خوب، خوب، همه فهمیدند که ما در جهنم برای استمناء نخواهیم بود. شاهد عینی وجود نداشت. همه دختران و پسران آن را انجام می دهند، عمو و عمه نیز، حتی مادران، پدران، پدربزرگ و مادربزرگ، شاید اگر شما گره نزنید و تخت را در کشور شنا نکنید. از آنجا که گرفتار نیست - نه Onanist! اما در اینجا داستان هایی از کسانی است که گرفتار شده اند.
لذت خوراکی
من 14 ساله بودم. به یاد داشته باشید، من در آغاز یک "جلسه بسیار سرد" با یک مسواک الکتریکی بودم، چگونه ناگهان پدر وارد اتاق شد. من چیزی را پیدا نکردم، بنابراین چشمانم را بست و بسته شدم: "بیرون بیایید". سپس من شنیدم او را ترک کرد و زمزمه کرد با صدای بلند: "خداوند، من امیدوارم که مسواک من نیست!" در حال حاضر او قلم خود را به طور جداگانه نگه می دارد و به فنجان کلی نمی رسد.
تبریک می گویم! این موز است!
من حدود 13 ساله بودم و من بسیار کنجکاو بودم. اطلاعات بود، اما نحوه اعمال آن، من نمی دانستم. به طور خلاصه، "لذت بردن از لذت"، من در یک موز پخته قرار داده ام. و نیمی از موز در من باقی ماند. و من تا به حال، تقریبا "تولد" بخش گیر کرده است.
شمشیر
آیا می دانستید که اسپرم در نور ماوراء بنفش روشن می شود؟ در سن 15 سالگی به من شناخته شد، زمانی که ما با دوستانم بودیم.
یک بار در حمام
من 11 تا 12 بودم و من فقط فریبندهای خود رضایت را کشف کردم. بهتر بود که در حمام اتفاق افتاد. من چیزی را در مورد نفوذ می شناختم، بنابراین تصمیم گرفتم که عاطفه بیشتری در فضای باز داشته باشم و با کلاه از شامپو تلاش کنم که به شدت عمیق تر نفوذ کرده است. من نمی توانم خودم را بیرون بکشم. بنابراین، در یک وحشت و اشک عجله به مادر. چهره او منحصر به فرد بود: آن را ترکیبی از ترس، انزجار، خیانت و در عین حال سوال "آیا شما دقیقا فرزند من است؟". برای حدود پنج دقیقه، او کلاه را از من گذاشت. از آن زمان، رابطه ما بسیار قوی و بستگان است.
Guacamole برای همه
هنگامی که من Guacamole را برای یک پیک نیک دوستانه آماده کردم و بعد از اینکه من خلپنو را اضافه کردم و پخت و پز را به پایان رسانده بودم، تصمیم گرفتم کمی تنش را بازنشانی کنم. هه واژن تقریبا بلافاصله آتش گرفت. این که آیا من باید بگویم که من پیک نیک را از دست دادم و تمام وقت را در حمام سرد صرف کردم، و زمانی که من به هر حال من بسته را با یخ در Pubic نگه داشتم.
عنکبوت
من از اتصال لذت می برم و در یکی از این لحظات، برادر کوچکتر وارد اتاق من شد. من مجبور شدم به مدت زمان بسیار طولانی توضیح دهم.
علامت خونین
من 11 تا 12 ساله بودم و وقتی به پایان رسید، در رختخواب رفتم، خونم را روی انگشتانم دیدم، فکر کردم خودم را فلج کردم. معلوم شد، این اولین ماهانه بود.
دست راست قانون
وقتی که من در کالج بودم، من را به دوستانم فرستادم تا دوستانم را ببینم، من نمی خواستم به پا بروم، و من به همسایه رفتم تا از او بخواهم که من را بر روی ماشین پرتاب کند، و در آن زمان تحت این سریال قرار گرفت " قانون و نظم "در آن زمان.
رویاهای مرطوب
من یک بار برای این کسب و کار در کف حمام روشن شدم، زمانی که ناگهان وارد مادرم شدم. سپس صبح او گفت که او رویای بسیار عجیب و غریب داشت.
درس هنر
ما یک مرد عجیب و غریب در درس رسم داشتیم، که تمام وقت دست خود را تحت میز نگه داشت. به نظر من عجیب و غریب بود و من روی میز کشیدم. این شخص ترسناک بود و از شریرینا شکسته از کلاس فرار کرد، اسپرم همه را در راهرو آبیاری کرد. معلم هیچ وقت متوجه نشد تا زمانی که همه شروع به فریاد زدند.
توجه داشته باشید
من مدرسه را به یاد داشته باشید که بیمار است. برای چهار ساعت من 14 بار انجام دادم، تقریبا تا زمانی که خون رفتم، تقریبا پیچ خورده است. مادر باعث آمبولانس شد و من را به بیمارستان برد.
عجله نکنید، Granddu
وقتی مادربزرگم به طور ناگهانی وارد شد، به آرامی در اتاقم کار می کنم. او به معنای واقعی کلمه به من نگاه کرد، هرچند به نظر من این ابدیت بود. و سپس گفت: "آه، متاسفم، عجله نیست." و بیرون آمد ما هرگز آن را به یاد نمی آوریم.
رفتار خوب
دوستان من همیشه با من تماس می گیرند و فقط زمانی که من خودارضایی می کنند، به جایی تماس می گیرند. و من فقط درست است: "خب، چی؟ من با این کسب و کار مشغول هستم. " و آنها بلافاصله در پاسخ: "و پس چرا تلفن را گرفت؟!" خوب، من نمی توانم به تماس پاسخ دهم.
ویدیو خانگی
به طور خلاصه، هنگامی که خودم را در نوار ویدئویی خودم معرفی کردم. من به یاد نمی آورم که کجا او می رود. ظاهرا، به نحوی مورد استفاده قرار گرفت، هر کسی رونویسی کرد. و پس از آن، 10 سال بعد، همسر من تصمیم گرفت تا ویدیو خانگی را شگفت زده کند. همه گیر کرده و شروع به تماشا کردند. و در وسط ویدیو، ناگهان در "چسباندن چسباندن"، من با یک عضو از پیشرفت به نظر می رسد. چهره و مهمانان مادرم برای توصیف دشوار است. من هرگز به سرعت از خانه فرار نکردم
منبع