چگونه من به مدت دو سال در بازی آنلاین زندگی می کردم

Anonim

بازی.

ما مدتها پیش به Sasha Smilanskaya مورد علاقه خود را انتخاب کردیم: چگونه شما را خاموش کردید؟ همه چیز را در آنجا انجام دادید؟ دو سال؟! و اینجا او به ما گفت.

تابستان شدید سال 2008 بود. بیش از کشور، با افتخار (و توسعه یافته، بله) بحران بد. سینما شلیک نکرد

یکی از کانال های تلویزیونی تمام سری "Santa Barbara" را برای چند دلار خریداری کرد تا روز اتر را چک کند. این سری نیز حذف نشود

ساشا، یعنی، من بدون کار نشسته و مکیدن، در بهترین حالت، خشک کردن. و در اینجا، بدون اعلام جنگ، دوست من که منجر به توسعه بازی های کامپیوتری به طور ناگهانی شد و به صدای انسانی می گوید: "ساشا، و نوشتن یک اسکریپت برای ما. برای یک اسکریپت بازی کامپیوتری نوشتن. " خوشبختانه جواب دادم: "بیا!"، و سپس من پرسیدم - دقیقا چه کاری انجام دهید؟ دوستی به طور گسترده لبخند زد و گفت که او نیاز به یک اسکریپت برای MMORPG داشت. "برای ememoerpecto؟"، من روشن کردم. "خوب، چیزی شبیه به جهان از وارکرفت!"، "دوست گریه کرد، اطمینان داد که این کلمات انگلیسی به من درباره چیزی مهم می گویند. و سپس، نگاهی به چشم های اشتباه من، snik و گفت: "بنابراین، من متوجه، دانلود، بازی دو روز، و سپس اجازه دهید صحبت کنید."

از آنجا که کامپیوتر، من فقط پاییز سال 2010 صعود کردم.

***

این مکررا نوشت، اما زندگی در بازی آنلاین بسیار بیشتر از واقعیت است. اگر شما یک حرفه را انتخاب کرده اید و وقت خود را در پمپاژ خود صرف کنید، در آینده این حرفه با تضمین به ارمغان می آورد درآمد شما را به ارمغان می آورد. آیا شما درک می کنید، افراد عزیز با دیپلم در Mezzide فشرده شده اند؟ اگر شما یک دکتر هستید، می توانید همه را درمان کنید - دندان های خود را از ناامیدی در معرض یک بیمار ناامید نکنید. اگر بیمار هستید، پزشک به طور کامل شما را به پاهای خود را برای یک ثانیه تقسیم می کند، حتی اگر شما با مرگ بودید.

و البته، وضعیت در این بازی زمانی که شما قهرمان بزرگ هستید، غیرممکن است، من تا حد زیادی بالا می برم، شما بهترین زره، سریعترین وسیله حرکت، همسر زیبایی دارید، آیا شما در برخی از دالاس مجازی می روید و در اینجا شما از یک فاصله بزرگ برای همیشه برای همیشه برخی از افراد را می کشد. یا، به عنوان مثال، شما مشهور Elfi Bard، سطح 100، نام شما می داند هر ساکن در یک فروشگاه برفی از Cartarana، شما شهرت، پول، تجربه، اما دوباره، برخی از نازل یک سلاح مرگبار را می گیرد، شما را در قفسه سینه می کشد ، و شما میمیرید برای همیشه. در بازی غیر ممکن است. بازیکن اول به سادگی در سطح بالا سقوط نمی کند. او برای کل صفحه نوشته خواهد شد: "مو". یا وجود دارد: "لنون زنده است."

اگر بوروکرات کشیده شده به شما یک کار داد: برو و ده پنل Vasilisk را جمع آوری کنید، سپس این کار را می توان انجام داد. Vasilisk واقعا پا، نه پنجه، و یا در همه: "آه، ما نمی دانیم، بعد از یک هفته در دفتر پنجم تماس بگیرید". و هنگامی که شما بوروکرات این پاها را به ارمغان می آورید، او به شما پاداش می دهد برای تلاش کامل، و به رشوه همه نوع از: "اوه، خوب، آنچه شما به ارمغان آورد، اینها دست نخورده، من نیاز دارم فلفل مروارید، به همان شیوه دریافت پای خود را بر روی دیوار آویزان، شما کور؟ "

این بازی اتفاق نمی افتد این بازی بسیار صادقانه است. و قوانین برای همه بازیکنان یکسان هستند، حتی اگر این پدربزرگ سبز خنده دار یک دادستان است.

ارتباطات انسانی در بازی های آنلاین، کمی از آنچه ما به معنای ارتباط "واقعی" است، کمی متفاوت است. یکی از بهترین احزاب در زندگی من اتفاق افتاد زمانی که ما به طور کامل به ZANGARTOP رفتیم، با لخت در دریاچه ها، ماهی گرفتار شد، ماهی را سرخ کرد، آن را در آتش سرخ کرد، آهنگ های قرمز Dalaranian را نوشید و آهنگ های آواز را تا صبح نوشید. وارد شدن، به هر حال، به نظر می رسید کاملا واقعی بود، و کبد زخمی شد.

البته بومی و بستگان، البته، وحشت زده شدند. و هنگامی که من سعی کردم به افتخار کنم: "ما توسط لیچ کشته شدیم، انفرادی را کنار گذاشتم، زیرا همه گرایش های دیگر در مرحله اول جان خود را از دست دادند،" به جای آخرین لذت و سقوط، به دلایلی از آن حمایت می کنم درباره "فرقه" اغلب. و من به نظم مطلق بودم، برای شما روشن است، افراد ناچیز بدبختانه؟!

***

در سال 2010، پس انداز انباشته شده به پایان رسید، و ماهی پخته شده از دریاچه های Zangartopopy واقعا مناسب نیست. من مجبور شدم به دنیای واقعی بازگردم اولین بار به هر حال آسان بود. همه چیز در اطراف جالب است افراد در فروشگاه ها اسکاندی ها، افراد در همه شر - گرافیک توسعه یافته بسیار جذاب! اما به سرعت شروع به زحمت کرد. با توجه به قوانین این جهان، غیر ممکن است که هر کسی را که به هر حال، به شدت آزار دهنده است، غیر ممکن است. و با توجه به ممنوعیت اخلاقی در کشتن - شما کارگران قضایی ما هستند، به عنوان مثال، اره؟ خوب، بدیهی است، در طرف دیگر اخلاق.

علاوه بر این، در طول زمان، من به طور فزاینده ای شروع به رویای آبشارهای تپه های خاکستری، که در آن من، در سالخوردگی، رویای خوابم. بنابراین، پس از یک تعطیلات سالانه، تصمیم گرفتم به دقت برگردم. و بلافاصله همان من را به عنوان من پیدا کرد: کسانی که در حال حاضر یک بزرگسال، کار و خانواده هستند، بلکه در شب، در تشنج سندرم خلع سلاح، فریاد زدند، دیدن یک آسمان فراموش نشدنی از خارج از کشور در یک رویا. بنابراین، ما دو بار در هفته ملاقات می کنیم. به مدت سه ساعت. و سپس ما به این دنیای واقعی احمقانه با قوانین احمقانه و بی عدالتی کامل بازگشتیم.

در اینجا، احتمالا باید نوعی اخلاق وجود داشته باشد. چیزی شبیه "بازی بد، زندگی خوب است." یا آنجا: "هیچ چیز شادی را از گرمای چرم انسان جایگزین نمی کند." یا بگذارید بگوییم: "این تجربه به من آموخته است که به مردم نزدیک قدردانی کنم." اما این نخواهد بود، اخلاق این. از آنجاییکه تنها چیزی که من کمی پشیمان هستم این است که شما نمی فهمید که این بدان معنا نیست که به معنای کشتن آرچموند در یک حالت دوره ای، و شما نمی توانید قدردانی کنید که چقدر سرد هستم.

T. ekst الکساندر Smilaanskaya

ادامه مطلب