ضرب و شتم - خیلی دوست دارد چگونه ما در این تفکر دخیل هستیم.

Anonim

ضرب و شتم - خیلی دوست دارد چگونه ما در این تفکر دخیل هستیم. 36121_1
هنگامی که ما در مورد عشق وحشیانه مادربزرگمان صحبت کردیم، بسیاری از مفسران خشمگین بودند: چرا زنان آن را پایان دادند؟ و شادی کرد: دیگر خیلی زیاد نیست! به این مفسران pics.ru با اخبار. اول، حالا همه چیز هنوز هم هست ثانیا، ما می دانیم که چرا زنان رنج می برند.

ما داستان های واقعی خوانندگان ما را جمع آوری کرده ایم که چگونه همه آنها در اطراف توضیح داده شده است، چگونه خشونت های زیبایی را که به آنها اعمال می شود، زیبا می کند. از آنجا که این "عشق"، "اشتیاق" و "بسیار عاشقانه" است. جای تعجب نیست که یک بار و معتقد است.

هامبرت گیبررت

در کلاس های مدرسه آخر، من با یک معلم pedophile یک وضعیت داشتم. او یک کارآموز جوان بود. هر روز او تقریبا از مدرسه به مترو رفت، به تغییر در تغییر، به نام خانه، تهدید به خودکشی کرد. دوست دختر و برخی از بستگان من "بی رحم" را به عنوان "بی رحم" به عنوان من را انکار او، به عنوان او یک پسر خوب است. من تصمیم گرفتم با این وضعیت به روانشناس مدرسه بروم - یک مقام معروف لیبرال. و او، و پسرش و امروز مردم به اندازه کافی عمومی هستند. روانشناس به من گفت که این مرد واقعا رنج می برد و من باید برای کسانی که تسلیم شده اند پاسخ دهم، این صلیب خوب است و از رنج های ناامید کننده به سن پیری مراقبت می کند. من پانزده ساله بودم

لاکوهاچ

آخرین بار این کاملا اخیرا بود. راننده شروع به پختن من کرد. هنگامی که او را فرستادم، بلافاصله سبک رانندگی را تغییر دادم، GHM، تهدید کننده زندگی - زمانی که من در پاییز بودم، البته - و در نهایت یک تصادف ویژه (!) را ساختم. و من در کار گفتم: آن را به قلب، اکو، شما را مجذوب (!!). اما هنوز، من توانستم به مردم منتقل کنم که او تا به حال بود. او به من نزدیک نبود، با اولین فرصت او اخراج شد.

اشتیاق و دستبند

هنگامی که یک شوهر سابق من را به حوله در حمام وصل کرد - بسیاری از آنها عاشقانه بودند. هنگامی که او یادآور مادر خود را از تمام مکالمات تلفنی من آورد (من می خواستم ببینم که او نمیتواند خود را درک کند) - بسیاری از آن عاشقانه یافتند. هنگامی که او لباس را بر روی من گذاشت - شاهدان عینی من را متقاعد کردند که این اشتیاق بود.

غروب

آنها به پنجره صعود کردند. در طبقه نهم. در شب، در حالی که خوابیدم و گل ها را روی تخته اتو گذاشتید. هر کس تصور می کرد که به شدت عاشقانه بود. و سپس پارانویا در موضوع پنجره در پنجره ها توسعه یافته است.

عشق اول

یک همسایه در کشور، مرد، مرا دنبال کرد. وقتی به جایی رفتم، در خانه در خانه منتظر بودم، دوچرخه را فشار دادم، چند بار ضرب و شتم - به سختی فرار کرد. همه اینها از ملاحظات عاشقانه است. من 9-11 بودم، او 12 یا 13 بود. رفتار او تمام بزرگسالانی را که دیدم تشویق کرد!

50 سایه احمق

یک احمق از حسادت به کشتار آشنا من، و او را با او ارتباط برقرار کرد. با من یک دسته از آشنایان مشترک سعی کرد او را متقاعد کند که این سکوت نشانه ای از یک احساس بزرگ بود، و او باید به او بازگردد. اما خوشبختانه او نبود.

هنگامی که یک مرد گربه است

من جوان و احمق بودم، من به طور غیابی تحصیل کردم، تقریبا تعطیلات آخر هفته کار می کردم. با یک دوست برای دو DV حذف شده بود، و من یک دوست قلب از شهر دیگری داشتم، چنین عاشقانه ای برای اس ام اس. یک روز، این رفیق در آپارتمان ما با دو کیف دستی با وسایل و دو لاله کشیده شد - یکی به من، یک دوست دختر. و او گفت که او اکنون با من زندگی خواهد کرد. و من اجازه دادم بمانم براق آنها هنوز نمیتواند کار خود را دریافت کند، روی مبل قرار بگیرد، شکم را خیس کن، او را با اشتها سوار کرد، آبجو را دید و خواستار یک نمایش بود. من مجبور شدم یک کار دیگر پیدا کنم و دیپلم ها را در شب بنویسم. هر کس به من گفته شد که شهرش را برای من پرتاب کرده است و بنابراین او خیلی دوستش داشت. و او به گوش من گوش می دهد، که او خانواده و فرزندان را می خواهد. من حتی چند ماه به اندازه کافی داشتم. پس از آنکه او را بیرون آوردم، او را به مدت طولانی با خودکشی ترساندیم و سعی کردم گربه را انتخاب کنم، که در طول زندگی مشترک ما به خانه کشیده بود. گربه من را نمی فهمم - برای 7 سال او با من زندگی می کند. به هر حال، گربه ها گربه در "بابا" هستند، اما من چنین شیوه زندگی را ببخشم.

برای بریده و جلو

در مدرسه ابتدایی سه نفری جسورانه در توالت مردان برای بند بر روی کف. والدین و معلمان به طور کامل لبخند زدند و گفتند: "کابوس همچنین من، خوب، شما را دوست دارید." به خصوص وحشی، این حقیقت را دوست داشت.

مرد قاطع

یکی از قله ها بر روی حرف از دریچه، که من را در آن زمان می دانست و تصمیم گرفتم بدانم که من آن را دوست نداشتم، من شروع به صحبت در مورد من برای همه: "این همسر آینده من است." من کلمات خود را با معنی بازداشت کردم - آنها می گویند، خوب، در حال حاضر شما هیچ جایی برای رفتن، شما به شما یک مرد جوان با چنین نیت های جدی ارسال نمی کنید.

سؤال دروغین

من به نوعی با هدف ملاقات می کنم. خوب، یک پسر در مدرسه دست خود را تبدیل کرد و پرسید - آیا من را دوست داری؟

بیایید ببینیم، ناگهان آن را دوست دارم

من شخصا نداشتم، فقط در لحظه ای که بیمار بودم، یک همکلاسی وجود داشت. 10 یا 11 درجه، پسر گفت چیزی به دختر در مورد چگونگی پاهای خود را به دامن مینی نگاه کنید. دامن دختر پشتیبانی می کند، چیزی شبیه Sarcastic نوع "من می دانم نظر شما، دامن تعجب خواهد شد." "چرا دنبال؟!" پسر شگفت زده شده "ما اکنون این را حذف می کنیم، و بیایید ببینیم چه چیزی تحت آن است." خوب، بیشتر دو دختر از دختران بیرون رفتند تا در معرض قابل توجه قرار گیرند، بقیه باقی مانده بودند - به طور کلی، دختر توسط Doggows تقسیم شد.

دوست دارد - به این معنی است که شما می توانید ضرب و شتم

من دیگچه شوروی را در حیاط مدرسه یافتم. این مورد در مدرسه استفلوئید بود. پسر بسیار فعال بود، اما واقعا واقعا از معلمش دوست داشت و توجیه شد.

بازی های چربی نوجوانان

من در سال 11 سالگی در اردوگاه تابستانی بودم، و یک دختر بسیار زیبا با من در بخش زندگی کرد. هنگامی که ما در اتاق ناهار خوری نشسته بودیم، و کتلت به من پرواز کرد. راست در سر من او را گرفتم و به فرستنده، پسر از یک میز دیگر برگشتم. پس از ناهار، او به من نزدیک شد و گفت: "چه چیزی را در شما پرتاب کردید؟! من در M. Kidal هستم! انجیر شما را در من انداخت؟! " و من به من ضربه زد، به طوری که خون من از بینی رفت.

گل ها

من یک مرد هستم، اما اگر شما نیز می توانید بگویید. هنگامی که من یک دسته گل زیبا از دختر به ادغام گرفتم. مثل، من اهدا نمی کنم بعدا متوجه شدم که آشنایان رایج ما، اکثر آنها دختران بودند، و همچنین مادر و مادربزرگش آن را به شدت عاشقانه دانست. حالا من درک می کنم که او به عنوان یک احمق انجام می شود.

مقاله Lilith Mazikina تهیه شد

ادامه مطلب