آیا مهاجر آسان است؟ آلیس: از روسیه در ایالات متحده

Anonim

در نیمه اول قرن بیستم، سیاره شسته شده توسط امواج مهاجرت. در نیمه اول قرن بیست و یکم، امواج مهاجرت همچنان به ریختن سیاره ادامه می دهند. مردم به دنبال همه چیز هستند و به دنبال یک لوب بهتر هستند.

PICS.RU در حال حاضر در مورد زنان صحبت کرده است که از روسیه و اوکراین به بلغارستان زندگی می کنند. این بار ما داستان زن روسی را منتشر می کنیم که ایالات متحده را انتخاب کرده است.

من هرگز از رفتن به خواب نرفتم

جالب ترین چیزی که من حریف مهاجرت بودم. با توجه به تبادل به اصطلاح معلولین، تجربه سفر به فیلم در اتحادیه را تجربه کردم (ما در خانواده های خارجی زندگی می کردیم، سپس آنها با ما هستند). احساس بیگانگی تمام دو هفته در کشور شخص دیگری اجازه نداد. بلافاصله روشن شد که من نمی خواستم برای همیشه زندگی کنم و نمی توانم. من همیشه علیه نگاه کردن به مکان های جدید نیستم، اما این یکسان است.

6 آوریل 1998 تعداد مجله "commer" را با یک کتیبه تحریک آمیز "Valim از اینجا" می برد. و آنجا - انتخاب داستان هایی در مورد چگونگی برنامه نویسان ما به کار خود در ایالات رفتند. با آدرس ها و فک ها، آنچه که نامیده می شود. جالب بود که خواندن - نه از نقطه نظر مهاجرت، بلکه از دیدگاه آنچه که تجربه جدیدی در مردم اتفاق افتاده بود.

و سپس به عنوان هدف: اوت، فروپاشی روبل، با آثار درز، جایی که آنها پرداخت، پرداخت به نرخ دلار خود را، به نظر می رسد حقوق به نظر می رسد 2-4 بار است. و جایی از ماه نوامبر، FIDO آشنا شروع به ترک یکی پس از دیگری می کند. ایالت ایرلند، نیوزیلند و استرالیا راهنمایی اصلی هستند.

من یادداشت ها و گزارش های خود را خوانده ام و متوجه شدم که من علاقه مند به خواندن در مورد آمریکا هستم

به این معناست که کشور من به من علاقه مند است. اولا، شوهرش آسان تر است که یک شغل پیدا کند، دوم، هیچ امتحان و نقاط، همانطور که در استرالیا و کانادا وجود ندارد، به طور متوسط، کشور بزرگ، متنوع است، بسیار متنوع است، بسیاری از شما می خواهید با چشم خود را ببینید. Niagaru وجود دارد، Grand Canyon، هر دو اقیانوس ... اما چگونه به حرکت؟

گزینه های مختلفی در نظر گرفته شد: یک شوهر می رود، زندگی می کند، زندگی می کند به همان اندازه از لحاظ اقتصادی، درآمد کسب و کار در دختر آپارتمان، و ما با چند بار در تعطیلات به کودکان می رسند، یا ما با هم می رویم، پس باید برای این واقعیت آماده باشید به عنوان مثال، من حقوق خود را برای کار نخواهم گذاشت. چنین ویژگی های ویزای کار است.

و - اگر بچه ها بروند - بیشتر در مورد پس انداز وجود ندارد، شما باید یک آپارتمان را در یک منطقه با یک مدرسه خوب اجاره کنید. من از چنین سوالاتی پرسیدم که مردم، به نظر من، زیر میز افتادم. و جایی که زندگی می کنید، و چه چیزی، و چقدر جوراب کودک در فروشگاه (!).

هنگامی که یک پیشنهاد واقعی از شیکاگو در سال 2000 ظاهر شد، من شروع به درخواست در مورد مافیا کردم. Fidoshniki-Chicaggers Rzhali در حال حاضر در صدای. "آره، نشستن در ترانشه ها و ساقه آن، آوردن Kalash و کارتریج های تصادفی!" - آنها به من جواب دادند

آوانگارد شوهر رفت

او مجبور بود بلافاصله شروع به کار کند و ما را برای بلیط به دست آورد. و ما به آزاد کردن آپارتمان مادر در قانون، از شر مبلمان، اتومبیل ها و جمع آوری بیشتر لازم بود. ضروری ترین ساخته شده بود به baula چکرز "رویای پوشش".

مجموع 10 بولف آمد. شوهرم با یکی ترک کرد دهم یک مانیتور جدید بود که ما قدرت را برای ترک پیدا نکردیم.

در بقیه کیسه ها، همه چیز رانندگی، کتاب های درسی برای سه کودک برای دو سال مدرسه روسی، دایره المعارف کودکان، تمام لگو پسران ما، که ما با بزرگترین دو روز به شکل دو مکعب (برای جزئیات مستقیم) و در یک کیسه با ارقام و سایر عناصر. من همچنین ظروف، لباس زیر، پتو، بالش گرفتم. به طور کلی، محاسبه این بود که در ماه های اول حداقل ما را خریداری خواهیم کرد.

در ابتدا، شوهر در همکار روسیه مستقر شد

وضعیت با ترتیب آن منجر به یک شوخی کل شد.

یک همکار که تجربه زندگی خارجی را برای یک سال بیشتر دارد، شروع به مشاوره می کند، مانند:

- شما نیاز به یک مسواک ...

- اینجا او هست

- پوست ...

- اینجا او است!

- احتیاط ...

- اینجا او هست

- چاقو پلاستیکی

- اینجا در بسته.

- یک پتو.

- در اینجا یک پتو، بالش، دو مجموعه کتانی است.

او این همه را از طریق اقیانوس کشیدند! اما هیچ خرید در محل وجود نداشت.

در همین حال، من به شدت در روسیه آماده شدم تا بعد از آن بروم. من به شدت حقوق دریافت کردم: به ما گفته شد که بدون ماشین در ایالات، زندگی بسیار دشوار است و بیشتر در خانواده رانندگان، آسان تر است. و شوهر به دنبال راهی برای خرید یک ماشین در اعتبار بود، به عنوان تازه وارد هیچ تاریخ اعتباری ندارد و آسان نیست که فروشنده را به فروش یک ماشین مناسب و معقول.

بنابراین روزنامه ها در یک شاهکار، به عنوان مثال، مرسدس مرسدس های قرمز 1968 به مبلغ 500 دلار ... از سری "زمانی که ما به آمریکا وارد شدیم، پول کمی داشتیم که مجبور بودم مرسدس قرمز را بخرم."

سه ماه بعد، ما پرواز کردیم و شروع به کارشناسی ارشد دنیای جدید کرد

EMI1.
بسیاری از خنده دار و جالب بود، اما به دلایلی هرگز یک بیگانگی به عنوان یک بار در اروپا نداشت. من هنوز نمی دانم که آیا این یا در اروپا است که من این بار با خانواده ام بودم؟ این تابستان، Cypresses و Pines بویایی مانند جنوب (شیکاگو در عرض جغرافیایی Baku واقع شده است)، و در ابتدا، به سادگی همه چیز به عنوان تعطیلات طولانی درک شده بود.

قبل از حرکت، ما به طور معمول زندگی کردیم، چنین طبقه ای از طبقه متوسط ​​روسی بود. شوهر - برنامه نویس برای دو یا سه اثر، سه فرزند، من یک معلم در مدرسه هستم. از آنجا که کودکان ترجیح می دهند بر روی ادیل کار کنند، صبح آزاد داشته باشند. با پول قبل از فروپاشی سال 1998 خوب بود، اما پس از آن من مجبور شدم تنگ باشم. با تشکر از شما، دوستان کمک کردند.

هنگامی که من به تازه ای بازسازی شده و تزئین شده با تمام جهان های جدید آمدم، و شاهد دخترهای فروشندگان در قفسه های سودا و جاروبرقی ... برومس و سودا ... و هیچ چیز دیگری، تنها در جعبه دفتر یک مرد با دو نفر کمربندهای گران قیمت (در قیمت تابستان!) روغن زیتون سوگند می خورند که در قوانین فروشگاه هیچ محدودیتی بر میزان کالاها وجود ندارد و او هنوز این دو جعبه را خریداری می کند، تمام آتش را می خورید، حتی اگر شما داشته باشید سه بار برای ورود و خروج، من از نظر جسمی بد آمده ام.

من قبلا "پایان" "شاد" 80s را ثابت کرده ام - آغاز دهه 90، با دو کودک کوچک، با ایستادن تمام شب در پنج صف با ضبط، با استخراج پودر شستشو برای کودکان، به دلیل سه بسته در یک دست ، و شما باید با کودکان و سورتمه ها ایستادگی کنید و منتظر بمانید تا آنها را تخلیه کنید ... سپس او به طور معمول، در زادور جوانان تجربه کرد. و در اینجا در 34 ناگهان احساس خود را یک لاک پشت لاک پشت. و نه، فقط دوباره نیست! چیزی شبیه به این.

فقط روزهای اول دوچرخه سواری

همه چیز در فیلم ها می داند که یک خیابان معمولی آمریکایی به نظر می رسد: خانه ها، در مقابل آنها، چمن ها، سپس مسیر، پشت آن هنوز هم نوار از چمن، گاهی اوقات بیشتر درختان و رانندگی، معمولا فقط دو راه راه است. بنابراین، فرزندانم هزینه می کنند نمی دانم چه نوع تلاش های اخلاقی را درک می کنم که مسیر، نوار با درختان و قسمت عبور متعلق به شهر است، یعنی این یک مکان عمومی است و چمن پشت مسیر به خانه است ملک شخصی. بدون حصار بدون دروازه بدون کتیبه های ترسناک.

و کودکان محلی وجود دارد، آنها سقوط می کنند - آنها در خانه هستند. شما می روید - بر روی چمن دروغین، دوچرخه، عروسک ها، کتاب ها، توپ ها. ابتدا جوانتر - مادر، توپ، توپ را در خیابان انداخت، بیایید بلند شویم.

البته، من شگفت زده شدم توپ دروغ می گوید و هیچ کس لمس نمی کند. اما من شگفتی را بیان نکردم، اما برعکس، به هر حال تأکید کرد: خوب، شما می بینید، ما به آنجا رفتیم - توپ به عقب برگردید، به عقب برگردید، هیچ کس به چمن شخص دیگری نمی رود.

علاوه بر این در استخر، پسران من پسران روسی قبلا چندین سال در ایالات متحده زندگی کرده اند. به خانه غم انگیز آمد و خواستار بلافاصله آنها را به زانو زانوی، مانند محلی. در غیر این صورت، آنها گفتند، شرم و شرم آور.

و جوانتر دوباره متمایز بود: او در برخی مواقع او انگشت خود را زد، و در استخر، یک ناظر وظیفه ای از مدیریت مجتمع آپارتمان بود. او گچش را گرفت. بله، با نوعی دوست پسر، که جوانتر پس از آن به طور منظم به تخت او آورد. و او شروع به "خراش" 5 بار برای روز به خاطر این تکه ها. آن را به غم و اندوه به پایان رسید: به من گفته شد که من یک کودک بسیار آسیب دیده دارم، و اجازه دهید او دیگر به استخر بدون بزرگسالان برود.

و هنوز هم یک داستان با Gorgoles وجود داشت ... بچه ها خانه گچ گچ را به اندازه کلاغ میانه کشیدند. بدیهی است که دست ها را بهبود می بخشد. مدتهاست که پاشنه پا را در قفسه سینه ضرب و شتم کرد، که خزیدن نیافت، آنها به چمن های دیگران رفتند، آنها را در بوته ها یافتند.

من رفتم تا بوته ها را به نوبه خود برسانم و متوجه شدم که موضوع چیست: یک خانه در گوشه ای وجود داشت، چهره ای در یک خیابان، به سمت پایین به سمت دیگر. و از این بسیار طرف خانه ها بوته های دوزی شده، گل های توس بود. طراحی منظر چنین، با یک ضربه گیر زیر جنگل. و در بوته ها، Ponatkano خوب از هر گنوم، فرشتگان، بچه ها با کتاب ها و دیگر گچ پودر وجود دارد. از آن بچه های من، به دلایلی تصمیم گرفتند که گارجوی سیاه را بشورند.

من به خانه رفتم، به طور قاطعانه هیولا را در بوته هایم بازگردانم. اما معلوم شد که فرزندان من در داستان های ترسناک بازی می کنند، یکدیگر را طوطی می کنند و پیش از اینکه گارگویل در تاریکی حرکت کند، تصور می کرد. به طور معمول، آنها درگذشت، سپس نور را روشن کردند و "Mandesiph" را به زباله بریزید، جایی که و زن فقیر به Smithereens. من پس از چندین سال به آنها این داستان را گفتم، زیرا زن قدیم قدیمی ساله می تواند از او اطاعت کند، که این بچه های روسی را ایجاد می کنند.

به نظر من، به نظر من، در بسیاری از اشتباهات مالی تازه های جدید، اختلال داشتیم

آنها کارت های اعتباری و وام را با شرایط و علاقه های غیر قابل تصور، مورد مطالعه قرار گرفتند تا بودجه ای را که در آن غذا در حال حاضر یک چهارم از قدرت را اشغال کرده بود، مورد بررسی قرار داد و اجاره مسکن مسکن بود. برای دو سال اول ما سه بار، آپارتمان، خانه شهری، خانه نقل مکان کردیم. و خانه ارزان تر از آپارتمان اول بود و در بهترین مکان آن.

کودکان متولد سریعتر من

EMI2.
جوانتر در باغ روسیه یکی از دو آغاز شد. فکر کردم مشکلی در مدرسه وجود دارد. علاوه بر این، او "بدون زبان" است. اما به نوعی، در دو هفته، او توانست تمام قوانین را در دو هفته تحت فشار قرار دهد: نه خراش، فریاد نزنید، هیچ کس به فشار و حتی لمس کردن، نه به چیزهای دیگر افراد، نه به چیزهای دیگر، از جمله خودشان.

و روز میانی معلم انگلیسی به آرامی برای خداحافظی صحبت کرد: "شما نمیتوانید آن را انجام دهید، به هر حال زبان را یاد نمی گیرید، به دنبال مدرسه روسی خود باشید!" در واقع، دختر من نارساخوانی بود، و به زبان انگلیسی به مدت 4 سال من تنها یک کلمه آموختم. فریاد زدن پروتئین به تنهایی.

بنابراین، این نمره در دو هفته مدرسه قبلا به وظیفه از پارکینگ دوچرخه سواری، سپس به گروه کر، و سپس جایی دیگر، و سپس جایی در ماه ژانویه در فروشگاه، به من اطلاع داد که لهجه من خجالتی است.

این کودکان بودند که در کتابخانه های محلی، علاوه بر این کتاب ها، آنها را نیز به این ویدیو دادند. در شرایط مشابه، یعنی آزاد است. و آنها شروع به حمل کارتون ها و فیلم ها با بسته ها کردند، آنها را "در سه" بردند.

"ما" بسیار مفید بود

ما در منطقه روسی صحبت نکردیم. فقط چند همکاران شوهرش در کنار خانواده هایشان زندگی می کردند. اما هر کس با شانس روسیه صحبت می کرد بسیار خوشحال بود، آنها به شدت توصیه کردند، دوستانه بودند. در اینجا "ما" - اختیاری از روسیه یا روسیه، همه کسانی که از سابق اتحاد جماهیر شوروی سابق یک تبعیض هستند.

این سال 2001 بود، بحران فقط آغاز شد و تا سال 2002 و صنعت ما تحت پوشش قرار گرفت

اولین از دست دادن کار در کشور شخص دیگری بسیار سخت است. این فروپاشی برنامه هاست، این ها افکار هستند که ویزا وجود دارد و باید پرواز کند. و بدون کار - برای چه پولی؟ و مدارس کودکان، آغاز سال تحصیلی دوم و هر چیز دیگری.

بنابراین، کار به دنبال 12 ساعت در روز بود، به شدت، حساب های نامه ارسال صدها در روز. افراد باتجربه آرام شدند که پس از هزار نفر شروع به پاسخ می کنند.

به طور طبیعی، اولین جمله بلافاصله پذیرفته شد. موفق ترین نیست، اما بهتر است برای همین.

ویزا وابستگی به کارفرمایان است، این زندگی در چمدان است. جایی که کار وجود دارد - آنجا و رفتن.

آمریکایی ها نیز مانند آن زندگی می کنند، آنها شرم آور نیستند که از طریق کل کشور برای پیشنهاد خوب کار با پرداخت حرکت حرکت کنند. خوب، در یک ویزای کاری، حداقل چیزی خاص برای پیدا کردن، گسترش ویزا، مسکن اجاره در حال حاضر خوب است.

بنابراین ما در سال سوم در کالیفرنیا بودیم

این یکی از دو مکان در ایالات بود که من می ترسم رفتم. اولین نیویورک است، ما از گذرگاه بازدید کردیم، و من آن را ترسناک نکردم. و در زلزله کالیفرنیا!

من خیلی ترسیدم سپس آن را عادت کرد. همیشه آنجا را لرزاند هر روز. شما می توانید یک سایت را پیدا کنید و اطمینان حاصل کنید که دیروز نیز تکان خوردم. اما کمتر از 3 امتیاز شما احساس نمی کنید. و 3-4 - این صندلی در حال حرکت، به نظر می رسد، به عنوان اگر نیم ثانیه از زیر پا، آن را رفته بود. شما وقت ندارید که ترسناک شوید - همه چیز در حال حاضر است. خوب، متوقف کنید

کل: به مدت 15 سال ما 8 بار نقل مکان کردیم، یک بار در سراسر کشور، کودکان 11 مدرسه را تغییر دادند (شمارش انتقال از ابتدای به وسط و از وسط به بزرگتر)، شوهر 7 کار را تغییر داد، و من 5 (زمانی که این می تواند در حال حاضر کار کند).

ادامه مطلب