاضر شعار دوازده، آن را در همه جا با یک تبلت می رود، و در قرص او هفتاد و هفت اسکن اسکن کتاب در مورد نقاشی، برنامه 3D و هزاران ORCS و الف ها شبیه سازی شده است. به نظر می رسد حتی زنده است. و من امیدوارم که به هیچ کس نباشم

ادامه مطلب