دو آتش سوزی و سیل: داستان های غیر منطقی در مورد حرکت

Anonim

ShutTerstock_260173937.
نه خانواده ها قوی هستند که از بسیاری از بدبختی ها جان سالم به در بردند. و این خانواده ها قوی هستند، که در طول تعمیرات و در طول حرکت به خوردن غذا می خورند. ما 13 داستان کاملا متفاوت را در مورد چگونگی سخت و معایب شمشیر Damocles جمع آوری کرده ایم که چیزهایی را از یک مکان به مکان دیگر انتقال می دهند. ما با قهرمانان تجربه می کنیم!

این یک اتاق کامل است

آپارتمان من به وراثت از دخترانی که نقل مکان کرده بودند رفتم و اتاق های ذخیره سازی کامل از چیزهای "تحسین" او وجود داشت. من کمی Skarba دارم، بنابراین آنها با من دخالت نکردند. اما زمانی که میزبان تصمیم به فروش املاک و مستغلات خود کرد و من را از آنجا بیرون رفتم، مجبور شدم بیش از سلف را حمل کنم. این بلافاصله نیمی از رستوران کوچک من را گرفت.

در نهایت، بانوی جوان درخواست من را به دست آورد و به طور خاص برای او وارد شد. محتویات کیسه ها را در وسط اتاق کوچک من گذراند و بیایید مرتب کنیم. "در باره! من این بلوز را در بازار کک در Grapeter خریدم ... من نمی توانم بخشی باشم، نه! در باره! فیلم های! من هرگز آموختم که سوار شوم - اما ناگهان من یاد گرفتم؟! در باره! در اینجا فیلم دوم وجود دارد! من فکر کردم که من با یک پسر سوار می شوم ... ما برای مدت طولانی شکست خورد ... اما ناگهان من هنوز هم یک رولر دیگ بخار دارم؟! "

من تقریبا ذهنم را از دست دادم تا او به این ترتیب در مورد تن از آوار توضیح نداد ... و تاکسی محموله را پر نکرد، حلق آویز کردن. تمام روز آن را ترک کرد اما پس از آن چنین شادی فورا، چنین سهولت! ..

آرماگدون کوچک

من خیلی خوشحال شدم که من آپارتمان را دریافت کردم، که میزبان خود را در خارج از کشور ... به زودی شاد! پس از چند ماه، او نوشت که او می خواست به آمد و "کمی به دوباره جایگزین مسکن" مسکن. من قبلا تحت فشار قرار گرفتم اما خوب، اجازه دهید!

در آستانه ورود او، من به بالکن رفتم تا دود کنم. او درب را پوشانده ... و صدای ترسناک را شنید. Spivel از طرف اتاق به شیار افتاد. من خودم را بست در حیاط نوامبر. Mobile Sad به من نگاه می کند از داخل ... shoved. و حس؟ کسی من را از طبقه سوم رها می کند؟ بله، و کلیدها در داخل. مسدود شده و شیشه را در درب از دست داد. شب مرضلا در اوایل صبح عجله به استاد وارد شد، او برای فوریت بیش از حد پرداخت کرد، قطعات را جابجا کرد و عواقب آن را پنهان کرد ...

میزبان وارد شد و می گوید: شما می توانید در اینجا زندگی کنید تا زمانی که من عضو هستم. خوب، من فکر می کنم تصویر زمینه کشته شده است. چیزی را که در وسط اتاق قرار دارد، پوشیده شده با پلی اتیلن ... من به خانه برگشتم - و دیوار را از بین می برد. بین آشپزخانه و اتاق. خودت. خانم سالمندان شکننده. پاراگراف، من فکر می کنم. شیشه نمی تواند وارد شود! جمع آوری شده و شسته شده در مهلت ثبت شده ...

جادوگر با Styralic

یک روز، سرنوشت شادی را به شکل یک آپارتمان در یک ورودی نزدیک انداخت. و من تصمیم گرفتم که همه چیز خودم را فرو بردم. دست های من از جای مناسب رشد می کنند، از بین بردن مبلمان جمع آوری شده مشکل نیست. اما همانطور که معلوم شد، من فقط بیشتر از جهنم با من انباشته شده است، و پس از کار من با جعبه ها کشید، بیمار که با درها و قلعه ها آمد، بیمار شد. آنها 8 قطعه بودند!

در برخی موارد، من شروع به فکر کردن درباره ماشین لباسشویی با وحشت کردم. این موجودات کمتر از 60 کیلوگرم وزن ندارند. این امکان وجود دارد که هر کسی و زیر آبجو را بکشید تا این هیولا را بکشید، اما این نبود که من تصمیم گرفتم که همه چیز خودم را فرو بردم. با این حال، وزن دستگاه برای دو سوم شامل بلوک های بتنی است به طوری که آن را در اطراف آپارتمان به عنوان یک اسب در طول شستشو پرش نیست. من درب را برداشتم و این بلوک ها را از بین بردم. سپس او موتور را برداشت. و در مورد معجزه! دستگاه شروع به وزن کرد!

و من به ورودی می روم و می بینم که یک عمو جامد به آنجا می آید، پس از یک روز کاری خسته می شود و رویای آبجو را می بینید. هنگامی که با فریاد "صبر کنید، نزنید!" من به سمت بالا رفتم و به راحتی به آسانسور رسیدم، عمو به یکپارچه افتاد. او دقیقا می دانست که واشر تنها با هم، تغییر و قورباغه کشیده شده است، اما یک دست را نگه ندارد. من ایستاده، لذت بردن از اثر، خوشحالم که حداقل برخی از رضایت اخلاقی از حرکت من ...

مورچه ها و هادی ها

ما از روستا نقل مکان کردیم ... روی من. این به معنای واقعی کلمه، من برگشتم و اینجا در اتوبوس (به علاوه "پا" هنوز)، طعم بزرگ Baulas و اقلام مبلمان. و من باید ببینم، چنین زرق و برق شکننده S. S. هادی هادی در اتوبوس به شهر و از او تمام وقت یکسان بود. و تمام این چند روز به من سوخته، مانند یک دیوانه وار یا برخی از UFO دیگر. خوب، من فقط یک مورچه کوچک هستم، اما می توانم مقدار زیادی را بکشم. فقط من به دلیل رشد مرکز جاذبه نزدیک به زمین، و زمانی که شما را بارگذاری می کنید، مگا پایدار می شود! اما من آن را به این توضیح ندادم ...

تمام شمشیر من با من

من هم، زمانی که اولین بار از والدین من نقل مکان کرد، من خودم کار کردم. خوب، اموال من کمی بیشتر بود. کتری، پتو، شلوار جین و کتاب ها - تمام ثروت دانشجویی من. کوله پشتی و دو کیسه. بنابراین من حتی در یک تاکسی نجات دادم، به یک مینی بوس نگاه کردم. از راننده در انتظار توقف مورد نظر خواسته تا زمانی که من با کیسه هایم بیرون بیایم، و سپس به کوله پشتی برگردم - زیرا در داخل مینی بوس نزدیک آن را دشوار است و به چنین طراحی آهسته خزیدن. او سرش را تکان داد ... و ترک کرد. سر من بالا - و کوله پشتی من Tyu-Tu! بنابراین من از نقطه عجله کردم - و با یک مینی بوس گرفتار شدم ... با دو کیسه. در گودال. بنابراین من فکر می کنم من مجبور به مقابله با گنجه ... در سال های دانشجویی ناامید. دیگر نه.

عملیات "کویر"

یک شرکت کوچک به یک دفتر جدید در یک ساختمان نزدیک منتقل شده است. روز غیر کار اعلام کرد و کارکنان کارکنان مبلمان و تجهیزات را کشیدند. از دفتر همه چیز را تحمل کرد. این دومین جدول عظیم را حمل می کرد ... "ویتی، منظمی از طرف شما از پایین میز رادیوکونستک های متصل شده، مطبوعات نیست." - "DUC یک سیگنالینگ را خاموش کرد." - "مطمئنا؟" - "مطمئنا! ببینید "، - فشار دکمه ...

اضطراب ناشی از از دست دادن امنیت خصوصی است. دو خدمه از یک گروه از پاسخ فوری، هویج های هولز و همپوشانی سوابق خود، به محل کار پرواز می کنند. از طریق دو مرحله ناقص، پریدن از طریق دو مرحله، پیش بینی قدردانی و حق بیمه نقدی برای پاسخ سریع و ضبط جنایتکاران، جنگجویان عجله به دفتر و بستن. اتاق کاملا خالی، با دیوارهای لخت و سیم های پیشانی. در چهره جنگجویان، یک سوال بی صدا: آنچه فانتزی ها توانسته اند همه چیز را از محل خارج کنند، درست تا سوکت ها و کارکنان؟

در طول راه، سگ می تواند ...

من به نحوی از دوست پسر ظهور کردم - و با صاحب آپارتمان موافقت کرد که سگ دیگری با من وجود خواهد داشت. اما این اتفاق افتاد که روز قبل از "Gazelle" و جلسه با انتقال کلیدها من یک سگ دیگر را برداشتم. و ظاهر شد با دو. صاحب ابتدا فکر کرد که او دو را در چشمانش داشت ... اما خوب، معلوم شد که کافی بود، ما این تقسیم سگ و تولید مثل را نابود کردیم.

فرشتگان

به نحوی یک خرس حرکت کرد عفونت، آکادمیک تبدیل شدن به کتاب تاریکی و پیانو. و طبقه هشتم. چیک های چک کمربند اما آنها نیستند چشم انداز پیوستن به مراحل هیچ کس تحریک نمی کند. و چه چیزی است؟ هفت Alpinyug، طناب، کاپنس و دیگر لاک. و اجازه دهید پیانو را بر روی طناب از طریق پنجره به بیرون بکشید!

آنها به سقف رفتند، ایستگاه را گره خورده بودند، نرده (طناب)، تسمه های لباس پوشیدنی را کاهش دادند. و عجله کرد Polysphas پیانو را از پنجره کشید، شروع به افتادن به آرامی کرد. من و یوریک در دو طرف در طناب در Visu فشار پیانو از دیوار، به طوری که به تسخیر نیست. هنگامی که پیانو بافتنی، آنها فکر نمی کردند که پشت خود را به دیوار بازگردانند، و آن را به دیوار با کلیدها می رود، ما با یوریک آویزان می شویم، آن را از دیوار فشار می دهیم. آنها را به هفتم ذخیره کرد، با گلدان Yarika Grad، او پسران را فریاد می زند، آنها می گویند، Brambos، Smoke، و خود را در دست باز می کند.

عمه در طبقه هفتم نمی دانست که کوهنوردی صنعتی در اصل در اصل وجود دارد ... هیچ فانتزی به اندازه کافی یک فرد ساده نیست که متوجه آنچه آنها دیدند. دو فرشته در خارج از پنجره طبقه هفتم قلاب، نگه داشتن پیانو در دستان خود را!

کروکودیل جمع و جور در استرس

یک بار، مشتری از من پرسید که آیا او در حین حرکت برای رفتن به کابین راننده بود: "من چنین فشرده ای دارم، من فضای زیادی نخواهم داشت." من کمی گیج شدم، همانطور که در نمایندگی من ایگوانا نوعی تمساح است. برای برنده شدن در زمان در حالی که من گوگل ایگوان، من در مورد اندازه سلول پرسیدم، که انسان خشمگین بود: "شما هستی! چه سلول! " - و اضافه کرد که ایگوانا می خواهد به صندلی مسافر برود. "او به من عطا می کند، فقط نشستن و نشستن، من نمی خواهم حیوانات را آسیب برسانم، او همه در استرس از حرکت است!"

با لوله ها کنار گذاشته نشد

یک بار از دوست پسر رها شده است. همه چیز را جمع کرد آنها خیلی زیاد نبودند دوست دختر به آنها کمک کرد تا آنها را انتقال دهند. من به حمام رفتم تا شستشو - و از آنجا فریاد می زنم: "آیا لوازم آرایشی خود را فراموش کرده اید؟!" یک مرد جوان معتقد است: "این من هستم." فقط پس از آن به من آمد که او واقعا سه برابر لوله های دیگر است ... و این یکی از دلایلی است که ما یکدیگر را درک نمی کنیم!

در مقایسه مقایسه می شود

اولین مسکن قابل جابجایی من یک اتاق خوابگاه کارخانه سابق بود. دیوارها از یک کارتن نازک وجود داشت و من به خوبی قابل شنیدن بودم، حتی زمانی که همسایگان این سوئیچ را کلیک کردند. و آنها نه تنها کلیک کردند. آنها نوشیدند و آواز خواندن، دوست داشتنی و نفرت داشتند ... و این همه عملا در اتاق من اتفاق افتاد. احساس می کنم به عنوان یک نتیجه، زمانی که من یک کار را بهتر پیدا کردم و از آنجا به یک آپارتمان معمولی نقل مکان کردم، حتی پیشگیری از میزبان را که در نزدیکی یک خانواده بزرگ قرار دارد، ترسیدم. در شب، صداهای یک سگ والتز، من از دست رفته ام ... و من بر روی مبل دروغ می گویم و جرات! هرچه کودک من، من فکر می کنم که کباب کردن، بر روی پیانو او بازی می کند، ظروف را ضرب و شتم نمی کند، مهم نیست ... زیرا لپ تاپ و فضل خدا!

کروماتوگرافی پانک

به محض اینکه من به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردم، من بلافاصله فاضلاب را شکست. و محصول ثانویه به زیبایی دیوار را با طلاق سایه های مختلف تزئین کرد. دوستان از مهمانان بازدید کردند همکار شیمیایی گفت: "آه! به نظر میرسید کروماتوگرافی! " و دوم با ترکیبی از احترام و پاها پرسید: "چه نوع پوکی شده؟" - "مطمئن! - من جواب میدم. - آیا در طراحی قابل مشاهده نیست؟ "

نکته اصلی سرگرم کننده است!

هنگامی که من مجبور شدم به یک آپارتمان جدید حرکت کنم و برای 11 سالگی، بهترین دوستی در سود، نامیده می شود. ولی! چه کسی تصور می کرد که در آستانه شب، و من به برخی از کنسرت در شب بستگی دارد، پس ما برویم و به او برویم؟! به طور خلاصه، من از 10.40 با یک مزاحم تبلیغاتی در انتهای دیگر مسکو بیدار شدم ... از تماس یک دوست، البته.

بعد - تاریخچه در روح جیمز باند. ما در دو دقیقه لباس پوشیدیم، در خیابان فرار کردیم، نوعی ییگیتا را گرفتیم و به آپارتمان عجله کردیم ... تاکتیکی سعی نکردم که فرد را در ماشین قرار ندهم. آیا شما باید بگویید که همه چیز از کلمه "به طور کلی" مونتاژ نشده است؟ وضعیت یک دوست واقعی را نجات داد. نگاهی به ما و در لباس، او به فروشگاه خرید تحت خانه رفت و دوازده کیسه Chelyakov Chelyakov خریداری شد. که در آن احمقانه تمام کابینت ها را ریخت - حتی ظروف.

سپس همه ما با هم همراه با این کیسه ها در بدن ژازل پرید ... به نظر می رسد که ما قبلا یک آبجو وجود داشتیم. به طور کلی، ما به محل جدیدی از محل اقامت دوباره رفتیم ... و بسیار راضی شدم!

مقاله آماده یولیا شکت

ادامه مطلب