"زن، این آب نیست!" تند و زننده که ما در بیمارستان برخورد کردیم

Anonim

بدنیا آمدن.

فوریه 16 در ارتدکسسی - روز آنا روز در حال رشد، یک زن سالخورده است که ماریا را با یک عیسی تازه متولد شده ملاقات کرد و چیزهای زیادی در مورد او و یک کودک گفت.

متأسفانه، در بیمارستان های ما اغلب در اطراف کلمات "بسیاری از خوب" ضروری است برای قرار دادن نقل قول. به نظر می رسد احساس عجیب و غریب. یک زن که تولد می دهد یا تنها تولد یک کودک را به وجود می آورد، معمولا بسیار آسیب پذیر است و در مقابل سیستم به نظر می رسد که او همه چیز را انجام نمی دهد. در این مرحله، بسیاری از کلمات که او باید در مورد خود بشنود، و درخواست تجدید نظر که با آن مواجه است.

ما داستانهای واقعی را در مورد آنچه که بسیار توهین آمیز به یاد داشته باشیم، جمع آوری کرده ایم.

به نحوی خودتان

ما به شدت خوش شانس بودیم که ما یک دختر زایمان را در بخش داشتیم. اگر آن را برای او نبود، ما نمی دانیم چه باید بکنیم ... در تمام سوالات، یک پرستار وظیفه پاسخ داد: "در حال حاضر من هر یک را می گویم! شما چهل، و من تنها هستم آیا شما بروید! "

جهنم

من از پشت سرفه در بخش آسیب شناسی زنان باردار، در بخش، که در آن سه زن در حال حاضر دروغ می گویند ... هر کدام از آنها کودک را از دست دادند. شخص ساده و معصوم تنها با من بود! هنگامی که آن را تغذیه کرد، سه جفت چشم سوزانده شد، از مادران غم انگیز از مادران غمگین دیدند و فقط یک کابوس بود. آنها سینه های کامل شیر داشتند و هیچ فرزندی نداشتند ... من هیچ حرفی برای توصیف استرس در بخش ندارم. جهنم بود و برای آنها، و برای من.

برخی از تربیت بدنی پزشکی

born3

از طریق یک بخش سزارین بریزید. قبل از تخلیه، فلوئورسم شوهر، که من حتی پس از پذیرش ارائه کردم. ما پس از عمل در طبقه سوم بدون آسانسور رانده شدیم. معلوم شد که من به این قطعه کاغذ در اتاق کنار آنها نیاز داشتم و آنها را شخصا به ارمغان می آورم.

تحویل به Troykova

در تخلیه کودکان، پرستاران لباس، و فرزند من برداشته شد، تحت بازو قرار گرفت. سر بر وزن خشن بود. من با فریاد فرار کردم تا از بین برود.

زن، و ما یک تکنیک داریم!

من به زور کاشتم، علیرغم این واقعیت که من به طور کلی تغذیه با شیر مادر بود، به دلیل بسیاری از عملیات پستان، غیرممکن بود. پس از سزارین، بلافاصله همانطور که از احیای ترجمه شده است، زیارت هر کس شروع به کار کرد، از پزشکان به دهسال سالگی به یاد داشته باشید قفسه سینه من. من برای اولین بار مقاومت کردم، و سپس نیروهای تنها به پایان رسید. به عنوان یک نتیجه، من به سختی به خانه رفتم، من یک سینه آبی داشتم، درد، که من نمی خواستم لاکتوستاز را زنده و وحشتناکی کنم. در قرص از شیردهی در بیمارستان زایمان، آنها حاضر شدند: "اختراع نکنید"، هرچند پنج زخم بر روی قفسه سینه برای چشم غیر مسلح قابل مشاهده بود. سپس چند مامولوژیست تایید کرد که من را مجبور به تغذیه کردم.

چرا باید چیزی بدانید؟

وقتی که من یک کودک را به دنیا آوردم، به من گفته شد که به دلیل خروج از آب در یک کودک، عفونت و آن را به نئوتولوژی در بخش دیگری از شهر منتقل می شود. آنها ترجمه را به روز بعد برنامه ریزی کردند، زیرا آنها در وانت های ناخوشایند مانند گازلز گرفته شده بودند، و در آن روز هیچ مکان وجود نداشت - من در شب تولد دادم. "فردا تو را بگیر در شب در یک وینگ جداگانه سرد خواهد شد. " صبح روز بعد برای نشان دادن یک کودک، آنها پاسخ دادند که او نبود ... چه اتفاقی برای من افتاد، توصیف آن دشوار است. من تصمیم گرفتم که او از این عفونت یک شب فوت کرد. و معلوم شد که کودک دیروز گرفته شد و فقط من را دوست نداشت ...

درز

در محوطه ما شش ساله هستیم، یکی منتظر دوم است. ترسناک از سزارین اول. مذاکرات: Caesarili در 7 نوامبر، چند سال پیش، دکتر مست بود. او به طرز وحشیانه نگه داشت، سپس فیستین بود. و هنگامی که او انجام داد، او وظیفه داشت و به او نگاه کرد. از او می پرسد: "و چه کسی این کار را انجام داد؟" بی صدا.

پنجاه پنجاه

متولد 1

من با بیهوشی بسیار خوش شانس نبودم. تولد در شب آغاز شد، فشار به شدت از درد پرید. آنها بیهوشی اپیدورال را ارائه دادند، آنها گفتند که فشار به هنجار بازگشت، و من موافقت کردم. بیهوشی خواب آلود آمد، به سرعت سوزن را در پشت خود گرفت و سمت چپ بود. من نمی دانم چگونه او را انجام داد، اما دقیقا نیمی از بدن اذعان شد. ترک کرد. در سمت راست، آن را با تشنج دردناک است. سپس او دوباره نامیده شد، و او دوباره تنها نیمه چپ بدن را تصدیق کرد. و سپس ... من فراموش کرده ام که سوزن را از من بیرون بکشم، آن را قبلا پیدا کردم زمانی که من پس از زایمان در یک گاو بود. و هنگامی که از خودم پرسیدم وقتی که سوزن برداشته شود.

و من اپیزیوتومی را تهیه کردم و تصمیم گرفتم ضمیمه کنم، برش برش. آنها یک پسر تازه متولد شده را در قفسه سینه قرار دادند و گفتند، آنها می گویند، شما در گوش خود نخواهید گرفت. 30 دقیقه به طوری که من حتی پراکنده نشدم، به طوری که کودک را ترساند.

خوب؟

من با آب های سپرده شده در 33 آورده شدم. در پذیرش، من با یک پرستار با کلمات ملاقات کردم: "چه؟ نگران نباشید؟ "

پس از زایمان پس از درمان پس از اپیزوتومی، برای درمان جوش، اما فراموش شده بود. در برخی مواقع، من خودم برای پردازش و دستورالعمل ها آمدم، زیرا مجبور شدم برای خودش به خانه خودم مراقبت کنم. "و دقیقا دقیقا درز هستم؟" من پرسیدم. پرستار پاسخ داد: "و کجا می دانم؟" خوب، که من به قافیه جواب ندادم، چنین اطلاعاتی داشتم و بدون آن.

زن چه چیزی را درک می کنید

تهدیدی برای سقط جنین، تولد زودرس وجود داشت. SOOH بر روی دهانه رحم قرار گرفت. من در حفظ نگهبان بودم در 32 هفته من آب را نقل مکان کردم. من گفتم و شنیده ام: "زن، این آب نیست. این thrush است! " به نظر می رسد که تشخیص آب و ترسناک دشوار است! "اسمیر را بردارید، در روز دوشنبه نتیجه ای خواهد بود." در همین حال، شنبه، بر گردن درز، من خودم رو به رو نیست. من تحت پوشش قطره قرار گرفتم - آسان نیست که افشا کنم، اما برای مبارزه به طوری که من در این تغییر به دنیا نمی آید. بعد از آن، سرش را برداشت، به طور فوری شروع به شلیک کرد. آنها در یک پیش پرداخت قرار دادند و من به طور خاص به زایمان زیادی می رسانم ... و من نمی توانم هر کسی را صدا کنم. سرانجام، پرسیدم که من همینطور بودم و چرا موی من برداشته نشد. آنها گفتند که من مدتها قبل از زایمان بودم، اما یک ماما نگاه کرد و دید که قبلا رئیس کودک صعود می کرد. "در حال اجرا روی میز!" بنابراین، با یک سر متولد، من روی میز گذاشتم. سپس ده روز در IVL و بسیاری از چیزها وجود داشت. در حال حاضر در دختر فلج مغزی.

قدم زدن

Born2

هنگامی که من برای اولین بار تولد دادم، در سال 2002، من با مبارزه از طبقه ی سیزدهم به پا به رودزال فرود آمدم. خیلی ترسناک بود.

درست به اندازه کافی اینجا

دروغ گفتن در پاتولوژی با اولین فرزند. مشکل - ژستوز اواخر زنان باردار بود. فشار، پروتئین در ادرار، تورم. رئیس بخش (و در همان زمان جراح)، خانم یک مجموعه نسبتا بزرگ است، هر بار که به بخش می رود، به من گفت که با ضخامت من نمی توانید هر چیزی را بخورید (نقل قول)، زیرا چربی های من است یک کودک و به همین ترتیب برای چشم. این به رغم این واقعیت است که برای کل بارداری که اولین چیزی است که دوم، من در منطقه 7-8 کیلوگرم به دست آوردم.

و شما حکومت کردید

هنگامی که من در سال 2008 در پسرم تولد دادم، همه چیز به خوبی رفتم تا زمانی که در تختخواب در بخش خوش شانس بودم. صندلی چرخدار خارج از تخت بود، من نمی توانستم صعود کنم، و سودشوکا ناگهان با صدای بلند، به شدت تبدیل شد و از من بترسید. مانند، من دست و پا گیر و هر گونه، اغلب مات. من شنیده ام اما پس از زایمان خسته شد، زمانی که، زمانی که، در نهایت، من با عبور از بدن خودم رسیدم، فقط خوابیدم.

خوب، یک دختر!

متاسفم برای جزئیات ظریف، ما همه پس از زایمان به ملین دادیم. همزمان. با یک، متاسفم، توالت به بخش و عدم امکان فرود در جایی دیگر. برای تحمل پس از زایمان، به نوعی خیلی زیاد نیست.

P.S.

کسی به این داستان ها می گوید: و هر کس تولد می دهد. اما زمانی که ما این مقاله را برای هر یک از داستانهای تکان دهنده آماده کردیم (و قبل از اینکه شما فقط بخشی از آنها بود - فقط بخشی از آنها بود) ده داستان و پاسخ های مشتاق به دست آمد: "متاسفم، اما من نمی توانم به چیزی کمک کنم، پزشکان و کارکنان کاملا کمک می کنند درست با من "

بنابراین اگر چیزی شبیه داستان ها برای شما اتفاق افتاد، این "همه چیز خوب" نیست و نه "همه چیز به زودی تولد". بد، نادرست، شر بود و شما حق دارید که خشمگین، تکان دادن، به یاد داشته باشید، به یاد داشته باشید. ناراحتی طبیعی نیست

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب